آفتاب یزد – یوسف خاکیان: می‌خواهیم درباره درخت بنویسیم؛ درختی که خیلی از ما آدمها نمی‌دانیم چه اندازه در زندگی مان نقش دارد، بعضی‌ها فکر می‌کنند که درخت آفریده تا روزی، روزگاری که به دشت و دمن رفتیم طناب بندازیم دور شاخه هایش و دو سرش را گره بزنیم و تاب سواری کنیم، برخی دیگر […]

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: می‌خواهیم درباره درخت بنویسیم؛ درختی که خیلی از ما آدمها نمی‌دانیم چه اندازه در زندگی مان نقش دارد، بعضی‌ها فکر می‌کنند که درخت آفریده تا روزی، روزگاری که به دشت و دمن رفتیم طناب بندازیم دور شاخه هایش و دو سرش را گره بزنیم و تاب سواری کنیم، برخی دیگر فکر می‌کنند که درخت برای این آفریده شده که در روزهایی که برای تفریح به طبیعت می‌رویم آن را با تبر قطع کنیم و با چوبهایش آتش مهیا کنیم و به قول مهران مدیری «جوج بزنیم به بدن»، البته خلاف قطع کردن درخت فقط به همین یک مورد ختم نمی‌شود، برخی از آدمها هستند که کل آش را با جایش می‌خواهند، یعنی به جای تبر از اره برقی استفاده می‌کنند و مثل موریانه می‌افتند به تن درختان و کل جنگل را در کمتر از چند روز به بیابان تبدیل می‌کنند و اصلا فکر نمی‌کنند تکلیف آن سنجاب‌ها و دارکوب‌ها و جغدها و میمونهایی که از این درختان به عنوان لانه برای خود و خانواده شان استفاده می‌کنند چه می‌شود، برای این افراد مهم پول هنگفتی ست که سرازیر جیبهایشان می‌شود، اگرنه حتی برای ثانیه‌ای هم به موجوداتی که با قطع درختان حیران و سرگردان می‌شوند، نمی‌اندیشند. عده‌ای دیگر نیز جنگل برایشان به صورت یک لقمه غذا درآمده، هر روز در اقصی نقاط جهان می‌بینیم و می‌شنویم که درختان فلان جنگل و بهمان مرتع به خاطر حرص و طمعی که آدمی برای به دست آوردن پول دارد قطع شده و عنقریب است که جهان از بی‌درختی بمیرد، این مردن البته از از بین رفتن هم بدتر است، چرا که وقتی موجودی می‌میرد نمی‌توان امید زنده شدن دوباره‌اش را داشت، مگر اینکه قیامت بشود و همه زنده شوند و در عالم نزد خداوند حاضر، اما وقتی موجودی از بین می‌رود می‌توان کورسوی امیدی در دل پروراند که شاید کسی پیدا شود که شبیه آن چیزی که از بین رفته را دوباره تولید کند، مثلا همین درختها، مسلما وقتی درختی را با تبر قطع می‌کنیم با اینکه ریشه‌اش هنوز در خاک است، اما دیگر نمی‌تواند دوباره از نو متولد بشود و از همانجا که قطع شده دوباره رشد کند و دوباره به درخت بدل گردد، اما می‌توان در همانجا یا در جایی دیگر، درخت دیگری را کاشت و بعد از چند سال از آن بهره‌برداری کرد، متاسفانه خیلی از ما آدمها فکر می‌کنیم که بهره‌برداری یعنی هر کاری که دلمان خواست انجام دهیم، مثلا یک نفر می‌آید یک گوساله را پرورش داده و به گاوی تبدیل می‌کند بعد وقتی نوبت بهره‌برداری از آن گاو می‌شود، پدرِ گاو بیچاره را در می‌آورد که یعنی دارم بهره‌برداری می‌کنم، گاو نگون بخت را سر می‌برد، پوستش را می‌کَند، تمام اعضا و جوارحش را تکه پاره می‌کند،
حتی از شاخ‌های زبان بسته هم نمی‌گذرد و دست آخر
سرگین هایش را هم مورد استفاده قرار می‌دهد، اینجاست که باید بگوییم
