آفتاب یزد – رضا بهکام: مجموعه تئاتر شهر در اسفند ماه سال جاری به نمایشی از محسن اردشیر تحت عنوان «سیاه خال» اختصاص یافته که در برگیرنده داستانی محلی از خطه شمال کشورمان است. مدت زمان تقریبی نود دقیقه‌ای نمایش به قصه‌ی سینه به سینه نقل شده از دختری سرخ چشم و رها در کوه‌های […]

آفتاب یزد – رضا بهکام: مجموعه تئاتر شهر در اسفند ماه سال جاری به نمایشی از محسن اردشیر تحت عنوان «سیاه خال» اختصاص یافته که
در برگیرنده داستانی محلی از خطه شمال کشورمان است. مدت زمان تقریبی نود دقیقه‌ای نمایش به قصه‌ی سینه به سینه نقل شده از دختری سرخ چشم و رها در کوه‌های مازندران و از سلسله جبال البرز می‌پردازد. دختری که در رثای غم از دست دادن
پدر در جوانی به دل کوه و دشت زده تا حیوانی درنده را شیفته و واله صدای خود کند. داستان اصلی به سادگی از دختری سخن می‌گوید که با انس و برقراری ارتباط عاطفی با پلنگی وحشی روستاییان را رعب زده کرده تا زمانی که دختر در مجلس عروسی یکی از بستگانش در روستای مجاور حضور می‌یابد پلنگ که به تعقیب دختر پرداخته به دام اهالی روستا افتاده و توسط شکارچی کشته می‌شود اما در مسیر نویسندگی محسن اردشیر و دراماتورژی اثر توسط عبدالرضا شیبانی تغییراتی در داستان رخ داده تا از منظر بُعد دراماتیک شاهد پیچیدگی‌های بر صحنه نمایش باشیم. اینبار نویسنده و دراماتورژ نامبرده، دو پیرنگ را به افسانه محلی الصاق می‌کنند. ابتدا مرگ پدر شورشی توسط دولت وقت و دوم پیرنگ عشقی یکطرفه صیاد با مینا که نافرجام باقی می‌ماند. صحنه‌ی اول که مشتمل بر مجازات پدر توسط قانون است از منظر شیوه اجرایی و ادوات صحنه‌ای دارای نقطه اوج و کشش بالایی است که مخاطب را در ادامه با خود همراه می‌کند، به نوعی صحنه مذکور خود تروما(آسیب روحی) کودکی دختر جوان(مینا) که فرزند شخصیت کشته شده است می‌شود. میزانسن‌ها در صحنه اول تمرین شده و با قاعده نشان می‌دهد و بازی شخصیت مجری قانون منطقه (سامان شکیبا) قابل اعتنا است. حدس زمانی به یکصد سال قبل باز می‌گردد، زمان شورش جنگلی‌ها علیه استبداد دولت مرکزی لذا از این حیث نویسنده، روایت را برپایه درست و محکمی بنا می‌کند اما قدر مسلم این اتفاق که در صحنه اول اوج قدرتمندی را سبب‌ساز می‌شود به صحنه‌های دیگر سرایت نمی‌کند و اساساً روایت به دلیل وفاداری به خط داستانی افسانه محلی از شورش‌های جنگلی فاصله می‌گیرد و تنها برداشت کارگردان از صحنه‌ی اول تولید ترومایی برای دختر جوان در آینده می‌شود.
بازی مه‌لقا باقری اگرچه پخته و مسلط نشان می‌دهد اما نمی‌توان منکر آن شد که واگذاری نقش دختر جوان روایت(مینا) در قالب شخصیت اصلی به بازیگری جوان‌تر همزادپنداری مخاطب نمایش با نقش را بالاتر می‌برد. در متن تولید شده شخصیت استعاری گوژپشت که با بازی بهنام شرفی همراه است مبین سوپرایگو(فراخود)ی است که مینای سرگردان قصه را راهبری می‌کند، او شخصیتی خیالی است که در سرتاسر صحنه آزادانه چون روحی سیال در رفت و آمد است. گوژپشت به پیر و مرادی اشاره دارد که چراغ راه پدرانه «مینا» است تا نجات بخش او در بزنگاه‌های زندگی‌اش باشد. گریم، فرم بدنی و ورزیدگی بهنام شرفی در این نقش اگرچه که خودش خیلی دیر به پروژه ملحق شد اما باورپذیر و قابل قبول نشان می‌دهد و در صورتیکه جزئیات پروتزهای احتمالی او به بدنش می‌چسبید شاید جذابیت نقش را در او دوچندان هم می‌کرد. بازی فیزیکال و دوجهی«علی قاجاری» در نقش صورتک‌های دوگانه که فاکتوری از نشان‌گذاری پریان بر ساحت خیالی نمایش است به صحنه، وزن و عمق خیال ورزانه‌ای می‌بخشد و می‌توان آینده‌ای درخشان را برای این بازیگر خوب متصور بود، توانایی او در نمایش شاعرانه «خانه سیاه است» کار پیشین محسن اردشیر نیز مثال زدنی بود.
