فمنیستها بر این باورند که انسانها از نظر ذهنی، بدون جنسیت به دنیا میآیند و این قانون، دین و عُرف است که به انسان ها، جنسیت و ملزومات آن را میبخشد. در این نوشتار هرگز نمیخواهم وارد بحث بدیهی برابری حقوق زنان و مردان شوم و فریاد مظلومیت زنان در طول تاریخ بشر سر دهم! […]
فمنیستها بر این باورند که انسانها از نظر ذهنی، بدون جنسیت به دنیا میآیند و این قانون، دین و عُرف است که به انسان ها، جنسیت و ملزومات آن را میبخشد. در این نوشتار هرگز نمیخواهم وارد بحث بدیهی برابری حقوق زنان و مردان شوم و فریاد مظلومیت زنان در طول تاریخ بشر سر دهم! این بار رویِ سخنم با «خودِ ما زنان» است؛ البته اگر مرا در گروه شان به رسمیت بشناسند، چون «من به اندازه ی کافی «زن» نیستم!». نه از روی ظاهر؛ بلکه از نظر ذهنی چند سالی است که جنسیت برایم تقریباً کمرنگ شده، یک بار به شکل تصادفی در صف نانوایی پشتِ سر آخرین مردِ در صف ایستادم، به این دلیل که فکر میکردم در صف «همه ی افراد» به نوبت قرار میگیرند نه این که بر اساس جنسیت تفکیک شوند! سخن امروز من با مناسبات جامعه ی مدنی مبنی بر جنسیت و یا تفکیک و تقبیح و تحسین شان نیست؛ حرف من «ظلم زنانه»ای است که ما زنان در حق هم روا میداریم. گاه برخی از زنان، مناسبات قائدگی و فعل و انفعالات قبل و بعدش را دستاویزی برای پنهان کردن واقعیتِ وجود آسیب بزرگتری در روان خود قرار میدهند. وجود و اثرگذاری قائدگی بر نوع عملکرد و رفتار زنان را میپذیرم؛ امّا حرف من کج رویهای دیگری زیر پوشش «من با تو بد رفتار میکنم، چون دارم دورهام را میگذرانم!» است. بسیاری از ما در محیط خانواده، همسایگان، همکاران، همکلاسی ها، هم تیمیها و… با افرادی سر و کار داریم که از اختلالات روحی و روانی از جمله: اضطراب، کمال گرایی، وسواس فکری، شک و بدبینی و… رنج میبرند. شاید اگر دوستشان داشته باشیم و یا مافوق مان در محل کار باشند و یا ریش سفید و گیس سفید محله، کج دار و مریز با ایشان کنار بیاییم و بخش تاریک و سایه گون شخصیت شان را به امید ارتقای شخصیتی و روحی و بهبود آن فرد تاب
بیاوریم. امّا این امر زمانی بغرنج و مسئله ساز میشود که در کنار همقطاران و همجنسان خود قرار میگیریم و ایشان دور از اخلاق حرفهای و ذهن سالم، به ویژه در محیط شغلی شروع به آسیب زدن به ما میکنند و ممکن است مدیر به دلیل عملکرد خوب شغلی فرد؛ نه اخلاق و شخصیت وی، اخلاق غیرحرفهای کارمندش را تاب بیاورد؛ امّا شما خود را نمیتوانید به این امر مجبور کنید. افرادی که از عقده، کمبودها و آسیبهای روحی و روانی رنج میبرند؛ ولی هر روز در قالب مرد یا زن خوش پوش، خوش بو و مرتب در کنار شما مشغول فعالیت هستند و به دلیل آسیبهای روحی و اختلالات خود، سعی در
بر هم زدن تصویر ذهنی دیگران از شما، اختلال در روند کار روزمره
و یا در مرحله ی حاد، آسیب زدن جسمی به شما و وارد کردن خسارت به اموال تان دارند. هرگز نهادی در جامعه وجود ندارد که بدانجا مراجعه کنیم و از این رفتار گله و شکایت کنیم که فلانی و بهمانی هنوز در کمبودهای کودکیاش جا مانده و اگر با بدجنسی و بددهنی و لجبازی در کودکی به خواستهاش رسیده، امروزه همان رفتار را در قبال دیگران دارد. شاید تا همین چند روز پیش که یک مسئله ی جزئی و روزمره ی شغلی برای یکی از همکارانم چالش ایجاد کرد، نمیتوانستم به این صراحت بیان کنم که: «نخستین ظلم را در زندگی، ما زنان در حق هم میکنیم!» وقتی آن مسئله شغلی با همفکری و در میان گذاشتن موضوع با مدیریت، حل و فصل شد، آن همکار شروع به گریستن کرد! در ذهنم به این فکر کردم که ممکن است وی دوره ی قائدگیاش را طی کند، یا ممکن است روز خوبی در منزل نداشته، یا با شریک عاطفیاش دچار چالش شده باشد، قسطها و اجارهاش عقب افتاده یا… امّا نمیتوانستم به خودم بقبولانم رفتاری که از یک زن سی و اندی ساله که حالا در قالب دختربچهای قرار گرفته که چشمان و بینیاش از گریه سرخ شده و فین و فین میکند را بپذیرم! شاید انتظاری که من از «منِ زن» و یا
«زنِ نوعی» دارم انتظاری از زن اسطورهای است که فکر میکنم این
گونه هم نیست…. تلفیق انسانیت و منطق البته همراه با عاطفه میتواند تلفیقی جادویی برای روابط ما آدمیان باشد. این بار واقعاً روی سخنم با مردان نیست! کاش ما زنان که در دوران کودکی در محیط خانواده، مدرسه و بعدها در محیط دانشگاه، محل کار همواره با تأخیر عامدانه ی جامعه ی مردسالار رشد کردهایم و خودمان را ارتقا داده ایم، بیش از پیش به این موضوع بیندیشیم و چاله چولههای روحی و روانی خود را قبل از ورود به هر محیط و به ویژه محیط زنانه هموار کنیم. حال که خود را در محیط زنانه میسنجم به این نتیجه میرسم که «من به اندازه ی کافی زن نبوده ام!» یا دستِ کم «زنِ کلیشه ایرانی» نبوده ام! مطالعه و عمل به دانسته ها، قرار گرفتن در محیطهای چالش برانگیز مانند: مدرسه، دانشگاه و محیط کار، رسیدن به استقلال نسبی مالی، مراجعه به روانشناس و روان کاو و غیره، همه ی این موارد میتواند راهکاری برای خروج از محیط زنانه ی ناسالم و تلطیف فضای آن باشد. زنِ هدفمند، زنی با ذهنی سالم، زنی با همنشینهای خردمند و جهاندیده، زنی رشدیافته برای تولّد انسان و تکامل وی لازم است. دست از خواهران ناتنیِ خانواده ی تِناردیه ی رمان بینوایان ویکتور هوگو بودن برداریم و قبل از جامعه ی مردانه به خودمان به عنوان یک زن قدرتمند و رشدیافته ثابت کنیم که برای هستی بشر قابل اعتماد و قابل اتکا هستیم.
Sunday, 28 April , 2024