آفتاب یزد – گروه فرهنگی: «جان میلینگتون سینگ» نمایشنامه نویس و شاعر ایرلندی و یکی از چهرههای کلیدی در احیای «جنبش ادبی ایرلند» بود که در طول عمر کوتاه ۳۷ ساله خود اقدامات خوبی را در جهت توسعه فرهنگ و ادبیات کشور ایرلند انجام داد و آثار خوبی را از خود به یادگار گذاشت، آثاری […]
آفتاب یزد – گروه فرهنگی: «جان میلینگتون سینگ» نمایشنامه نویس
و شاعر ایرلندی و یکی از چهرههای کلیدی در احیای «جنبش ادبی ایرلند» بود که در طول عمر کوتاه ۳۷ ساله خود اقدامات خوبی را در جهت توسعه فرهنگ و ادبیات کشور ایرلند انجام داد و آثار خوبی را از خود به یادگار گذاشت، آثاری که با گذشت بیش از صد سال از مرگ وی هنوز مورد توجه اهالی ادب و هنر است، هر چند این آثار در میان ایرانیان چندان شناخته شده نیستند اما همچنان برخی کارگردانان تمایل دارند نمایشنامههای این شاعر ایرلندی را روی صحنه ببرند، یکی از این نمایشنامهها «خالی بند دنیای غرب» است که قرار است به زودی با کارگردانی رضا ساغری و تهیه کنندگی امیرمسعود هیداران روی صحنه برود، نمایشنامهای که البته مشکلاتی را هم برای کارگردان جوان سرزمینمان ایجاد کرده است، مشکلاتی که البته یک دفعه به منصه ظهور نرسیدهاند و سالهاست در عرصه هنرهای نمایشی خودنمایی میکنند. به مناسبت تصمیم این کارگردان جوان برای به صحنه بردن نمایشنامه «خالی بند دنیای غرب» با این هنرمند گفتگویی انجام دادهایم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
همچنان نمیخواهید تصمیمتان را برای روی صحنه بردن اثر «جان میلینگتون سینگ» عملی کنید؟
راستش از یازده ماه پیش تاکنون مشغول تمرین هستیم، ما تکلیفمان با خودمان روشن است، دیگران تکلیفشان را با ما و نمایش مان روشن نمیکنند. خیلی وقت است که میخواهیم نمایشمان را روی صحنه ببریم، اما نمیگذارند.
از چه نظر؟ چرا نمیگذارند؟ چه کسانی نمیگذارند؟
ما این نمایش را برای چند سالن بازبینی رفتیم و در بسیاری از آنها به درِ بسته خوردیم. یکسری از سالنها به ما تاریخ بازبینی میدادند، ولی وقتی به زمان بازبینی میرسیدیم، به هر بهانهای آن را لغو میکردند! مثلاً یک سالن میگفت تمایلمان این است که کار تجربی باشد، سالن دیگری میگفت باید در شورا بررسی بشود، تاریخ شورا را اعلام میکردند ما هم منتظر میماندیم تا بررسی کند، موعد مقتضی که میرسید تاریخ را عقب میانداختند، منتظر میماندیم تا تاریخ جدید فرا برسد تا میرسیدیم به تاریخ مورد نظر، دوباره عقب میانداختند و دوباره و دوباره و دوباره، بعضی سالنها هم که کارشان پارتی بازی است و تا آشنا نداشته باشی کارت جلو نمیرود.
سالنهای خصوصی که باید از خدایشان باشد نمایشتان را در آنها روی صحنه ببرید.
بیشتر این رفتارها را از سوی سالنهای دولتی میدیدیم، درباره سالنهای خصوصی هم که چیزی نگویم بهتر است.
چرا؟ نمایشنامه تان را دوست نداشتند یا با شما یا تهیهکننده زاویه فکری داشتند؟
راستش نمیدانم، اما مدتی که گذشت احساس کردم که انگار سالنها از اجرای این نمایشنامه میترسند. هر چند که دلیل ترسشان را هم نفهمیدم، واقعا چرا باید یک اثر از یک نمایشنامه نویس که صد و بیست سال پیش زندگی میکرده، این همه ترس داشته باشد.
