رضوان حکیم‌زاده معاون سابق آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، مردمی‌سازی آموزش و پرورش را اسم مستعار خصوصی‌سازی می‌داند. او در گفت‌وگو با ایلنا ضمن ابراز نگرانی از کالا انگاشته شدن آموزش و سیاست‌ غلط جداسازی دانش‌آموزان در نظام آموزشی کشور، تبعات تنوع بخشی مدارس را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و وجود چنین سیاست‌هایی را […]

رضوان حکیم‌زاده معاون سابق آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش، مردمی‌سازی آموزش و پرورش را اسم مستعار خصوصی‌سازی می‌داند. او در گفت‌وگو با ایلنا ضمن ابراز نگرانی از کالا انگاشته شدن آموزش و سیاست‌ غلط جداسازی دانش‌آموزان در نظام آموزشی کشور، تبعات تنوع بخشی مدارس را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و وجود چنین سیاست‌هایی را آغازگر شکاف طبقاتی عنوان می‌کند.این استاد علوم تربیتی دانشگاه تهران بر این باور است کاهش سهم دهک‌های پایین جامعه از قبولی در دانشگاه‌های برتر کشور محصول این رویکرد و ناشی از ایجاد تبعیض در کیفیتِ آموزش و فرصت‌های نابرابر یادگیری است که در پی آن امکان ارتقای طبقه اجتماعی از طریق آموزش برای کم برخوردارها سلب می‌شود. او تاکید دارد برای پایان دادن به این وضعیت باید سیاست حذف تنوع مدارس را در پیش گرفت و به سیاست‌ جداسازی دانش‌آموزان پایان داد.

یکی از معضلاتی که این روزها مطرح می‌شود موضوع کالایی شدن آموزش و پرورش است. چقدر این خطر دستگاه تعلیم و تربیت کشور را تهدید می‌کند؟
من فکر می‌کنم وضعیت خیلی نگران‌کننده است و هر سالی که می‌گذرد، نگرانی‌های بیشتری در خصوص کالا انگاشته شدن آموزش به وجود می‌آید. آموزش نباید یک کالا در نظر گرفته شود، بلکه باید به عنوان خدمتی در نظر گرفته شود که از سوی دولت و به عنوان وظیفه دولت برای همه شهروندان بدون تبعیض ارائه شود. یکی از کارکردهای اصلی نظام آموزشی این است که امکان شکوفایی و رشد را برای تک تک کودکان یک کشور، بدون در نظر گرفتن وضعیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگ، نژاد، زبان و… فراهم کند. اگر بخواهیم در مورد ثبت نام و دسترسی به آموزش صحبت کنیم، خوشبختانه تا حدود زیادی این امکان برای همه کودکان وجود دارد. با گسترش مدارس در سراسر کشور این امکان وجود دارد که دختران و پسران از اقوام مختلف بدون مشکل خاصی بتوانند به آموزش دسترسی داشته باشند و در مدارس ثبت نام کنند، اما اصل مسئله این نیست. مسئله این است که دانش‌آموزان در مدارس مختلف از چه کیفیت یادگیری بهره‌مند می‌شوند و این کیفیت چقدر مطلوب است؟ فاصله‌ها در امر یاددهی _ یادگیری از همین جا شکل می‌گیرد و شکاف طبقاتی و بازتولید طبقات اجتماعی از همین جا شروع می‌شود. اگر قرار است آموزش کارکرد تحرک طبقاتی افراد اجتماع را در پی داشته باشد، باید برای همه به یک اندازه مطلوب و باکیفیت باشد تا امکان رشد را فراهم کند.