طراحی صحنه و نور در «سیاه خال» مخاطب را با خود به عمق جنگل‌هایی وهم‌انگیز می‌برد تا زیبایی و ظرافت بیشتری را از اثر فولکلور محسن اردشیر شاهد باشیم. ستون‌های نوری در قامت درختان سرو کهنسال که مأمن آواها و نواهای محلی و چه بسا ارواحی سرگردان در جنگل است به شاعرانگی صحنه کمک شایانی کرده و خود بخشی از پویایی اثر را به دوش می‌کشند. استفاده از قرص کامل ماه در دل شب و در میان ستون‌های ذکر شده پرسپکتیو صحنه‌ای را تعمق بخشیده و زیبایی بصری «سیاه خال» به وحدت می‌رساند. چشمان آبی پلنگ در شب اگرچه که با تکنیک روز همراه است اما نمی‌تواند بر وزن و حضور پلنگ بر صحنه باورپذیری را برای مخاطب نمایش به ارمغان آورد و نیاز بود تا بر جزئیات آن کار شود.
«سیاه خال» اگرچه شروعی خیره کننده دارد اما به مرور در صحنه‌های میانی خودش را از تب و تاب می‌اندازد و به نوعی از ریتم افتادگی به دلیل طولانی شدن برخی صحنه‌ها دچار می‌شود. شاید کوتاه شدن نمایش به میزان ده دقیقه به نسبت سادگی و عدم پیچیدگی موجود در داستان می‌توانست بر قدرت صحنه و انسجام بیشتر ضرب‌آهنگ آن کمک کند.
فرم پیش کشیده محسن اردشیر در نمایش
«سیاه خال» که بیشتر معطوف به حرکات بازیگران و میزانسن‌ها می‌باشد برگرفته از حرکات رباتیک و خشک شده‌ای چون چوب‌های استفاده شده در صحنه است و در تفسیری نمادین می‌توان آن را به عدم ارتباط و درک روستاییان نسبت با شخصیت «مینا» دانست.
فقر دانش و جهل‌ورزی و استحکامات خرافه‌ای بومی که از صفات ممیزه برخی از افسانه‌ها و قصص تاریخی-محلی است دستمایه نویسنده است تا آنتاگونیست‌های روایت که در این مجال اهالی روستا به حساب می‌آیند قدرت و چربش بالاتری را نسبت به تنها پروتاگونیست روایت که در این مقال «مینا» و تنها یار مهربان و مرشد او، «گوژپشت» اثر است به وجود آورند.
آوازخوانی شخصیت فرشته فیروزه‌ای که همانا بخش تمثیلی از وجه آوازخوانی مینای سرخ چشم در اثر پیش روی است بر ابعاد فانتزی و شاعرانگی و خیال‌ورزی «سیاه خال» در بخش موسیقایی تأکید دارد و شخصیت نامبرده با طراحی لباس منحصر به فرد و صوتی رسا و آهنگین خود، اثر را به سمت تئاتری فاخر پیش برده است.
قاعدتاً نمایش‌هایی از جنس «سیاه خال» به دلیل استفاده از ادبیات پاستورال و فولکلوریک می‌تواند امتیازی مهم برای کلانشهر تهران به عنوان پایتختی بزرگ در شرق خاورمیانه بحران‌زده محسوب شود. لذا اهمیت افسانه‌های محلی و پرداختن به آنها در مدیوم تئاتر کاری ارزشمند و یادواره‌ای سترگ است که به اغنای قصص و افسانه‌های محلی کشورمان و بالا بردن سطح آگاهی عمومی کمک می‌کند.
نمایش «سیاه خال» به کارگردانی «محسن اردشیر» تا ۲۵ اسفند ماه سال جاری پذیرای علاقه‌مندان به تئاتر در مجموعه تئاتر شهر سالن اصلی خواهد بود.