که: «خب مسلمان، گاو بدبخت به غلط کردن افتاد، حداقل سُمش را برای خودش بگذار، تو که همه چیز این حیوان را از بین بردی، حداقل اندازه یک نخود از بدنش را برای تجزیه شدن در طبیعت باقی می‌گذاشتی، درباره درختان هم همین موضوع مصداق دارد، طرف می‌آید طوری درختان جنگل را قلع و قمع می‌کند که هیچ چیزِ هیچ چیزِ هیچ چیزِ باقی نمی‌گذارد، بعضی از درختان را در همان مکان که قبلا جنگل بوده آتش می‌زند، بعضی دیگر را تکه تکه می‌کند و به عنوان هیزم به مردم می‌فروشد، برخی درختان را هم بدون هیچ اقدامی بار کامیونهای بزرگ می‌کند تا به شهر بروند و آماده عملیاتهای عجیب و غریب شوند، مثلا به کمد و میز و صندلی تبدیل شوند یا به شکل کاردستی‌های زیبا در بیایند و در معرض دید زیباپسندان قرار بگیرند، برخی از این درختان هم سرنوشتشان جوری عجیب است که آدمی دلش می‌خواهد به حالشان گریه کند، الان را نمی‌دانم اما زمانی بود که همین کاغذهایی که ما رویشان مطلب می‌نویسیم یا به راحتی پاره و مچاله شان می‌کنیم یا آنها را به عنوان دستمال استفاده می‌کنیم یا آنها را تبدیل به کتاب و دفتر می‌کنیم و… را با پوست و تنه همین درختان تولید می‌کردند، از پروسه تولیدش با خبر نیستم اما می‌دانم که همان درختانی که روزگاری در جنگل ابهتی داشتند و محل استراحت حیوانات بودند پس از طی کردن یک مسیر طولانی و دور و دراز، همراه با درد و مشقت بسیار به کارخانه برده شده و بعد هم تبدیل به کاغذ می‌شدند، همین کاغذهایی که ما خیلی راحت و بی‌دردسر با قلم سیاهشان می‌کنیم و
برخی شان را مچاله می‌کنیم و بعضی شان را به عنوان دفتر خاطرات نگه می‌داریم. حواستان بود از دو واژه «درد و مشقت» استفاده کردیم، نه؟ اما مگر درختان درد هم می‌کشند، مشقت هم تحمل می‌کنند؟ شما باور می‌کنید؟ در جواب این پرسش باید بگویم که اگر هم باور نمی‌کنید، از این ثانیه به بعد باور کنید که درختان هم درد و مشقت می‌کشند، آن هم زمانی که ما آدمها به سراغشان می‌رویم و هر بلایی که دلمان می‌خواهد سرشان می‌آوریم، از همه بیشتر آن زمانهایی درد می‌کشند که می‌فهمند ما برای لطف و مرحمتی که آنها در حق ما می‌کنند تره هم خُرد نمی‌کنیم و فقط و فقط به فکر خودمان هستیم، آن لطف و مرحمت چیست؟ تولید اکسیژن، یعنی همین هوایی که ما تنفس می‌کنیم، ما این هوا را مدیون درختان هستیم چون آنها دی اکسید کربن (که همان آلودگی هواست) را می‌گیرند و به جایش اکسیژن خالص به طبیعت می‌دهند، این یعنی زندگی ما آدمها و موجودات دیگر به صورت کامل به حیات درختان بستگی دارد، یعنی اگر آنها نباشند ما هم نیستیم، با این همه اما هر روز روی میزهایمان کتاب و دفتر هست، در شومینه‌ها و بخاری هایمان همیشه هیزم هست، در
