رئالیسم به‌مثابه یک سبک در تاریخ هنر و ادبیات داستانی و دراماتیک در زمینه‌ای از جبر و موجبیت محقق می‌شود، از این نظر رئالیسم به منطق تراژدی‌ها نزدیک است. این اتکا به جبر برآمده از موقعیت پرتاب‌شدگی انسان در بسترهایی از پیش تعیین‌شده و غیر قابل‌تغییر به لحاظ وجودی است. این بسترها شامل خانواده، طبقه، […]

رئالیسم به‌مثابه یک سبک در تاریخ هنر و ادبیات داستانی و دراماتیک در زمینه‌ای از جبر و موجبیت محقق می‌شود، از این نظر رئالیسم به منطق تراژدی‌ها نزدیک است. این اتکا به جبر برآمده از موقعیت پرتاب‌شدگی انسان در بسترهایی از پیش تعیین‌شده و غیر قابل‌تغییر به لحاظ وجودی است. این بسترها شامل خانواده، طبقه، فرهنگ، سیاست، جغرافیا و بسیاری از عواملی می‌شود که پیش از آنکه یک انسان قدرت اثرگذاری پیدا کند، بر او اثر می‌گذارند و تصمیمات او را مقید به خود می‌کنند؛ اما در رئالیسم علاوه بر این فضاهای اولیه و بنیادین، موقعیت‌های جزئی نیز برجسته می‌شود (و اینجاست که راه رئالیسم از تراژدی جدا می‌شود)؛ موقعیت‌هایی که انسان‌ها بنا بر میزان شدت و کیفیتی که دارند، ناگزیر از مبارزه، مقابله، چاره‌جویی و یا پذیرش آن‌ها هستند. واقعیت زندگی یک انسان را این موقعیت‌ها و نوع برخورد او با آن‌ها برسازی می‌کند؛ رئالیسم در هنر، ادبیات داستانی و دراماتیک نمایانگر این ساختار زیستی است. در نمایش «سیزده‌بدر» به نویسندگی محمود احدی‌نیا و به کارگردانی حسین میرزامحمدی که این شب‌ها در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر به صحنه می‌رود، با نمایشی رئالیستی روبه‌رو هستیم. یک خانواده به نسبت پرجمعیت و تهیدست که متکی بر حقوق کارمندی پدر خانواده در راه‌آهن هستند، یک دارایی بیشتر ندارند و آن خانه‌ای است که حالا در طرح توسعه شهرداری قرار گرفته و باید عقب‌نشینی کند و این به معنای از دست رفتن خانه است؛ اگر آن‌ها پیش از زمان اعلامی توسط شهرداری خانه را واگذار کنند، خانه به قیمت روز خریداری می‌شود و می‌توانند با پول آن زندگی جدیدی را شروع کنند و اگرنه، خانه توسط شهرداری تخریب می‌شود و خانواده باید به‌دشواری پول خانه خراب‌شده را که شهرداری به قوه قضائیه واگذار می‌کند، از دادگاه مطالبه کند و این به معنای ضرر مالی بسیار است. حال پنج فرزند خانواده درحالی‌که به‌تازگی مادر خود را از دست‌ داده‌اند، تلاش دارند پدر خود را قانع کنند تا «عقب‌نشینی» کند. اینجا ما با انسان‌هایی روبه‌رو هستیم که در برابر جبر حاکمیت و زندگی شهری قرار دارند. پدر خانواده تحت هیچ شرایطی حاضر به عقب‌نشینی نیست، او از اینکه فرزندانش چشم طمع به تنها ثمره مادی زندگی او دارند، عصبانی است؛ درست به همان اندازه که از تصمیم شهرداری خشمگین است. پدر می‌خواهد هم در برابر طرح شهرداری ایستادگی کند و هم در برابر رؤیاهای فرزندان. فرزندان که شامل سه پسر و دو دختر می‌شوند با وجود جست‌وجوی کار یا خرده‌کاری‌هایی چون کار در تاکسی اینترنتی، پشتیبانی سفارش اینترنتی غذا، پخش تراکت‌های تبلیغاتی و… هیچ‌کدام سامان‌یافته و مستقل نیستند و حال پدر با پنج فرزند بزرگ‌سال خود که سال‌ها از سن استقلال و استقرارشان می‌گذرد، در چنین موقعیت غیرقابل تغییری گیر افتاده است. کنش اصلی اعضای این خانواده که در نمایش شاهد آن هستیم، همان واکنش عصبی آشنایی است که آدم‌های گیرافتاده در عقب‌ماندگی درونی و بیرونی در چنین موقعیت بغرنجی به هم روا می‌دارند. آن‌ها با تنش‌های