آفتاب یزد ـ رضا بردستانی – خبرنگار بین الملل: در این یادداشت در نظر داریم به پدیده ی هولناک «خشکسالی»، ورای انگارههای سیاسی بنگریم و ایرانِ مثلاً ۱۴۲۰ را به تصویر بکشیم. پس نخست بخشهایی از دو کتابِ «قوی سیاه» نوشته «نسیم نیکلاس طالب» و «جهان در صد سال آینده» نوشته ی «جورج فریدمن» را […]
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی – خبرنگار بین الملل: در این یادداشت در نظر داریم به پدیده ی هولناک «خشکسالی»، ورای انگارههای سیاسی بنگریم و ایرانِ مثلاً ۱۴۲۰ را به تصویر بکشیم. پس نخست بخشهایی از دو کتابِ «قوی سیاه» نوشته «نسیم نیکلاس طالب» و «جهان در صد سال آینده» نوشته ی «جورج فریدمن» را مرور میکنیم.
«قوی سیاه»
کتاب قوی سیاه، اثری نوشته ی نسیم نیکلاس طالب
(زاده ی سال ۱۹۶۰، آماردان، تحلیلگر ریسک و نویسندهای لبنانی-آمریکایی) است که اولین بار در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. «قوی سیاه»، رویدادی بسیار نامحتمل با سه ویژگی اصلی است: غیرقابل پیشبینی است؛ تأثیر شگرفی دارد؛ و پس از اتفاق افتادن، میتوانیم تحلیلی از آن ارائه کنیم که باعث میشود آن رویداد، قابل تفسیرتر و پیشبینی پذیرتر از گذشته جلوه کند.
قوی سیاه استعارهای است از پیشامدهایی که مشاهده آنها شگفتانگیز و بسیار نادر است و چون کسی به طور معمول انتظار وقوع آنها را ندارد، تودههای مردمی در توجیه دلایل وقوع چنین پدیدههایی گاه به استدلالهای غیرعقلانی و حتی خرافی روی میآورند. فارغ از اندیشه تودهها، در توجیه علت و عواقب این پدیدهها معمولاً بین روشنفکران و خردگرایان نیز هنگامهای از اختلاف نظر و کشمکشها پدید میآید که ممکن است دههها و سدهها به نتیجه نرسد. وجه تسمیه این پدیده ریشه در فرهنگ غرب دارد که قوی سفید را مظهر پاکی تصور میکردند و از آنجایی که بیشتر مردم قوی سیاه را ندیده بودند، وجود آن را مظهر شیطان و نماد شرّ و جادوگری میپنداشتند. این اسطوره ی دیرینه چنان ریشه در باور مردم غرب داشته که در باله دریاچه قو (اثر پیوتر ایلیچ چایکوفسکی) نیز الهامبخش موسیقیدانها و ادیبان بوده است. در این باله که در سال ۱۸۷۷ در «بالشوی تئاتر مسکو» روی صحنه رفت، قوی سیاه جادوگری است که میکوشد شاهزاده زیگفرید را فریب دهد.
با کشف قاره استرالیا، مهاجرینی که به این سرزمین هزاران ساله پای گذاشتند در کمال شگفتی در جنوب این قاره با دستههایی پرشمار از قوی سیاه مواجه شدند که بین آنها فقط قوی سفید موجب تعجب بود. آنها این نوع قو را با خود به اروپا بردند و باور قوی سیاه، دستکم به عنوان مظهر شرّ و ناپاکی، به تدریج در تخیل مردم رنگ باخت. استعاره قوی سیاه با سه ویژگی زیر به کار گرفته شد:
ـ پیشامدهایی به شدّت نادر، غیرقابل پیشبینی و بسیار دورتر از میانگین با احتمال وقوعی بسیار ناچیز ولی بسیار جنجالی و تأثیرگذار. (مثل اعلام یافتن انسان تکاملیافته با قد ۵ سانتیمتر).
ـ پیامدهای وقوع چنین پیشامدهایی نادر و اثرگذار (consequences) به کل غیرقابل پیشبینی است. بدین معنی که حتی اگر بتوانید احتمال وقوع چنین رخدادهایی را در مقادیر بسیار ناچیز تخمین بزنید هرگز قادر نخواهید بود پیامدها و عواقب ناشی از وقوعِ آنها را در یک ساختار منظم علّت و معلولی پیشبینی کنید.