مبل فروشی‌ها و میز و صندلی فروشی‌ها و تابلو فروشی‌ها همیشه مبل و میز و صندلی تابلو هست، وقتی تمام این چیزها همیشه هستند یعنی در جای دیگری از این کره خاکی چندین و چند نفر در حال قطع درختان هستند؛ این قطع درختان یک معنای خاص می‌دهد، اینکه ما به صورت کاملا بی‌رحمانه‌ای دوست‌ترین رفیق خودمان را با دست خودمان می‌کشیم و از بین می‌بریم، البته که فقط قطع درختان نیست که جنگل سرسبز و باشکوه را از بین می‌برد، گاهی آدمها بر اثر یک ندانم کاری، یک بی‌توجهی و یا با قصد و نیت قبلی جنگل و درختان و موجوداتش را از بین می‌برند، خیلی ساده و بی‌دردسر، با روشن کردن آتش، می‌دانید که آتش همه چیز را می‌سوزاند، وقتی آتش را روشن می‌کنی و فراموش می‌کنی که خاموشش کنی فاجعه به بار می‌آید، هنوز یادمان نرفته حیوانات معصومی که بر اثر آتش سوزی‌های متعدد عمدی و غیرعمدی در جنگل‌های استرالیا سوختند و برخی شان جزغاله شدند و بعضی دیگر نیز جراحات جزئی و حتی عمیق برداشتند، خب باعث و بانی اینهمه دردسر کیست؟ همین انسانِ به درد نخور، این انسان با اینکه فکر می‌کند خیلی مهربان است اما با شقاوت کامل در این زمین کارهایی را انجام داده که هیچکسی بجز خدا نمی‌تواند جبرانش کند، انسان نه تنها به درختان آسیب می‌زند، نه تنها به حیوانات آسیب می‌زند، نه تنها طبیعت را خراب می‌کند، بلکه به خودش نیز صدمه میرساند، جالب اینجاست که پس از بار خرابی به بار آوردن لبخندی ملیح روی لبانش می‌نشیند و با غرور خود را پادشاه همه چیز و همه کس می‌داند، اما همین آدمیزاد وقتی دست انتقام طبیعت از آستین زلزله، سیل، طوفان، فرونشست زمین، رعد و برق و… بیرون می‌آید عجز و لابه می‌کند که چرا چنین اتفاقی افتاد؟ چرا مصیبت گریبان ما را گرفته؟ و هزاران چرای دیگر را مطرح می‌کند بی‌آنکه لحظه‌ای بیندیشد که پاسخ تمام این پرسش‌ها خود اوست، اوست که چنین مصیبت‌هایی را برای خودش رقم زده است.
نمی دانم چرا، اما خیلی‌ها از اینکه فضای مجازی به وجود آمده ناراحت هستند، چرا که فکر می‌کنند با این اتفاق تنهایی آدمها بیشتر شده و آنها بیشتر در لاک خودشان فرو می‌روند، اما من خوشحالم، شادمانم از اینکه فضای تحت عنوان فضای مجازی به وجود آمده تا حداقل آدمی سرش به آن گرم شود و دست از ویران کردن خیلی از چیزها بردارد، مثل همین قطع کردن درختان و تبدیل آنها به کاغذ، خب در فضای مجازی می‌توان بدون اینکه درختی قطع شود چیز نوشت، اینطوری حداقل دیگر کاغذها به هدر نمی‌روند، مچاله نمی‌شوند. واقعا نمی‌دانم که آیا کاغذهایی که امروزه تولید می‌شوند حاصل قطع شدن درختان جنگل‌ها هستند یا آنها را با استفاده از چیز دیگری تولید می‌کنند، اما هر کدام از این دو مورد هم که باشد باید خوشحال بود که زمانه، زمانه‌ای شده که آدمها کمتر از کاغذ استفاده می‌کنند، بجز روزنامه‌ها و مجلات و کتابها که به دلایل مختلف تیراژشان پایین آمده در موارد دیگر (حداقل در حوزه فرهنگ و هنر) میزان استفاده کاغذ بسیار کمتر شده، فضای مجازی هم که به کمک این موضوع آمده، شبکه شدن سیستم اداری ادارات و وزارتخانه‌های دولتی و استفاده از اتوماسیون اداری به جای جابجا کردن کاغذ، اتفاق مهم دیگری است که جدا از راحت شدن کارها حکایت از این حقیقت می‌کنند که درختان قطع می‌شوند، با این تفسیر باید امیدوار باشیم که در آینده‌ای نه چندان دور با رخ دادن اتفاقات مثبت و مفید، آدمی به طور کلی دست از سر درختان بردارد و آنها را قطع نکند، بعلاوه اینکه عمل خردمندانه کاشت درخت در هر جایی که شد ادامه داشته باشد و به این وسیله سرسبزی و نشاط دوباره به کره زمین بازگردد.