در اینکه سیاست تثبیت باید اجرایی شود، هیچ شکی نیست. در دهه ۱۳۹۰ برخلاف شرایط کشور در دهه ۸۰، ارتباط بین رشد نقدینگی و تورم بسیار نزدیک‌تر شده است. این وضعیت ناشی از تثبیت نرخ ارز در دهه ۱۳۸۰ و عدم توان تثبیت آن در دهه ۱۳۹۰ و ۱۴۰۰ است. اما در بحث نحوه مدیریت […]

در اینکه سیاست تثبیت باید اجرایی شود، هیچ شکی نیست. در دهه ۱۳۹۰ برخلاف شرایط کشور در دهه ۸۰، ارتباط بین رشد نقدینگی و تورم بسیار نزدیک‌تر شده است. این وضعیت ناشی از تثبیت نرخ ارز در دهه ۱۳۸۰ و عدم توان تثبیت آن در دهه ۱۳۹۰ و ۱۴۰۰ است. اما در بحث نحوه مدیریت نرخ ارز این سوال مطرح است که چگونه باید تشخیص دهیم که شوک ارزی، واقعی یا مبتنی بر روانی و انتزاعی است؟ یا اینکه شوک واقعی است یا گذرا؟
هرچه بازار را تکان دهد و بازار آن را باور کند، بر نرخ‌ها تاثیرگذار است، چرا که افراد براساس سود و زیان در بازار رفتار می‌کنند. در این زمینه بحثی به نام نظریه حباب در ادبیات اقتصادی وجود دارد که حتی درباره نرخ تورم هم مطرح است. در فارسی به آن تعادل‌های خودشکوفا می‌گویند به این معنا که مردم به هر دلیلی یک اتفاقی را باور می‌کنند و بعد رفتارها در جهتی اتفاق می‌افتد که انگار همان موضوع وجود دارد و در نهایت واقعا بوجود می‌آید.
اینگونه موضوعات ظرافت‌های خاصی را برای بازار ارز ایجاد می‌کند، بنابراین باید در مدیریت بازار ارز این عوامل را در نظر گرفت. منتهی سوال اساسی این است که چه ابزاری در اختیار بانک مرکزی است؟ بانک مرکزی تابعی از دولت است، نه یک نهاد پولی مستقل حقیقی یا حقوقی. به طور مثال فرض کنید که در در فصل بودجه، دولت تصمیم بگیرد که ۱۰۰ درصد هزینه‌ها را افزایش دهد و آن را در قالب بودجه به مجلس ارائه کند. حال ابزاری که بانک مرکزی در این زمینه در اختیار دارد، چیست؟
سیاست مالی که قطعا بر روی سیاست پولی تسلط دارد، در اختیار بانک مرکزی نیست. در شرایط فعلی در ساختار بانک مرکزی ایران نمی‌توان تغییراتی را ایجاد کرد، اما می‌توان مطالبه کرد. در شرایط جنگ اقتصادی و اجتماعی و غیره سیاست‌گذار اقتصادی باید حواسش باشد که با موجودات بی‌جانی در ارتباط نیست و هر اقدامی که می‌کند دارای اثرات اجتماعی و سیاسی است.
بر این اساس مثلا دولت می‌خواهد وام ارزان قیمت بدهد و یا حقوق کارمندان را افزایش دهد، تمام اینگونه اقدامات، شرایط را پیچیده می‌کند که با شرایط استانداردی که در ذهن‌مان است، نفاوت دارد، منتهی اینکه می‌گوئیم با شرایط استاندارد تفاوت دارد، این مجوز را به ما نمی‌دهد که ادعا کنیم بازاری وجود ندارد و کنترل کردن را آغاز کنیم. گرچه کنترل نقدینگی صورت گرفته و رشد آن از ۳۹ درصد به ۲۹ درصد رسیده، اما در کنار آن باید به تغییرات روند پول و شبه پول هم توجه داشت.
در حال حاضر مشاهده می‌شود که نسبت شبه پول در حال کاهش است، اگر تغییری ایجاد شود و روند برگردد، نمی‌توان نقدینگی را به راحتی کنترل کرد، به عبارتی رشد پایه پولی که موتور اصلی است و از کسری بودجه حاصل می‌شود و از سوی دیگر سپرده‌های مدت‌دار مردم در بانک‌ها کم است، اگر این روند به هر دلیلی برگردد، دیگر نمی‌توان به راحتی رشد نقدینگی را کنترل کرد.
سیاست کنترل رشد نقدینگی تا یک جایی بُرد دارد. تا روی منشاء اصلی که پایه پولی است تمرکز نشود که آن هم از دولت باید درخواست کرد چون دست بانک مرکزی آنقدر در این زمینه باز نیست، نمی‌توان اقدامی کرد.
به گزارش تسنیم؛ نهایت اینکه موتور اصلی تحولات، اقدامات سیاسی و تحریم است و لازم است که سیاست‌گذار نسبت به تمامی اینها آگاهی داشته باشد. دخالت در بازار ارز نیاز به یک پشتوانه و ذخایری دارد، اما روند را نمی‌توان تغییر داد، یعنی تلاش برای تغییر روند باعث می‌شود که با یک واکنش بزرگ از بازار
روبرو شویم.