آفتاب یزد – رضا بهکام: در ماه‌های بهمن و اسفند سال جاری و در مجموعه تئاترشهر بخش کارگاه نمایش، شاهد اجرایی نسبتاً موفق از کارگردانی نوپا بوده‌ایم. اجرایی رئالیستی که با جنبه‌هایی سوررئال که از تراوشات ذهنی نویسنده نشأت می‌گیرد موضوعیت بحران عاطفی و جدایی در زوج‌های جامعه ایرانی را در شاکله خود پیش می‌کشد. […]

آفتاب یزد – رضا بهکام: در ماه‌های بهمن و اسفند سال جاری و در مجموعه تئاترشهر بخش کارگاه نمایش، شاهد اجرایی نسبتاً موفق از کارگردانی نوپا بوده‌ایم. اجرایی رئالیستی که با جنبه‌هایی سوررئال که از تراوشات ذهنی نویسنده نشأت می‌گیرد موضوعیت بحران عاطفی و جدایی در زوج‌های جامعه ایرانی را در شاکله خود پیش می‌کشد.
پیشتر در مقاله‌ای از ایندیپندنت و در تحقیقی دانشگاهی در ایالات متحده که بر روی پانصد خانواده تصادفی در آستانه طلاق و یا طلاق گرفته صورت پذیرفت نتایج آماری دال بر محتمل‌ترین حالات طلاق با ترتیب اولویت در هفت سالگی و سپس سیزده سالگی زندگی مشترک به ثبت رسید و دست بر قضا نویسنده نمایش مفروض نیز زوجی را در قلمش تداعی می‌کند که در هفتمین سال از زندگی مشترکشان به اوجی از مشکلات عاطفی و عدم ثبات و تفاهم با یکدیگر رسیده اند. زوجی به نام «مریم» و «امیر» که سودای جدایی سر داده اما مرد خانواده به سبب بهانه مخالفت با فروش ویلای مشترکشان ساز ناکوک می‌زند و مانع از تحقق امر جدایی ست و از یکسو همسرش بر تصمیم جدایی، پافشاری دارد.
چالش دیالکتیک زبانی بر پایه اثری دیالوگ محور بین مرد و همسرش در نمایش پیش روی، گویی در خلأیی رخ می‌دهد که گوش شنوایی بین آن ‌دو باقی نگذاشته است. مرد که استاد دانشگاه است و دارای دکترای هنر در رشته ادبیات بوده و سابقه تدریس در دانشگاه و چاپ چندین مقاله و ترجمه و کتاب از افتخارات او محسوب می‌شود در این آوردگاه خانوادگی، تنها مستمک نامبرده از وی به محاق می‌رود تا جایی که امتیازات ارزشمند فرهنگی مرد در ترازوی مادی زن به پشیزی بی‌ارزش بدل می‌شود.
از سویی مرد در بررسی لایه اجتماعی‌اش به نقل از همسرش، عیاش و رفیق باز و منفعل نشان داده می‌شود که به روزمرگی و نوعی از بی‌هدفی متأثر از اجتماعی سرخورده دچار گشته است.
هر آنچه که دیدگاه مادی زن او را به سوی کار و تلاشی غیر فکری و ارادی و عملگرا می‌کشاند و خواهان تحرک مرد در جامعه ی اسقاطی امروز است در مسیری معکوس مرد به جهت‌گیری در مسیر ذهنیت‌زدگی و بازندگی پیش رفته است. قاعدتاً در چنین میدانی، تنش رخ داده که به دو سوی زد و خورد فیزیکی یا فرار یکی از دست دیگری می‌انجامد.