ـ احتمال وقوع پایین و عدم مشاهده آنها در شرایط طبیعی باعث میشود که عوام در مورد آنها دچار پیشداوریهای خرافی، غیرمنصفانه و غیرمنطقی شوند. این رده از پدیدهها در طول تاریخ تأثیر بسیار شگرفی بر جوامع بشری و نحوه زندگی آنها داشته. برای مثال برخی از قبایل بدوی، زلزله را خشم خدایان تلقی و برای فرونشاندن این خشم انسان قربانی میکردند.
نسیم طالب رخدادهای «جنگ جهانی اوّل»، «فروپاشی شوروی سابق»، «ابداع و ظهور وب» و «حمله سپتامبر ۲۰۰۱ به برجهای دوقلو» را در رده رخدادهای قوی سیاه قرار داده است. اگر بخواهید در مورد رخدادی قضاوت کنید و آن را پدیدۀ قوی سیاه بنامید باید آن رخداد با ویژگیهای زیر مشاهده شود:
ـ از منظر مشاهدهگرهای متعدد (تقریباً کلّ جامعة آماری) آن رخداد شگفتانگیز و نامحتمل باشد.
ـ حدوث آن رخداد پیامدهای بسیار عظیم و غیرقابلپیشبینی به جا بگذارد.
ـ با ثبت مشاهده وقوع، دلایل حدوثِ آن در بستری عقلانی و منطقی قابلتوجیه باشد و بتوان برای کاهش پیامدهای آن در رخدادهای بعدی (هرچند بسیار دور و بعید) برنامهریزی کرد.
«نسیم نیکلاس طالب» مینویسد:« کمی بیندیشید، ببینید در آستانه ی سال ۱۹۱۴ برای این که بتوانید رویدادهای آینده را پیشبینی کنید، درک شما از جهان چه کمکی میتوانسته به شما بکند آیا میتوانستید ظهور هیتلر و جنگ دوم را پیشبینی کنید؟ فروپاشی سریع بلوک شوروی را چطور؟ و ظهور بنیادگرایی اسلامی را؟ گسترش اینترنت را؟ فروپاشی بازار را در سال ۱۹۸۷ (و برگشت نامنتظره آن را)؟ مدهای زودگذر، بیماریهای همه گیر، ایده ها، ژانرها و مکاتب هنری، همه از همین دینامیک «قوی سیاه» پیروی میکنند. به راستی، کمابیش همه ی چیزهای مهمی که در دور و برتان میبینید، شاید در این دسته بگنجند.»
جهان در ۱۰۰ سال آینده
کتاب جهان در ۱۰۰ سال آینده اثری است نوشته ی«جورج فریدمن»
(متولد ۱ فوریه ۱۹۴۹ پیشبینیکننده ژئوپلیتیک ایالات متحده، مجارستان و استراتژیست امور بینالملل) که با نگاهی جذاب، چشم نواز و غالبا تکاندهنده از آنچه در انتظار ایالات متحده و جهان است را با خواننده در میان میگذارد.
فریدمن نیز کمابیش مانند نسیم نیکلاس طالب، برهههایی از گذشته را با مجموعهای از اتفاقات و پیشبینیها در کنار هم قرار میدهد تا به مخاطب بفهماند، در گذشته، پیشبینی برخی رویدادها مورد قبول افکار عمومی واقع نمیشد به آن دلیل که باور آن ناممکن بود.
فریدمن در کتاب خود ـ جهان در صد سال آینده ـ برهههایی را مثال میزند؛ سال ۱۹۰۰ میلادی و وضعیت آن روزگار اروپا را، ۱۹۲۴ و اروپای بعد از جنگ را، ۱۹۴۰ و رویدادهای بعد از جنگ را، ۱۹۶۰ و وقایع جنگ جهانی دوم را، ۱۹۷۰ و وضعیت آمریکا پس از ۷ سال جنگ با ویتنام را، ۲۰۰۰ و فروپاشی شوروی و اندکی بعد حادثه ی ۱۱ سپتامبر را. او سپس به آغاز سده ی بیسم باز میگردد و میگوید:«پیشبینی رویدادهای ویژهای که در سطور بالا آمد ناممکن بود.»
