امیر حسین ذاکری
روزنامه نگار
یکی از دوستان سراسیمه و با شتاب وارد دفتر شد فریاد میزد بسیار عصبی و پرخاشگر بود رگهای گردناش ازشدت خشم همچو ماکارونیهای پف کرده شده بود. دائم فریاد میزد او را به آرامش دعوت کردیم اما آرام نمیشد. یکی از همکاران گفت: آرام کردن اسب سرکش سخت است. خلاصه هر چه سعی کردیم آرامش کنیم حتی دست و پای او را بستیم اما تقلا میکرد مثل تمساح به دور خود میپیچید داد میزد لذا دهانش را هم بستیم. اما باز با دهانبندی که شبیه پوزه بند بود
غرو لند میکرد.
دیگری گفت نکند فریاد و عصبیت او از کرونا باشد چون گفتهاند کرونا تغییر ماهیت داده علائم عصبی و سکته مغزی و گوارشی دارد. یکی از همکاران گفت: وای خاک به سرم شد من عصبی ام.گلاب به رویتان اوضاع گوارشم تعریفی ندارد پس کرونایی شدم؟ از من فاصله بگیرید فاصله طبقاتی کم بود دچار فاصله بهداشتی هم شدیم. او هم شروع به داد و بیداد و فریاد کرد. به سختی او را آرام کردیم. آن همکار قبلی که فریاد میزد تقلا میکرد دلمان سوخت دهانش را باز کردیم باز شروع به فریاد کرد.می گفت دیگه طاقت ندارم بریدم.اون کدوم فلان فلان شدهای بود که تو آفتاب یزد تیتر زده بود: "طاقت بیار رفیق " نخیر رفیق،
بیطاقت شد رفیق. دربه در شد.خصوصا تو این شرایط به قول آقای قالیباف" شرایط سخت" وای وای.ای "نفس کش" نفس کش میطلبم هر چند نفسی برای خودم نمانده. همه خندیدند. یکی از دوستان گفت: فریاد نزن هیس! ژورنالیستها فریاد نمیزنند. وی گفت پس چی چی میزنند؟ یکی گفت: چیز خوبی میزنند حالشون خوب میشه.یعنی قلم میزنند! سوء تفاهم نشه. همه خندیدند.
یکی از دوستان گفت: سخنگوی دولت میگوید: فشارهای بیسابقهای راما تحمل کردیم.بچه ها! سخنگوی دولت که این همه فشار تحمل کرده او هم فریاد میزند؟ همه خندیدند.
یکی از دوستان ناگهان همچون جرقهای جهید و فریاد برآورد. حتی گام صدایش را مدام بالا میبرد. یکی گفت چه صدای شش دانگی داره!
دیگری گفت فشارها چقدر قشنگ باعث میشه گام صدای آدم بالا بره! همه خندیدند.سپس همه یکدل تحت تاثیر فشارها نه شعارها به صورت نمادین فریاد زدیم!
* در جلسه دیروز این بیانیه صادر شد: فشارهای زندگی هم دولت عقل را تخریب و زایل میکند هم دولت اقبال را.