آفتاب یزد – افشین مددی: میگم بعضیا خلاقیت رو به اوج خودش می‌رسونن، طرف اومده یه نمایش رو صحنه ببره، هم خودش متنش رو نوشته، هم خودش کارگردانی کرده، هم خودش بازی کرده، اسم نمایشش رو هم گذاشته «من نوید نیستم» قشنگه دیگه، نیست؟ با مسما هم هست، چون طرف جوری متن نمایش رو نوشته […]

آفتاب یزد – افشین مددی: میگم بعضیا خلاقیت رو به اوج خودش می‌رسونن، طرف اومده یه نمایش رو صحنه ببره، هم خودش متنش رو نوشته، هم خودش کارگردانی کرده، هم خودش بازی کرده، اسم نمایشش رو هم گذاشته «من نوید نیستم» قشنگه دیگه، نیست؟ با مسما هم هست، چون طرف جوری متن نمایش رو نوشته که به اسمی که برای نمایشش انتخاب کرده، بیاد، یعنی باهاش همخوانی داشته باشه، داستان نمایشه هم درباره یه بازیگر تازه کار تئاتره که شیفته ی نوید محمدزاده اس و این شیفتگی برای این بازیگرِ تازه کار یه ماجراهایی رو ایجاد می‌کنه تا جایی که حتی چند ساعت برای دیدن نوید محمدزاده منتظر می‌مونه و توی این مسیر گرفتار سرگردانی و بی‌هویتی و چالش‌هایی میشه تا بتونه خود واقعیش رو پیدا کند. به این اقدام آقای کارگردان و نویسنده و بازیگر میشه از دو زاویه نگاه کرد، اولیش اینه که می‌خواد به واسطه استفاده از اسم بازیگر معروف سینما، مخاطبی رو که ممکنه خیلی تمایلی به دیدن این نمایش نداشته باشه، به سالن بکشونه و او رو مجبور که روی صندلی بشینه و نمایش رو ببینه، این یک سمت قضیه اس که نشون میده همه کاره ی (نویسنده، کارگردان و بازیگر) این نمایش توی این اجرا یه کمی (شاید هم بیشتر از یه کمی) شیطنت کرده و با استفاده از اسم یه بازیگر مشهور می‌خواد در روی صحنه بردن نمایشش موفق عمل کنه و سالن نمایشش رو توی هر سانس پر از تماشاچی کنه، اما اینکه بعد از پایان چهل دقیقه‌ای که نمایش اجرا میشه، مخاطب با رضایت از سالن بیاد بیرون یا نه، یه مسئله دیگه اس، که اگر با رضایت بیاد بیرون نشون‌دهنده اینه که کارگردان این نمایش حرف مهمی رو توی اجراش به مخاطب انتقال داده و از این حیث که با استفاده از اسم نوید، مخاطب رو به سالن کشیده تا حرفشو به اون بزنه، باید به او آفرین گفت، اما اگه مخاطب با رضایت از سالن بیرون نیاد نشون‌دهنده اینه که کارگردان این نمایش نه تنها حرفی برای گفتن نداشته، که حتی با استفاده از اسم یه بازیگر معروف هم نتونسته ارتباط خودش رو با مخاطب برقرار کنه و اسم خودش رو به عنوان یه نویسنده، کارگردان و بازیگر توی ذهن مخاطب حک کنه تا اگه بعدها یه موقع باز نمایش دیگه‌ای رو روی صحنه برد، مخاطب با پیشینه‌ای که از این کارگردان توی ذهنش داره باز هم برای تماشای نمایش جدیدش به سالن‌های تئاتر بره. اما از یه زاویه دیگه هم میشه به اقدام سیدعلی خشرو که نویسندگی، کارگردانی و بازیگری نمایش «من نوید نیستم» رو بر عهده داره نگاه کرد، اون زاویه اینه که آقای کارگردان کارش رو خیلی خوب بلده و اصلا و ابدا نمی‌خواسته برای کشوندن مخاطب به سالن از اسم بازیگر معروف سینما استفاده کنه، اما این کار رو انجام داده برای اینکه نوع نگرشی که مخاطب نسبت به خودش(سیدعلی خشرو) داشته رو به چالش بکشه، در واقع کارگردان با استفاده از یک نام معتبر درصدد براومده که خودش