چرا برای نگاهی آینده نگرانه به پدیده ی هولناک «خشکسالی»، «قوی سیاه» و «جهان در صد سال آینده» را برگزیدیم؟
هر دو کتاب به طرزی عجیب، آیندهای را ترسیم میکنند که در روزگاری اگر
آینده نگرانه روی آن دست میگذاردیم لابد یا «دیوانه» خطاب میشدیم یا کسی که میخواهد خودنمایی کند اما همه ی ناممکن ترینها حتی رخ داد.به روش «قوی سیاه» و «جهان در صد سال آینده»، اگر در دهه ی ۶۰ میگفتیم: «دریاچه ارومیه خشک خواهد شد»، «زاینده رود به خشکترین رودخانه ی ایران تبدیل خواهد شد»، «استانهای سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، بخشهایی از خراسان جنوبی، سمنان، بخشهایی از استان فارس و اصفهان به زودی خالی از سکنه خواهد شد»، «جمعیت ایران به سرعت پیر خواهد شد» و… هرگز کسی باور نمیکرد زیرا در دهه ۶۰ نه دریاچه ارومیه به این وضعیت دچار بود، نه زاینده رود خشکسالی به خود دیده بود، نه استانهای سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، بخشهایی از خراسان جنوبی، سمنان، بخشهایی از استان فارس و اصفهان دچار کمبود آب بودند پس طبیعی بود که کسی به حرفهای ما توجه نکند اما در همان دهه ی ۶۰، پیشبینی شده بود که جنگ آینده در خاورمیانه، نه جنگ بر سر منابع انرژیهایی مانند نفت و گاز یا اختلافات مرزی و تاریخی که جنگ آینده، «جنگ آب» خواهد بود اما هیچ کس نه تنها توجه نکرد که حتی به خود زحمت نداد نسخهای از آن را برای دههها بعد نگه دارد تا اگر چنین نشد آن را سندی محکم بر پیشگوییهای بیاعتبار
به شمار آورد.این روزها به آسانی از خشک شدن دریاچه ارومیه مینویسیم، از خشک
باقی ماندن همیشگی زاینده رود، از احتمال خالی از سکنه شدن استانهای سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، بخشهایی از خراسان جنوبی، سمنان، بخشهایی از استان فارس و اصفهان و عجیب آن که این بار نیز کسی دچار ترس و هراس نمیشود چرا؟ از آن جهت که همه ی آن اتفاقات طی چهاردهه ی گذشته به تدریج به وقوع پیوسته است!
مرگ حساسیت یا بیتفاوتی مزمن؟!
این که چرا از شنیدن نابودی دریاچه ی ارومیه دچار هول و هراس نمیشویم، از فهم این واقعیت که حداقل ۷ استان ما با خطر غیر قابل زیست بودن مواجه هستند
تب نمیکنیم، از تبدیل زاینده رود به خشکترین رودخانه ی ایران عصبانی نمیشویم به دو دلیل است: «مرگ حساسیت» و «بی تفاوتی مزمن» که البته در ذات، این عبارات از یک ریشه هستند! در مصاحبه با «محمدعلی بصیری» استاد روابط بینالملل دانشگاه اصفهان، وقتی از او پرسیدیم:«چرا نسبت به رفتارهای ترکیه و افغانستان در عدم احترام به حقآبههای ایران هیچ واکنشی نشان نمیدهیم؟» پاسخی میخکوبکننده داد:«ما سالها است خودمان را اسیر مسائل امنیتی
کرده ایم، تمام هم و غم ما، بحرانها و ضد بحرانهای منطقهای است، مدیریت منابع هم که نداریم، در حکمرانی هم که باری به هرجهت رفتار میکنیم این طبیعی است کشوری که با ثباتتر و آینده نگرتر باشد گوی سبقت را از ما خواهد ربود.» و ادامه داد:«آن قدر غفلت کردهایم که این روزها برای احقاق حق مان باید التماس کنیم
به جای آن که از مجراهای حقوقی و حقوق بینالملل اقدام کنیم.»
بصیری اما به یک نکته ی دیگر نیز اشاره کرد و آن این که:«تحریمها بیش از ۲۰۰ میلیارد دلار قدرت تجاری ما را کاهش داد در کنار تحریمها اما غفلت کردیم!»
