آفتاب یزد – مجید دیبازر: اون قدیما، زمانی که ما که هیچ، حتی پدرها و مادرها و پدربزرگها و مادربزرگهای ما نبودن (مثلا پونصد سال پیش) ایرانیا یه سنت دیرینه و کهن داشتن که بهش میگفتن «شب یلدا»، وقتی پاییز تموم میشد و تو آخرین شبش داشت آخرین نفس هاش رو میکشید و از شبای […]
آفتاب یزد – مجید دیبازر: اون قدیما، زمانی که ما که هیچ، حتی پدرها و مادرها و پدربزرگها و مادربزرگهای ما نبودن
(مثلا پونصد سال پیش) ایرانیا یه سنت دیرینه و کهن داشتن که بهش میگفتن «شب یلدا»، وقتی پاییز تموم میشد و تو آخرین شبش داشت آخرین نفس هاش رو میکشید و از شبای قبلی حدودا یک دقیقه بلندتر بود، خانوادهها دور هم جمع میشدن و با همدیگه
اختلاط میکردن و به قول گفتنی گل میگفتن و گل میشنفتن و میوه و آجیل و شیرینی میخوردن، اینکه میگم شب یلدا واسه آدمایی که پونصد سال پیش زندگی میکردن یه سنت دیرینه و کهن بوده، یعنی عمر خیلی درازی داره این شب، شاید به بلندای عمری که سرزمین ایران از ابتدا تا امروز از سر گذرونده عمر کرده این شب، اصلا همین که شب یلدا از پونصد سال پیش تا امروز دوام آورده و تو کوران حوادث و اتفاقات مختلف از بین نرفته و فراموش نشده، خودش بیانگر اینه که ما ملت ریشه داری هستیم، همین امروز هم این سنت بین ایرانیا وجود داره و مردم از چند روز قبل از تموم شدن آخرین ماه فصل پاییز به تکاپو میافتن و دنبال خرید تنقلاتی که در شب یلدا باید مصرف بشه اینور و اونور میرن، بله ما هم قبول داریم، گرونی هست، بیماری هست، مشکلات فت و فراوونه، اصلا تو بگو ته جهنم، با اینهمه نه میشه یلدا رو ندید گرفت و برگزارش نکرد و نه باید چنین اتفاقی رقم بخوره، اصلا یلدا به همین برگزار شدنش جذاب و خوشگله، اگه نه اینهمه شب تو سال هست که میشه کلی ناراحتی کرد و چه کنم چه کنم راه انداخت، اما این شب یه شب خاصه، شبیه که نباید غر و لند کرد، باید خندید و دیگران رو هم خندوند، باید دل بقیه رو شاد کرد، حالا یکی مثل من تنها زندگی میکنه، چنین آدمی یا خودش برای خودش شب یلدا میگیره یا پامیشه میره خونه دوستی، آشنایی و با اونا این شب به یاد موندنی رو جشن میگیره، یکی هم تنها نیست و با خانواده زندگی میکنه که خب، اون هم تکلیفش کاملا روشنه. راستی تا یادم نرفته باید بگم که توی این شب خاص، حضرت حافظ هم مهمون ایرانی هاست، میاد میشینه یه گوشهای لام تا کام حرف نمیزنه، دست به خوراکیها هم نمیزنه تا زمان و موعد مقرر فرا برسه، وقتش که میشه، بزرگ فامیل میره از توی کتابخونه یا گنجه یا روی طاقچه دیوان خواجه شیراز رو برمیداره و به قولی به نیت جمع تفالی به حضرت حافظ میزنه و شعری رو برای خواندن انتخاب میکنه: گاهی وقتا «الا یا ایها الساقی» میادف گاهی زمانها «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند» خونده میشه و یه موقعهایی هم «ای بیخبر بکوش تا صاحب خبر شوی» مهم اینه که حافظ تو مراسم یلدای تک تک ما ایرانیها حضور داره و دلمون رو با بودنش شاد میکنه و باعث امیدوار شدن به زندگی مون میشه، باعث میشه که این سختیها و مرارتها رو تحمل کنیم، باعث میشه که خسته نشیم و ادامه بدیم، باعث میشه که همچنان ایرانی بمونیم و سنتهای قشنگمون رو برای نسلهای آینده به یادگار بذاریم، خب این خیلی قشنگه دیگه، نیست. اما یه سوال خیلی مهمی همیشه توی ذهن من بوده، اینکه این جشن باستانی ایرانی برای اولین بار توسط چه کسی یا چه خانوادهای برگزار شد؟ یعنی کی اولین بار به ذهنش رسید که میشه تو آخرین شب فصل پاییز، کسانی که همدیگه رو میشناسن دور هم جمع بشن و با همدیگه وقت بگذرونن و آجیل و هندونه بخورن و درباره مسائل مختلف با هم حرف بزنن؟ اون آدمه کی بوده که برای اولین بار به ذهنش رسیده که میشه توی این شب یه همچین کاری کرد؟ خب حالا به فرض که بالاخره یه جورایی به فکرش رسید، خب بعدش؟ بعدش میخوام بفهمم که این اسم «یلدا» رو از کجا آورد؟ چطوری به ذهنش رسید که میشه یه اسم واسه این شب انتخاب کرد و چه اسمی بهتر از اسم «یلدا»؟ من
اون آدمه رو میخوام، همون کسی که اولین بار گفت: «ملت، از این به بعد هر سال آخرین شب آخرین ماه فصل پاییز رو جشن میگیریم و اسمش رو هم میذاریم شب «یلدا»»، خیلی جالبه دیگه، نیست؟ ملاقات با همچین آدم خلاقی خیلی میتونه
شگفت انگیز باشه، حداقل برای من که اینطوریه، دلم میخواد ببینمش
و یه چند ساعتی باهاش وقت بگذرونم، شاید به یه کافهای بریم و یه اسپرسویی هم بخوریم، فکر کنم اون آدم ایرانیترین آدمی باشه که حداقل من به عمرم دیدم، خب خیلی باید ناسیونالیست باشه که برای یه شب ایرانی یه اسم ایرانی رو با سنتهای ایرانی برای مردم ایران رقم زده، فکر میکنم که اگه صحبت اسپرسو رو بکنم برگرده بهم بگه: «مگه تو ایرانی نیستی پسر؟ چرا به جای نوشیدن یه نوشیدنی ایرانی میخوای یه نوشیدنی فرنگی رو مصرف کنی؟ ایرانی باش، ایرانی بنوش، دم نوشی چیزی، مثلا بهار نارنج، یا اصلا آب انار، بهتر از خارجیه که، نیست؟» میدونید گاهی وقتا غصهام میشه وقتی میبینیم نسلهای جوانتریواش یواش دل به دل جشنهای خارجی میدن و به سنتهای اصیل خودشون چندان توجهی نمیکنن، مثلا همین جشن «سپندار مذگان» رو در نظر بگیرید، چند نفر از شما میدونید این جشن اصلا چی هست؟ تاریخش چه زمانیه؟ برای چی برگزار میشه؟ توی این شب چیکار میکنن؟ اما شما همین الان برو از یه نوجوان مثلا پونزده ساله بپرس که ولنتاین چی هست و چه زمانی برگزار میشه و توی ولنتاین چه اتفاقاتی میافته؟ قول بهتون میدم این نوجوان درباره ولنتاین حداقل به اندازه ی چهار پنج صفحه کاغذ آ چهار بهتون اطلاعات میده، اما همین نوجوان اندازه یه خط نمیتونه درباره سپندار حرف بزنه، گناهی هم نداره بنده خدا، کسی بهش نگفته این چیزا هم هست، تا چشم باز کرده دیده جشنهای خارجی هر سال داره برگزار میشه و هیچ خبری از جشنهای ایرانی نیست. خودمونیم، ما ملت فراموشکاری هستیم، حداقل شواهد که اینطور نشون میده، همین که خیلی از جوانهای ما سنتهای قدیمی مون رو از یاد بردن و به جاش به سنتهای غربیها دلخوش کردن خودش یه تراژدیه، البته که تلاشهایی هم در این زمینه که این سنتها چندان اهمیت ندارن صورت گرفته که باید به حال کسانی که این تلاشها ازشون سر میزنه، غصه خورد، باید براشون ابراز تاسف کرد؛ چرا که هویت ایرانی خودشون رو نادیده میگیرن، دلیل این کارشونو نمیدونم، فقط میدونم که رفتارشون درست نیست، در کنار این تلاشها، اتفاقات دیگری هم برای سنتهای اصیل ایرانی هم افتاده و هم در حال افتادنه، هدف این تلاشها هم اینه که شکل و شمایل سنتهای قدیمی ایرانی رو تغییر بدن، مثلا همین چهارشنبه سوری رو در نظر بگیرید، سوال من اینه که مثلا دویست سال پیش تو شب چهارشنبه سوری کسی ترقه میزد؟ کسی فشفشه روشن میکرد؟ کسی بمب میترکوند؟ نه، اصلا این رفتارهایی که الان تو شب چهارشنبه سوری انجام میشه در گذشته نبوده، قدیم طور دیگهای چهارشنبه سوری رو برگزار میکردن، الان شکل دیگهای برگزار میکنن، اونقدر بد شده که اگه یه آدمی که دویست سال زندگی میکرده زنده بشه و بیاد این کارایی که الان تو شب چهارشنبه سوری انجام میشه رو ببینه، خیال میکنه جنگ جهانی راه افتاده، از ترس قبض روح میشه بنده خدا، سوال اصلی اینه که چرا باید چنین اتفاقی افتاده باشه؟ شما جوابش رو میدونید؟ این موضوع دلایل مختلفی میتونه داشته باشه که توی این متن به یکی دو موردش اشاره کردیم. البته خدا رو شکر شب یلدا و عید نوروز جزو اون اعیاد و سنتهایی هستن که با مرور زمان دستخوش تغییر و تحول نشدن، میشه درباره این دو سنت قدیمی همچنان به خودمون افتخار کنیم، هر چند که خیلی از کشورهای دیگه دنبال این هستن که این سنتهای اصیل ایرانی رو به اسم خودشون ثبت کنن و شوربختانه این تلاشها در حالی صورت میگیره که مسئولان فرهنگی مملکت ما هیچ واکنشی به این رفتارها نشون نمیدن، بگذریم.
قرار بود درباره شب یلدا بنویسیم و خوبی هاش و شادی هاش و شب زنده داری هاش، اما از اونجایی که قلم من همیشه یه قلم معترض بوده، این نوشته رنگ و بوی انتقادی به خودش گرفت که البته فکر میکنم بالاخره این حرفها رو یه نفر باید بیان کنه، ما باید بدونیم که ایرانی هستیم و کشورمون اینجاست، اگه قراره در طول سال روزها و شبهایی رو متفاوت بگذرونیم اون روزها و شبها باید رنگ و بوی ایرانی داشته باشن نه خارجی، هالووین و تنکس گیوین و ولنتاین و کریسمس واقعا به ما ربطی نداره، عیبی نداره اگر دوستی داریم که جزو اقلیتهای مذهبیه و به خاطر اون دوست توی این شبها خوشحال باشیم و حتی به مراسمشون بریم و کارایی که اونها میکنن رو انجام بدیم، اما باید کاملا حواسمون باشه، ما هویتمون خیلی ارزشمنده، باید به ایرانی بودنمون افتخار کنیم نه اینکه با دستاویز قرار دادن بعضی مسائل سعی کنیم که خودمون رو خارجی نشون بشیم و مثل اونا رفتار کنیم، اگه اونا برای خودشون ولنتاین دارن ما هم برای خودمون سپندار مذگان داریم، اگه اونا کریسمس دارن، ما هم عید نوروز رو داریم، اگه تنکس گیوینگ دارن ما هم برای خودمون یلدا رو داریم، باید بدونیم و آگاه باشیم که افتخار کردن به داراییهای خودمون خیلی بهتر از افتخار کردن به داراییهای آدمهاییه که مال فرهنگ دیگری هستن و با آداب و رسوم دیگری زندگی میکنن، به خودمون افتخار کنیم، به داشتههای خودمون ببالیم و همیشه ایرانی بمونیم، ایرانی بودن نه تنها چیز کمی نیست، بلکه خیلی هم افتخار داره و برازنده آدمهای بزرگه، قدر خودمون رو بدونیم.
Saturday, 27 April , 2024