در کلاسی با تراکم ۴۵ دانش‌آموز و یک سرباز معلم که آموزش لازم را ندیده و در رشته غیرمرتبطی هم تحصیل کرده، نمی‌توان امیدوار بود که فرصت‌های یادگیری دانش‌آموزان آن کلاس به اندازه فرصت‌های یادگیری کلاس درس ۲۰ نفره در یک منطقه مرفه باشد که حمایت خانواده را نیز دارد و برای هر درس هم یک معلم خاص دارند. قطعا شرایط یادگیری این دو دسته دانش‌آموز برابر نیست. گرچه هر روز دانش‌آموزان هر دو گروه کیف‌های خود را برمی دارند و به مدرسه می‌روند، اما این دو دسته دانش‌آموز روز یکسانی را از جهت تجربه‌های یادگیری در مدرسه سپری نمی‌کنند. وقتی این امکان را فراهم می‌کنیم که آموزش به کالا تبدیل شود و هر کس پول بیشتری داشت، کالای بهتری هم دریافت کند، نمی‌توان انتظار نتایج خوبی را داشت. آموزش واقعا کالا نیست بلکه یک خدمت اساسی است. ادامه چنین روندی به تشدید نابرابری‌های اجتماعی منجر می‌شود و نوعی جداسازی اتفاق می‌افتد که امروز اینطور شده و واقعا نگران‌کننده هم هست. هرچه جلو می‌رویم سهم دهک‌های پایین جامعه از قبولی در کدرشته محل‌های خوب دانشگاه‌هایی که موجب تحرک اجتماعی می‌شود، کاهش می‌یابد.در واقع تناقض عجیبی وجود دارد؛ در روند آموزش قبل از دانشگاه، کسانی که پولدار هستند می‌توانند به آموزش‌های خصوصی مطلوب‌تر دست پیدا کنند و به مدد همین سرمایه در آینده در دانشگاه‌های خوب دولتی رایگان درس می‌خوانند و فرزندان طبقه محروم جامعه به دلیل نداشتن امکانات، کمتر فرصت یادگیری مطلوب در آموزش عمومی پیدا می‌کنند و کسانی که آرزو و علاقه دارند فرزندانشان به دانشگاه‌ها راه پیدا کنند، مجبور می‌شوند که فرزندان خود را به دانشگاه‌های پولی و بی‌کیفیت بفرستند. به عبارتی محروم‌ترین اقشار جامعه مجبورند، در دانشگاه‌های غیردولتی و پولی تحصیل کنند، در حالی که برخوردارهای جامعه در دانشگاه‌های برتر کشور آن هم به صورت مجانی درس می‌خوانند! این تناقض که این روزها شاهد آن هستیم واقعا نگران‌کننده است.
فکر می‌کنید درک تفاوت موجود بین انواع مدارس در کشور، روی عملکرد معلمان نیز می‌تواند تاثیر بگذارد؟ آیا آن‌ها می‌توانند چرخه آموزش بی‌کیفیت در مدارس دولتی را متوقف کنند؟
من معتقدم معلمان مدارس دولتی ما جزو بهترین، پرتلاش‌ترین و باانگیزه‌ترین معلمان ما هستند؛ آن‌ها با وجودی که در شرایط سختی کار می‌کنند، تمام توان خود را به کار می‌گیرند، اما سیاست‌های غلط جداسازی اعتماد به نفس دانش‌آموزان مدارس دولتی و گاهی اوقات حتی معلمان این مدارس را از بین برده است و در واقع باورهای آن‌ها را نسبت به یادگیری مخدوش کرده است. وقتی به شکل دائم فاصله‌گذاری و طبقه‌بندی می‌کنیم، ناخودآگاه این احساس در دانش‌آموز شکل می‌گیرد که من توانایی خاصی ندارم و به همین دلیل مجبورم در مدرسه دولتی درس بخوانم. دانش‌آموز متوجه می‌شود که در مقایسه با دانش‌آموزان مدارس خاص غیردولتی از چه امکاناتی محروم است. تراکم دانش‌آموز در کلاس‌های درس مدارس دولتی و نبود امکانات مزید بر علت و موجب تشدید این حس می‌شود.

فکر می‌کنید خانواده‌ها می‌توانند در تغییر رویه جاری نقشی ایفا کنند؟ آیا با عدم ثبت نام فرزندان خود در مدارس غیردولتی می‌توانند موجب تقویت مدارس دولتی شوند؟
اجازه دهید من اول در رابطه با انگاره باکیفیت‌تر بودن مدارس غیردولتی چند نکته بگویم. در این شکی نیست که مدارس غیردولتی بنگاه اقتصادی و تابع الگوهای بازار هستند. من فکر می‌کنم بخشی از تفاوت بین مدارس دولتی و غیردولتی تبلیغات است؛ در واقع تا جایی که به کیفیت معلم مربوط می‌شود با قاطعیت می‌گویم که معلمان مدارس دولتی کیفیت بالایی دارند و رشته‌های تحصیلی آن‌ها مرتبط است، اما چنین موضوعی در مدارس غیردولتی کمتر رعایت می‌شود. در مدارس غیردولتی افراد زیادی به عنوان معلم بکارگرفته می‌شوند که تحصیلات غیرمرتبط دارند به این دلیل که نگاه حاکم بر آن بستر سودجویانه است و می‌خواهند نیرویی به کار بگیرند که حداقل پرداخت را با حداکثر بهره کشی داشته باشند. به جز تعدادی از مدارس خاص، که با غربال کردن دانش‌آموزان و خانوادها و در نتیجه کیفیت مطلوب ورودی‌ها – و نه لزوما کار مدرسه- نتایج خوبی دارند، بسیاری از مدارس غیردولتی کیفیت قابل قبولی ندارند. تنها ویژگی مطلوب آن‌ها برای خانواده‌ها کم بودن تراکم دانش‌آموزی است که در کیفیت و شرایط یادگیری اثر می‌گذارد.