بازدیدکنندگان در کنار تابلوهایی که مانی مهرزاد (نقاش) نقششان زده ایستادند و تابلوهایی از «جغرافیای برف» را می‌نگرند. بدیهی است که موضوع مرگ و سوال‌های اساسی درباره حقیقت هستی و سرنوشت انسان موضوعی است که اغلب توجه مخاطبان را به خود جلب می‌کند؛ چرا که این مسئله یکی از اساسی‌ترین مسائل گره خورده با حقیقت […]

بازدیدکنندگان در کنار تابلوهایی که مانی مهرزاد (نقاش) نقششان زده ایستادند و تابلوهایی از «جغرافیای برف» را می‌نگرند. بدیهی است که موضوع مرگ و سوال‌های اساسی درباره حقیقت هستی و سرنوشت انسان موضوعی است که اغلب توجه مخاطبان را به خود جلب می‌کند؛ چرا که این مسئله یکی از اساسی‌ترین مسائل گره خورده با حقیقت انسان است. انسان می‌تواند در هر چیزی به دنبال حقیقت هستی خویش بگردد و حالا بعضی از این مخاطبان این نمایشگاه دیدگاه یک هنرمند نسبت به این مسئله را آثارش جست‌وجو می‌کنند. نقاش این آثار نیز آن‌ها را با اندیشیدن به امکان وجود ابعاد دیگری از هستی خلق کرده است. فضای برفی و نقش پررنگ سفید تابلوها سرما را به دل می‌رساند؛ آنچه که بازدیدکننده را دلخوش نگه می‌دارد خطوط ریز و ظریفی است که اغلب با رنگی گرم و شیوه‌ای یکسان بر سفیدی بوم‌ نقش بسته است. در کنار بعضی از این نقوش هاله‌ای در میان برف دیده می‌شود که گاه به رنگ‌هایی چون آبی و بنفش گرم متمایل شده و گاه آنقدر محو روی رنگ سفید پخش شده که نشان کمی از آن دیده می‌شود. نقوش گاه پس زمینه‌ای به رنگ خاک و گاه تیره و به رنگ شب است. تابلوهای بر دیوار اغلب از المان‌های مشخصی پیروی می‌کنند. تمامی آثار تقریبا یک الگو را دنبال می‌کنند. پرندگان، اسب‌های در حال حرکت و بیرق‌های ظریف سرخ‌رنگ و گاهی هم سبزرنگ، آدمک‌هایی که سفید و گاه سیاهند و رقصان روی این بوم‌ها جا خوش کرده‌اند؛ نبردی در میان این آثار دیده می‌شود و تمام تصاویر به در هم تنیدگی می‌رسند. مانی مهرزاد ـ هنرمند نقاش ـ که این آثار را بر دیواره‌های نگارخانه نگر برده است، در استیتمنت این نمایشگاه درباره غم و اندوهی که در دوران کرونا تجربه کرده است نوشته؛ او توضیح داده که دو تن از نزدیکان خود را بر اثر ابتلا به ویروس کرونا از دست داده و گویی برای اولین بار با چالش‌هایی اساسی درباره مرگ و زندگی مواجه شده است. او در استیتمنت خود بیان کرده که باورهای او از معنای زندگی پس از تجربه سوگ رنگ دیگری گرفت و ابعاد دیگری از هستی را به افکارش افزود. این آثار خواب‌هایی را به تصویر کشیده که گاه در جنگ به سر می‌برند و گاه در صلح؛ در کنارشان تابلوهای «مطلقا ممنوع» در میان برف نصب شده است که گاه اسبان و سواران را متوقف می‌سازد. به‌کارگیری آهنگین خطوط همچون شعری است که در باب معنای دنیا سروده شده و هر دم لشکری را به گوشه‌ای از این جهان می‌کشاند. به گزارش ایسنا، او در بیانیه این نمایشگاه که بر دیوارنگارخانه نگر با فونت مشکی نقش بسته آورده است: «در دوره همه‌گیری ویروس کرونا جان‌های بسیاری از دست رفتند، من هم خواهرزاده و مادر عزیزم را از دست دادم. این موضوع سبب شد تا حقیقت مرگ بیش از پیش برایم ملموس شود و مرا با چالش‌های اساسی در رابطه با زندگی و مرگ روبرو سازد. سوال‌های اساسی درباره حقیقت هستی و سرنوشت انسان که همیشه برایم دغدغه بوده‌اند این بار با شدتی بیشتر به سراغم آمدند و منجر به ایجاد یک شوک اساسی در باورهای من نسبت به زندگی شدند. اندیشیدن به امکان وجود ابعاد دیگری از هستی به دامنه افکارم افزوده شد و در نهایت مسبب شکل‌گیری مجموعه «جغرافیای برف» شد.برف معانی دوگانه و گاه متضادی را برایم تداعی می‌کند؛ هم می‌تواند نماینده پاکی و روشنایی باشد و هم نشانه پلیدی، تاریکی و زوال؛ برف هم معنای امید دارد و هم ناامیدی؛ هم سرور و هم ماتم! برف سپید است اما سرد. سپیدی برف در نگاه من اشاره به اقلیم و دنیاهای دیگر و حتی روح و موجودات ماورایی دارد. این نقاشی‌ها برای من نوعی روبرویی با «خویشتن» است. معتقدم زندگی را باید به تمامی زیست حتی با وجود تمام دردها و رنج هایش. برای من نقاشی کردن تلاشی برای درآغوش کشیدن زندگی است. زمین خوردن، برخاستن دوباره، خاک‌ها را تکاندن و دوباره به راه ادامه دادن… مانی مهرزاد – آذر ۱۴۰۲»