چندی پیش، به سراغ «جلال محمودزاده»، نماینده ی مردم مهاباد در مجلس رفتیم و از او درباره خشک شدن دریاچه ی ارومیه پرسیدیم، پاسخی داد دردناک و قابل تأمل:«برای دریاچه ارومیه حداقل ۳۰ سال دیر به فکر افتادیم یعنی دریاچه
ارومیه را دهه ی ۷۰ میشد نجات داد ولی حالا هرچه بزنیم به در بسته خواهیم خورد!»
نگاهی آینده نگرانه به پدیده ی هولناک «خشکسالی»
یادم میآید آن روزها که مجلس دهم پای وزیر امور خارجه وقت(محمدجواد ظریف) را بابت اهمال در «حقآبه ی ایران از رود هیرمند» به مجلس کشانید، لا به لای گفتههای ظریف یک جمله ی عجیب و غریب بود اما تلخ بود و واقعیت داشت و آن این که:«حقآبه هم بدهند مشکل خشکسالی حل نخواهد شد»(به آرشیو گفتههای ظریف در مجلس دهم مراجعه کنید). و نیز یادم میآید آن روزها که برای تهیه گزارش خشکسالی به مناطقی از چابهار رفته بودم(مشخصاً منطقه باهو کلات)، کشاورزان منطقه میگفتند:«آبهای سرگردان ناشی از بارشهای موسمی اگر مدیریت شود مشکل کم آبی و بیآبی هم حل خواهد شد!» و نشانم دادند که چگونه میلیونها متر مکعب آب باران بیهیچ مزاحمتی راهی دریا میشود.
گذشتهها چه کردهایم و چرا غفلت کردیم و سرگرم چه بودیم را باید به کناری نهاد. دردناک است اما بپذیریم برای نجات دریاچه ارومیه و زاینده رود هم کاری از دست مان ساخته نیست. اصلاً فرض را بر این بگیریم که طالبان افغانستان با انحاء مختلف از رهاسازی حقآبه ی هیرمند شانه خالی کرده و در نهایت حقآبهای به ما نخواهد داد. بپذیریم سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، بخشهایی از خراسان جنوبی، سمنان، بخشهایی از استان فارس و اصفهان دچار وحشتناکترین دوران خشکسالی و بیآبی شدهاند و.. لااقل بیاییم با همه ی این مفروضات، برای ایران ۱۴۲۰ چارهای بیندیشیم. خالی از سکنه شدنِ سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، بخشهایی از خراسان جنوبی، سمنان، بخشهایی از استان فارس و اصفهان مانند خشک شدن زاینده رود و دریاچه ی ارومیه یک پیشبینی نیست یک واقعیت است. انتقال آب از دریا به این استانها نیز مُسکن است البته اگر این طرحها به سرنوشت ساخت یک میلیون مسکن در سال دچار نشود!
بیاییم از همین الآن و امروز صرفا برای خالی از سکنه نشدن سیستان و بلوچستان، کرمان، یزد، بخشهایی از خراسان جنوبی، سمنان، بخشهایی از استان فارس و اصفهان کاری کنیم و قدمی برداریم. دست از سیاست بازی برداریم و در مناطقی که آب برای خوردن حتی پیدا نمیشود مجوز تأسیس کارخانههای عظیم فولادسازی ندهیم یا اول برای آب مورد نیاز آنها چاره اندیشی کنیم و بعد اقدام به صدور مجوز کنیم.
این چه مدیریتی است که هرجا آهن یافت شد در چند قدمی آن یک کارخانه فولاد، فارغ از این که آن معدن در کویر باشد یا میانه ی جنگل، بنا میکنیم؟ اصلا این چه سیستمی است که پشت تریبون از خشکسالی میگویند و در اتاقهای دربسته، دنبال این وزیر و آن مسئول برای اخذ مجوز فولاد میدوند؟ چرا برای ۵۰ سال بعد هم نه؛ برای دو دهه ی آینده اندکی فکر نمیکنیم؟ یعنی دوران مسئولیت مان تمام شد میخواهیم چه کنیم؟ دست عیال و خان و مان را بگیریم و کجا برویم؟ اصلا مگر جایی هم باقی مانده است که مشکل آب و هوا و آلودگی نداشته باشد؟
Saturday, 27 April , 2024