بابک پرهام نویسنده اثر «شکافتن کام ماهی» در نقاط بحرانی زندگی، فعلیت گفتگو را از کار افتاده و بی‌اثر دانسته و کشمکش‌ روی‌ داده را سنگ محک شخصیت‌ها در نظر می‌گیرد. زن زبان مرد را متوجه نمی‌شود و بالعکس مرد هم درکی از خواسته‌های همسرش ندارد و در این بزنگاه «درنگ» و «تفکر» جای خود را به «هیاهو» و «تشنج» و «مشاجرات» و هتاکی‌ فیمابین می‌دهد. مرد لبریز از تحقیر زن است و به عقیده‌ی «آلفرد آدلر» روان‌شناس اتریشی که از شاگردان «زیگموند فروید» بوده، او در مسیر عقده‌ی حقارتی قرار گرفته که به تباهی خود و خانواده‌اش می‌انجامد. کاراکتر «مریم» بنای تطبیقی و مقایسه را در واحدهای غیر هم‌تراز با شخصیت مرد پیش می‌کشاند و کلمات مصرفی او به سمت و سوی سرکوفت‌ها و توهین‌ها راه خود را باز می‌کند. اتفاقی که زنگ خطر بسیاری از زوج‌های طبقه متوسط جامعه امروز است. مقیاس‌های مادی مطرح شده توسط زن روایت که بی‌ربط به دستاوردهای فرهنگی و هنری مرد است. در این سنجش مالی که زن در میانه‌اش در استیلای رفاه و حس «خودبرتربینی» خود است مرد در تلمباری از احساسات خفه شده رفته رفته با همسرش دچار فاصله می‌شود.
تکنیک سینمایی نویسنده اثر مبتنی بر استفاده از «اسلحه» و هر آنکس که آن را به دست دارد قدرت و زور را با خود دارد تنها مکانیزم دفاعی باقیمانده مرد برای فرار از تحقیرهای زن است. به مرور این تهدیدها به بازی‌های دوجانبه خطرناک پیشروی کرده و غالباً در برخی از صحنه‌ها شکلی از یک تصویر ذهنی سوژه از اُبژه را تداعی می‌کند. مرد بارها و بارها زن را به سبب تحقیرها در ذهن خود می‌کُشد و متقابلاً زن هم وقتی به شکلی تصادفی اسلحه را تصاحب می‌کند مرد را در ذهن خود از بین می‌برد، اما این بازی ذهنی در یک لوپ(حلقه) به دوئلی تکراری از روزها و ماه‌ها تنزل می‌یابد. کاراکترهای «مریم» و «امیر» سوژه‌ی مرکزی نویسنده برای یک بازی موش و گربه می‌شود تا در لابلای آن طنزهای زبانی خود را در کانون تنش‌ها جای دهد. شنیدن صدای ذهن نویسنده در لابلای لطیفه‌گویی‌های «امیر» جاری و ساری می‌شود تا او نیز به سبب شغل پیش‌کشیده‌اش، عباراتی ادبی را برای مخاطبان نمایش صف‌آرایی کند تا اندکی از تلخی مسامحه بینابینی شخصیت‌ها بکاهد. کُد استفاده از «اسلحه» یا تفنگ در این بین به نمادی از «فالوس» مردانه بدل شده تا قدرت لاعملی مرد در زندگی را بپوشاند. در سازمان‌بندی «فالیک» هر آنچه که «فروید» آن را در رشد لیبیدویی (میل و اشتیاق) طرفین درگیر در زندگی زناشویی وارد می‌داند در زندگی زوج پیش‌کشیده‌ی نویسنده در این نمایش نیز نقش اساسی را بازی می‌کند و دست‌به‌دست شدن اسلحه نیز دلالتی بر این منظر است که دگرگونی‌های غریزی در مجموعه‌ای از عناصر تبادل‌پذیر تشکیل دهنده‌ی «معادلات نمادین» ایفای نقش می‌کند تا این ویژگی مشترک قابل جدا شدن از سوژه و قادر به گردش از فردی به فرد دیگر باشد.
شکاف اقتصادی جامعه اسقاطی حال حاضر و فاصله گرفتن از آرزوها در یک زندگی تورمی، مرد روایت را به سمت بی‌کفایتی و بی‌عرضگی و بعضاً و بر اساس روایت زن به سوی استفاده از مواد مخدر با دوستانش کشانده است و این نقطه‌ی بحران‌ساز که با آلودگی جسمی و روانی مرد همراه شده او را از دستیابی به اراده‌ای آزاد باز داشته است. به گفته ی زن او حتی پول تهیه ویلا را از پدرش گرفته است و خودش نقشی در استقلال مد نظر زن ندارد. از دگر سوی فرضیه خیانت به یکدیگر، نمک روی زخم هر یک از طرفین درگیر در ماجرا را بیشتر کرده تا به نقطه‌ی اوج نمایش و بحرانی زندگی مشترک «امیر» و «مریم» نزدیک شویم. جایی که بازی‌های فیزیکی «سمن قناد» و «حسین جاهد» سبب ساز شورمندی صحنه تئاتر پیش روی می‌شود. سن و سال «حسین جاهد» بر خلاف قدرت بازیگری او آن پختگی لازم برای مردی چهل و چند ساله که استاد دانشگاه است را در ذهن تماشاگر تصویرسازی نمی‌کند و این خود از امتیازات منفی نمایش است.