و هنرش رو روی صحنه به رخ تماشاچی بکشه تا به این وسیله مخاطب رو مجاب کنه که پس از پایان نمایش فارغ از اینکه اسم نمایش چی بوده، به محتوایی که نمایش سعی در القای اون به مخاطب داشته، فکر کنه، اگر منظور نظر کارگردان نمایش «من نوید نیستم» این چیزی باشه که الان بیان شد، باز هم باید به او آفرین گفت چرا که با استفاده از یک ترفند جالب تونسته حرفی رو که خودش در ذهنش داشته بیان کنه، مثل این می‌مونه که کارگردان یه فیلم، از یه بازیگر مشهور برای حضور افتخاری در فیلمی که تولید می‌کنه دعوت به عمل بیاره و خب اون بازیگر هم با رویی گشاده این دعوت رو قبول کنه، مسلمه که داستان فیلم درباره اون بازیگر مهمان نیست و قرار هم نیست درباره او باشه، ممکنه که کارگردان فیلم مورد نظر اصلا درباره کودکان کار فیلمی رو به تصویر بکشه، اما برای اینکه مخاطب رو متوجه موضوع و مسئله کودکان کار کنه، از بازیگر مشهور دعوت کرده که برای لحظاتی در فیلم او حضور داشته باشه تا مردم به خاطر اون بازیگر هم که شده، برن بلیت بخرن و پای تماشای اون فیلم بنشینن، مسلمه که در چنین شرایطی وقتی نمایش فیلم تموم میشه و مخاطب از سالن سینما بیرون میاد، به موضوع مطرح شده در فیلم بیش از حضور بازیگر مشهور در اون اثر توجه می‌کنه، این همون چیزیه که سینما و تئاتر رسالت انجامش رو بر عهده دارن، اصلا هنر همین رو می‌خواد بیان کنه، به خاطر همینه که وقتی یه اثر هنری مثل فیلم یا تئاتر از بازیگران مختلف استفاده می‌کنه، تماشاچی با شخصیت اصلی بازیگران اون فیلم کاری نداره، بلکه با کاراکتری که اون بازیگران وظیفه ایفای نقشش رو دارن، کار داره، اونها رو می‌بینه، با اونها همذات پنداری می‌کنه، قهرمان و ضدقهرمانش اونها هستن نه شخصیت حقیقی بازیگری که در حال ایفای نقش اون کاراکتره، برای روشن شدن منظور نگارنده از این بحث اجازه بدید یه مثالی بیان کنم. فیلم سینمایی «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» به کارگردانی پوران درخشنده در سال ۱۳۹۲ یعنی ده سال پیش اکران شد، توی این فیلم بابک حمیدیان نقش شخصیتی تجاوزکار به نام «مراد» رو بازی می‌کنه که اتفاقا خیلی خوب هم از پس بازی این کاراکتر براومده، می‌خوام بگم مخاطب وقتی داره «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند» رو تماشا می‌کنه وقتی به پلانهایی که بابک حمیدیان در اونها نقش آفرینی می‌کنه در واقع «بابک حمیدیان» رو نمی‌بینه، اصلا با بابک کاری ندارن، تمام هوش و حواس اونها متوجه «مراد» و اقدام زشتی که او انجام میده میشه، به این میگن انتقال پیام توسط کارگردان به مخاطب با استفاده از ابزاری تحت عنوان بازیگر. از این زاویه اگر به ماجرای نمایش «من نوید نیستم» نگاه کنیم متوجه می‌شیم که مخاطبی که پول هزینه می‌کنه، داخل سالن می‌ره، روی صندلی می‌نشینه و «من نوید نیستم» رو نگاه می‌کنه، حتی اگر نوید محمدزاده واقعی به عنوان مهمان در نمایش حضوری افتخاری داشته باشه، باز هم مخاطب او رو نمی‌بینه، حتی اگر خود نوید محمدزاده در بخشی از نمایش از جاش بلند شه، رو به مخاطب با صدای بلند بگه: «آی ملت، من نوید محمدزاده هستم» باز هم مخاطب او رو نمی‌بینه، اصلا مخاطب برای دیدن نوید محمدزاده به سالن نیومده، او برای دیدن کسی که نوید نیست و برای دیدن کارهای او و برای شنیدن حرفهای او وارد سالن شده و قراره بعد از اینکه نمایش تموم شد به پیامی که «من نوید نیستم» می‌خواست به مخاطب انتقال بده، فکر می‌کنه. خب این یه خلاقیت بزرگه دیگه، نیست؟ باید براش دست زد، اگر نه هر ماه کلی نمایش روی صحنه میره و هر کدوم هم مخاطبهای خاص خودش رو داره، اما اینکه فکر کنی چطوری می‌تونی هنرت رو با خلاقیت به مخاطب ارائه کنی، کار هر کسی نیست، این رو هم مد نظر داشته باشید که نمیشه به هر کاری که توسط برخی افراد صورت می‌گیره، گقت «خلاقیت». گاهی وقتها خیلی از هنرمندان رو می‌بینیم که تو حوزه‌های مختلف دست به کارهای عجیب و غریب می‌زنن و اسم خودشون رو هم میذارن هنرمند خلاق، اما هرچه به اثر هنری اونها نگاه می‌کنی، چیزی متوجه نمیشی، با خودت میگی این چیه؟ از کدوم ور باید نگاش کنم تا متوجه بشم که چیه؟ مثلا طرف یه بوم نقاشی رو برداشته وسطش یه نقطه گذاشته و اون رو به عنوان یه تابلوی نقاشی گذاشته روی دیوار نمایشگاهش، اسم سبک هنریش رو هم گذاشته آوانگارد، شیوه هنری رو هم «پسا پست مدرن» معرفی می‌کنه، می‌پرسی: «پسا پست مدرن چی هست؟» میگه: ««پسا پست مدرن» یعنی بعد از اینکه خیلی پیشرفت کردیم» میگی:
«بعد از اینکه خیلی پیشرفت کردیم، چی؟» میگه: «منم خواستم جواب همین سوال رو بدم دیگه، واسه همین نمایشگاه زدم دیگه. بهش میگی: «ببخشید من یه کم از مرحله پرتم، میشه واضح‌تر توضیح بدید؟ بعد از اینکه خیلی پیشرفت کردیم چی میشه؟» میگه: «بعد از اینکه خیلی پیشرفت کردیم بازم پیشرفت کردیم، «پساپست مدرن» یعنی بعد از اینکه آدمیزاد وارد دنیای مدرنیته میشه، یواش یواش وارد دنیای پست مدرن میشه، میخواد بگه بعد از مرحله مدرن چیه؟ پست مدرن، پست مدرن یعنی ما آدما از دوران مدرنیته مون خیلی جلوتر رفتیم و رسیدیم به دوران پست مدرن، بعد از پست مدرن هم رسیدیم به پساپست مدرن، یعنی دیگه خیلی جلوتر از پست مدرنیم، مثل جریان فردا، پس فردا، پس اون فرداست، مدرن میشه فردا، پست مدرن میشه پس فردا، پسا پست مدرن میشه پس اون فردا، فهمیدی؟» کمی به تابلوش نگاه می‌کنی که یه نقطه رو روی یه بوم گذاشته بعد اونو قاب گرفته زده به دیوار، بعد کمی به خودش نگاه می‌کنی و یه لحظه سر تکون میدی و میگی: «یعنی الان این نقطهه پسا پست مدرنه؟»
میگه: «بله!» میگی: «قبل از اینکه این نقطه اینجا باشه چی بوده که شده این؟ یعنی الان که این نقطه پسا پست مدرنه، در دوران پست مدرنش چی بوده که حالا به نقطه تبدیل شده و شده
پسا پست مدرن؟ چی بوده قبلش؟» سرتا پاتو ورنداز می‌کنه و سری تکون میده و میگه: «تو چی می‌فهمی از هنر؟ من که هرچی بگم تو متوجه نمیشی، الکی خودمو خسته نکنم بهتره انگار، اگه اومدی تابلوهای منو نگاه کنی که خب نگاه کن، اگه نه وقت من و خودتو نگیر.» البته این افراد به نظر خودشون خیلی خلاقیت به خرج دادن، منتها ما متوجه خلاقیتشون نمیشیم، چه میشه کرد؟ دنیای هنرمندا دنیای عجیب و غریبیه، رخ دادن هر چیزی تو دنیای اونا امکان پذیره، بنابراین بهتره که زیاد جدی نگیریمشون و سرمون تو لاک خودمون باشه، والا؛ کم دردسر داریم؟