حالا از کجا فهمیدید که ترسیده اند؟
از آنجا که برخی شان میگفتند این متن عجیب است، میگفتیم کجایش عجیب است؟ جوابی نمیدادند، شاید فکر میکردند متن نمایشنامه به شرایط جامعهی ما نزدیک است، شاید هم با خود نویسنده مشکل داشتند.
مشکل با خود نویسنده؟ مگر نمیگویید صد و اندی سال پیش از دنیا رفته؟ یعنی با مرده مشکل دارند؟ جل الخالق! نمایشنامه را برای کدام سالنها فرستادید؟
یکی از سالنهایی که نمایش را برای اجرا به آنجا بردیم، بنیاد رودکی بود. شاید خنده دار باشد اما همین بنیاد رودکی از یازده ماه پیش تا کنون سه مدیرعامل عوض کرده، یعنی پروسه تغییر مدیرعاملها عمری معادل عمر تمرینهای ما دارد، جالب اینجاست که هیچکدام از این مدیران، حرف مدیر قبلی را قبول نداشت و میگفت تصمیمهای آن مدیر، به من ربطی ندارد! شورای انتخاب آثارشان هم به ما گفتند «این کار در سطح کارهای بنیاد رودکی نیست.»
یعنی بررسی نکرده این جواب را به شما میدادند؟
آنها حتی نوبت بازبینی هم به ما ندادند.
این عدم پذیرش تعهد توسط مدیران جدید نشان میدهد که هر مدیری بر اساس سلایق خود رفتار میکند، یکی میپذیرد، یکی نمیپذیرد، درست همان چیزی که در صداوسیما رخ میدهد.
ما که نفهمیدیم نمایشنامه ما چه مشکلی دارد که دوستان میگویند در سطح بنیاد رودکی نیست.
یعنی لِوِل و کلاس بنیاد رودکی خیلی بالاست و روی صحنه بردن چنین نمایشی باعث پرستیژ بنیاد رودکی را پایین میآورد.
چه میگویید؟ این نمایشنامه جزء صد نمایشنامه برتر دنیاست، مگر میشود کلاس یک سالن را پایین بیاورد؟
سالنهای دیگر هم همین برخورد را با شما داشتند؟
در تئاترشهر آقای طاهری به ما وقت بازبینی دادند و دو روز مانده به بازبینی، نوبت بازبینی ما را لغو کردند!
همینطوری اَلَکی؟ دلیلش را نپرسیدید؟
چه بگویم، اگر میپرسیدم جواب میدادند؟ یا اگر جواب میدادند جوابشان ما را قانع میکرد؟ به «ایرانشهر» هم رفتیم، گفتند: «ما فقط به نمایشهایی که بازیگر چهره دارند نوبت اجر میدهیم.» میخواهم بدانم ما آدم نیستیم؟ هنرمند نیستیم؟ خب یکبار نمایش ما را ببینید بعد نظر بدهید، ما یک سال تمرین کردهایم فقط، تئاتر که وابسته به چهره نیست، شاید هم هست و ما خبر نداریم.
خب چرا اصلا چنین متنی را برای اجرا انتخاب کردید؟
وقتی متن «خالی بند دنیای غرب» را خواندم، داستان «پدران و پسران» اثر «ایوان تورگنیف» در ذهنم تداعی شد. حتی چیزی مثل عقده ادیپ در متن دیدم. ماجرای پدران و پسران، یعنی تقابل سنت و مدرنیته که خانواده میخواهند جوانان یک خط مستقیم را بروند و یک راه راست برای زندگی و هدفشان انتخاب بکنند، ولی وقتی این جوان وارد جامعه میشود، جامعه رنگ و بوی دیگری دارد و آن خط مستقیم را نمیپسندد. پس جوان دست به طغیان شخصیتی، روحی و فکری میزند و آشوبی به پا میکند که میتواند برای نسل جوان بسیار خطرناک باشد. حتی ممکن است آن جوان، برای اینکه رشد بکند، خانوادهاش را کنار بزند؛ همان خانوادهای که از او خواسته در یک خط مستقیم حرکت بکند. این موارد مرا به فکر فرو بردند و متوجه شدم که از لحاظ روانشناسی، شخصیتپردازی، فرهنگی با متن بسیار عمیقی مواجه هستم بعد از آن بود که تمام تلاشم را کردم تا با ایجاد تغییرات جزیی در متن، به اندیشه نویسنده نزدیک بشوم ضمن اینکه تمام سعیام این بوده که به اصل متن پایبند باشم و در روی صحنه دقیقا فضای متن را به اجرا درآورم، نه شیوههای نوین و نگرش عجیب و غریب فرمی.»