اگرچه که اکشن فیزیکی بین دو بازیگر بالاست و این کُنش‌های جسمانی برای مخاطب می‌تواند مقبول نظر و ریتم‌ساز باشد اما متن بابک پرهام دارای پاساژها (وقفه ها)ی بیناصحنه‌ای ست که می‌تواند در این مجال چالشی برای برداشت کارگردان از متن نویسنده مذکور در نظر گرفته شود چه بسا اگر صحبت از بی‌انگیزگی مرد و بی‌عملی او در متن و دیالوگ‌ها عیان است اما بازی هایپر اکت (بازی پرجست و خیز) بازیگر مرد روایت را
سمت و سویی نو بخشیده که ممکن است با نظر نویسنده دچار تنافر (ناهمگن) باشد.
نماد «خانه» به عنوان آخرین دستاویز مرد که محلی از پناه‌ و خاطرات مشترکش با همسرش است با انبوهی از کتب و جزوات و دست نوشته‌های او به محلی از آشوب و بی‌نظمی بدل گشته است و کتاب تِز دکترای مرد که در گوشه‌ی سمت چپ صحنه رخ‌آرایی می‌کند توسط «مریم» به بی‌ارزش‌ترین شیء زندگی مشترکشان و وسیله‌ای برای تهدید جانی تبدیل می‌شود.
«شکافتن کام ماهی» در عینیت بخشی «عبارت کلامی» خود به «ایماژی بصری» در ذهن مخاطب در لابلای مباحثات بی‌هدف که به مشاجرات و میدانی از تشنج و زد و خورد رنگ‌ باخته تبدیل می‌شود. ماهیِ در حال صیدی که کامش با شکافتن قلاب ماهی صیاد آسیب می‌بیند. ماهی که با بیرون کشیدن از آب (زندگی مشترک) جان می‌بازد و به فنا می‌رود. می‌توان تیتر و نام‌دهی ظریف نمایش را تعبیری دانست بر بار کلمات و واژگان که چون قطاری پرسرعت از دهان دو شخصیت به بیرون پرتاب شده تا
هر یک جداگانه ذهن و روان دیگری را آماج حملات خود قرار دهد تا در این «مکانیزم دفاعی» متقابل هر یک به فکر نفع‌بری و نجات خود از این مهلکه باشند. واژگانی که می‌توانست با اندیشه ورزی و هدف‌مندی و قدری احساسات و علاقه‌مندی روزهای دور فیمابین به راهی سازنده برای زندگی مشترک «امیر» و «مریم» بدل گردد.
صحنه‌آرایی سمن قناد با ارجاعاتی به فیلم «هامون» به کارگردانی داریوش مهرجویی فقید از محاسن نمایش مفروض است تا کارگردان نمایش زوج جدیدی را پس از سال‌ها با موضوعی مشابه اما با شخصیت‌پردازی متفاوت بر صحنه تئاتر احضار کرده باشد.
میزانسن‌ها در نمایش «شکافتن کام ماهی» درهم و شلوغ است و شانه‌به‌شانه آشوب و بی‌نظمی صحنه‌ای پیش می‌رود. البته بهره‌گیری از جزییات صحنه‌ای در آکسسوارها که از لوازم زندگی مشترک زوج است در صحنه پیش‌روی پرداخت و نظر کمتری به آن شده که می‌تواند استفاده از این جزییات در اجراهای آتی نمود بیشتری به خود گرفته تا به طور مثال بازی با برگه‌ها و کتاب‌ها به یک رفتار کلیشه‌ای و پرتکرار دست نزند.
نمایش «شکافتن کام ماهی» به تهیه‌کنندگی مجید قناد برنامه‌ساز و مجری بزرگ تلویزیونی کشورمان تا ۲۵ اسفندماه سال جاری میزبان حضور تماشاگران فهیم تئاتر است تا بهره‌ای از آن برده و بر تجارب زیستی و زندگی خود بیفزایند.