مداوم صرفاً یکدیگر را فرسوده می‌کنند، بنیان خانواده را متزلزل‌تر می‌کنند و بحران موجود را گسترده‌تر می‌سازند. آن‌ها مثل هر خانواده گرفتار در عدم توسعه‌یافتگی دچار تناقضاتی هستند که از حل آن‌ها عاجز مانده‌اند (لابد به این دلیل که اصلاً حل مسئله از توان و دسترس آن‌ها بیرون است). از یک‌سو زمانه، آداب و باورهای خانواده‌ای هسته‌ای و سنتی -آن‌طور که در روابط و مناسبات خانواده‌های ایرانی می‌شناسیم- ازدست‌رفته است، اما از دیگر سو وضعیت اقتصادی و شرایط اجتماعی اجازه استقلال و فردانیت را از اعضای آن گرفته است، به همین علت خانواده در شرایطی ناسازگار و اجباری، خانواده بودن خود را حفظ کرده است. حاصل چنین تنش درونی در زمان‌های در ظاهر رو به‌گذار -اما در باطن فرسوده و رو به بن‌بست- فروپاشی اخلاقیات و عواطف خانوادگی در عین ناگزیر بودن زیست با یکدیگر است. همه اعضای خانواده حق دارند، اما هیچ‌یک توان کنش حقیقت‌خواهانه از جایگاه حقانیت و منطق را ندارند. اعتراضی هم اگر هست بر سر خودی‌های وامانده است و نه علیه وضعیت تحمیل‌شده. نمایش گرم و دل‌چسب «سیزده‌بدر» در بازنمایی واقعیت و عناصر اصلی درام، نمایشی موفق محسوب می‌شود. نمایش با یک فاصله‌گذاری یعنی تک‌گویی یکی از فرزندان آغاز می‌شود. این تمهید خود امری است که به لحاظ سبکی در رئالیسم محض نمایش نمی‌گنجد، اما به سبب اینکه تمرین بازیگری خوانده می‌شود- چراکه این شخصیت در حال آموختن بازیگری است- کارکردی درونی در درام پیدا می‌کند و در فضایی بینابینی قرار می‌گیرد. نمایش این‌گونه در واقع‌گرایی خود، نوعی از انتزاع را ایجاد می‌کند. درست همین رویکرد در طراحی صحنه هم قابل‌رؤیت است. نمایش از ابتدا خانه‌ای ویران‌شده را نمایان می‌سازد و این‌گونه این حس را القا می‌کند که پیش از تخریب شهرداری، این خانه از درون پوسیده شده و فرو ریخته است؛ تراژدی اینجاست که خانه پدری دیگر به‌هیچ‌وجه مأوایی امن، گرم و استوار نیست. تئاتر رئالیستی یکی از انواع اصلی و محبوب نمایش در ایران است. از همان دهه‌های ابتدایی تئاتر مدرن ایران، نمایشنامه‌نویسان ایرانی چه وام‌گرفته از ایدئولوژی‌های مطرح و چه به سبب ملزومات واقعی و نیازهای زیستی خود، سعی کردند به واقعیت‌های زندگی ایرانی نزدیک شوند. یکی از همین ملزومات که درام‌های متعددی را در مقاطع مختلف تاریخ تئاتر ایران پدید آورده، مسئله توسعه شهری و جاکن‌شدن‌ها و کوچ‌های اجباری مداوم بوده است. از انقلاب سفید تا همین امروز، مسئله حاشیه‌نشینی و دگرگونی و پوست‌اندازی شهرها در ایران، چه به لحاظ اقتصادی، چه از نظر فرهنگی و سیاسی دردی اساسی بوده که رنجی مضاعف را به جامعه در تعلیق ایران تحمیل کرده است. علیرضا نراقی در پایان نقد خود در ایران تئاتر نوشته است: کوتاه‌مدتی افق زندگی، ویرانی محله‌ها و نظام شهری و قوانین کشوری، همواره تأثیراتی عمیق و اغلب تراژیک بر زندگی واقعی اقشار آسیب‌پذیر، تهیدست و حتی طبقه متوسط داشته است. به همین علت با رجوع به تاریخ تئاتر ایران به‌سادگی متوجه می‌شویم که آثاری شبیه به «سیزده‌بدر» بارها در تئاتر ایران نوشته و اجرا شده‌اند، در نتیجه «سیزده‌بدر» درامی آشنا با مضمونی بارها ساخته شده است، اما عجیب این است که روی صحنه تازه است و بوی کهنگی نمی‌دهد. این مهم علاوه بر تبحر اجراگران، چه علتی می‌تواند داشته باشد جز آنکه مسائل جامعه ایران، همان مسائل کهنه‌ تکرارشونده‌اند که تنها رویه و بزکی تازه پیدا می‌کنند؟