الان که هم در سینما و هم در تئاتر حضور چهره، حرف اول را میزند، چرا از بازیگران چهره استفاده نکردید؟
ابتدا قصد داشتیم از بازیگران چهره استفاده کنیم، اما نمیتوانستم از بازیگران جوان ناشناخته چشم پوشی کنم، آنها استعدادهای دانشجوی درخشانی هستند که تشنه ی رفتن روی صحنه هستند، با تمام وجودشان کار میکنند، اینگونه شد که ترجیح دادیم بازیگر چهره نداشته باشیم و با دانشجویان کارمان را جلو ببریم.
اگر بخواهید تعریفی از تئاتر داشته باشد و نوع نگرشتان را به این هنر بیان کنید، چه میگویید؟
نوع نگاه من به تئاتر، همان نگاهی است که از اساتید عزیزم حمید سمندریان و میکائیل شهرستانی آموختهام. این بزرگواران به من یاد دادهاند که چگونه به تئاتر نگاه بکنم. باید بگویم نگاه من به متن، وفادارانه است، یعنی دوست دارم آنچه زیرمایه و در واقع فرهنگ متن است روی صحنه پدیدار بشود. بسیاری از همکاران، فرم و شیوههای نوینی برای اجرا در نظر میگیرند که احساس میکنم خیلی از آنها فرم را درست متوجه نشدهاند، یا کارشان صرفاً تقلید است یا نزدیک به آن اثر نیست. البته کارهای خوب هم کم نداریم، در چنین نمایشهایی کارگردان به لحاظ اجرایی کارش را بلد است و میداند باید چه کار بکند. بعضی از کارگردانها خودشان متن را نوشتهاند و برخی نویسندهها نگرش خودشان را دارند که آن نگرش در اجرا پدیدار میشود. ولی در مورد نمایشهای خارجی مثل نمایشنامهای که من در دست دارم، نمیدانم چرا بعضیها تغییرات عجیب و غریبی در کار میآورند که بنمایه و فکر اصلی متن زیر سوال میرود! ما باید متن را مبنا قرار دهیم، اگر چنین کاری را انجام ندهیم معلوم است چیز دیگری بجز متن اصلی تحویل تماشاگر داده میشود، پس بر سر نویسندهای که اثر را نوشته، چه بلایی میآید؟ چه بلایی بر سر فکر و تحلیلش میآید؟ او در کجای این اثر وجود دارد؟ استاد سمندریان هر وقت توضیحی میدادند، تمام همُّ و غمشان این بود که آنچه را نویسنده از شما خواسته، متوجه بشوید! البته نویسنده فهیم، نه هر نویسندهای.
اینطور که باد میوزد و شاخه میجنبد انگار باید نمایشنامه دیگری را دست بگیرید و روی آن کار کنید، موافقید؟
ما پا پس نمیکشیم، بنده به همراه گروهم، صددرصد نمایشنامه «خالیبند دنیای غرب» را به شکل درست آن اجرا خواهیم کرد. تمام هم و غم من اینست که برای تماشاگر این کار، فکر اصلی نویسنده را تجسم بکنیم تا از کار لذت ببرد. دوست دارم مخاطب ببیند که فکر اصلی نویسنده روی صحنه پدیدار شده. هر سالنی هم که دوست دارد، میتواند نسبت به کار ما موضع بگیرد، در حالی که حتی بازبینی نمایش را ندیدهاند! ولی ما بالاخره یک سالن را برای اجرا انتخاب میکنیم و اثر را روی صحنه میبریم، از همان روز اول هم تصمیمان همین بود، الان هم همین است، برای همین این همه زحمت کشیدیم، چون به این کار ایمان داشتند. مطمئنم بازخورد این ایمان، صددرصد در تماشاگر دیده میشود.
Saturday, 27 April , 2024