بدون شک دغدغههای مردم بر روی تفکراتشان تاثیر منفی میگذارد. وقتی در عالم سیاست و اقتصاد ، شفافیت نباشد و ناکارآمدی حاکم و مسلط باشد ؛ دغدغه سازی شروع و نگرانیهای مردم آغاز میشود و در این میان شهروندان به سکوت روی میآورند و باید سکوت این چنینی را جدی گرفت . مردم وقتی از عدم تناسب حقوق و هزینههای زندگی حرفی نمیزنند ، نشان از شدت گرفتن دغدغههای مردم است . دولتها ، تا میتوانند باید به مردمانشان برسند و موجبات راحتی و رفاه و آبادانی و پیشرفت را فراهم کنند . در این دنیایی که ما زندگی میکنیم هیچکس و هیچ نیروی خارجی به داد مردم نخواهد رسید ، الا دولتهای منتخب و خدمتگزاری که مانیفست شان خدمت به ملت است ، پس باید کارهایی را انجام داد که مردم دغدغه نداشته باشند و شاد زندگی کنند . دولتها باید بدانند وقتی مسیری را انتخاب کردند، اشتباه بود ؛ راه بازگشت همواره وجود دارد و باید بلافاصله تغییر مسیر داد و دست به اصلاحات زد و وقتی اصلاحات شروع شد ، جرات و نبوغ و قدرت نیز متولد میشود و ارزان نفروشیم اتحاد و خوشبختی و امید و شادی مردم را. دولتها باید سمبل رنج و کار و عشق به کشور و ملت باشند . به خاطر ملت رنج بکشند ، از سر رنج کار کنند و در پی کار در خدمت مردم باشند . باید متوجه این امر مهم بود ، زخمیکه تیزی زبان بر دل مردم میگذارد ، بسیار کشنده تر از زخم شمشیر است . جامعه سیاسی باید مواظب گفتار و کردارشان باشند تا دل هیچ شهروندی و با هر اعتقادی را زخمینکنند . باید کار درست را انجام داد ، وقتی کار درست انجام شد ، نمودش در جامعه فوری متجلی میشود و برای جلب اعتماد مردم نیز باید سماجت به خرج داد در غیر این صورت مردم بی اعتماد تر خواهند شد . اعتماد مثل یک پاک کن میماند که بعد از هر اشتباهی از جانب دولت کوچک و کوچک تر خواهد شد . قدر مردم را باید دانست و دغدغههای آنان را باید به نقطه صفر رساند . مردم باید در کشورشان ، حرفهایشان را بزنند . آزادانه و بدون رودربایستی ، وگرنه در جامعه ، انفعال و ناامیدی و تنهایی و بیماری و سکوت و ... حاکم خواهد شد. مردم ایران روحیه بخشیدن و گذشت و فداکاری را دارند ،
ولی اتوبان ملت و دولت باید دوطرفه باشد. وقتی بخشیدی ، بخشیده میشوی و فداکاری ملت را میبینی و با ارزش ترین چیز در میان شهروندان دل و جان آنان است . وقتی آن را میبخشند ، ولی امانتدار خوبی پیدا نمیشود ،
آنگاه همه چیز فرو میریزد. دانایی و آگاهی و روشنگری را نیز در جامعه، جان دوبارهای ببخشید . جامعه ای که از روشنگری دور شود گویی مردم فقط یکبار زندگی کرده اند ، ولی وقتی آگاهی و دانایی در جامعه حاکم باشد ، مردم انگار هزاران زندگی قبل و بعد از خود را تجربه نموده اند . جامعه سیاسی باید همانند درخت برای مردم باشد . برای برخی از مردم باید ریشه باشد تا امید به زندگی در جامعه زنده بماند . برای برخی باید تنه باشد تا تکیه گاه مردم باشد و برای بعضیها باید شاخ و برگ باشد که عیوب مردم را بپوشاند و برای برخی از مردم باید میوه باشد تا طعم زندگی آرام و بدون دغدغه را به ملت هدیه دهد.