به نظر من تا حدودی جوی که در مورد مدارس دولتی ایجاد شده، نوعی ضد تبلیغ است که از سوی مدارس بخش خصوصی راه افتاد تا خانواده‌ها را نگران کنند و دانش‌آموزان را به طرف خودشان جذب کنند. اما در رابطه با سوال شما در مورد این که از خانواده‌ها توقع داشته باشیم که با عدم ثبت نام در مدارس غیردولتی و ثبت نام فرزندان خود در مدارس دولتی به بهبود وضعیت این مدارس کمک کنند، توقع زیادی است. به هر حال خانواده تحت تاثیر تبلیغات قرار می‌گیرند و به دلیل علاقه مندی به سرنوشت فرزندانشان حاضرند از نیازهای اساسی خود بکاهند تا فرزندانشان در کلاس‌های با جمعیت کمتر حضور پیدا کنند تا بهتر یاد بگیرند و فرصت بیشتری داشته باشند. از منظر آن‌ها این کار سرمایه‌گذاری است و تلاش می‌کنند بهترین شرایط تحصیل را برای فرزندانشان فراهم کنند. لذا ایجاد تغییر، کار خانواده‌ها نیست و وظیفه سیاستگذاران و دولت هاست که اساسا باید آموزش را به عنوان سرمایه‌گذاری در نظر بگیرند و با نگاه عدالت محور فرصت‌های یادگیری مطلوب برای همه فرزندان این مرز و بوم فراهم کنند و اجازه ندهند مدارس خصوصی و بنگاه‌های اقتصادی پشت سر آن‌ها آموزش را تبدیل به کالایی کنند که خانواده‌های برخوردار سهم بیشتر
از آن ببرند.
فکر می‌کنید «مردمی سازی» آموزش و پرورش که این روزها زیاد به کار برده می‌شود، مرز و حدود استانداردی دارد؟ اصلا بر اساس علم تعلیم و تربیت، مردم چقدر می‌توانند در آموزش ورود پیدا کنند؟
برای پاسخ به این سوال باید قدری به سابقه تاریخی این مسئله بپردازیم چون برخی از افرادی که اطلاعی از ریشه‌های موضوع ندارند، صرفا با شنیدن عباراتی مانند مردمی‌سازی و حق انتخاب شهروندان آن را یک ایده مطلوب می‌انگارند. در دهه‌های گذشته ایده خصوصی شدن آموزش به آموزه‌های اقتصاد نئولیبرال و افرادی مانند میلتون فریدمن و دیگران برمی گردد که منجر به کالایی شدن خدمات آموزشی می‌شود. این مدل با عنوان‌های فریبنده‌ای مانند مردمی‌سازی آموزش و دادن حق انتخاب به شهروندان با برنامه‌هایی مانند مدارس پته ای، چارتری و… در کشورهای آمریکا و شیلی دنبال شده و بر اساس پژوهش‌های متعددی که توسط متخصصان در این کشورها انجام شده، نتایج فاجعه باری همچون ایجاد فاصله بیشتر و تشدید فقر آموزشی در بین دانش‌آموزان خانواده‌های کمتر برخوردار نیز به دنبال داشته است. از نظر فریدمن عملی‌ترین راه برای انتقال تدریجی و در عین حال اساسی از دولت به شرکت خصوصی این است که در هر ایالت یک سیستم کوپن وضع کنیم که والدین را قادر می‌سازد آزادانه مدارس را انتخاب کنند. از نظر سابقه در سال ۱۹۵۴، پرونده دادگاه عالی براون علیه هیئت آموزش تصمیم گرفت تا با ارائه فرصت‌های آموزشی برابر به همه کودکان، و نادیده گرفتن مسائل نژادی، به جداسازی مدارس پایان دهد. این امر چشم‌انداز آموزشی تاریخ آمریکا را تغییر داد و از آن جایی که به دنبال این قانون خانواده‌های مرفه برای داشتن مدارس مجزا برای فرزندانشان با دشورای‌هایی روبرو شدند، لذا ایده فریدمن در سال ۱۹۵۵ به عنوان راهی برای دور زدن این قانون و به رسمیت شناختن تمایز طبقاتی در مدارس از طرف طرفداران جدایی نژادی مورد استقبال قرار گرفت. تجربۀ مدارس کوپنی در شیلی؛ حاکی از گسترش مدارس خصوصی و افت مدارس عمومی شد.

چرا مدارس غیردولتی هر دانش‌آموزی را ثبت نام نمی‌کند؟!
پژوهش‌های انجام شده در خصوص ارزیابی مدارس کوپنی نشان داد مدارس کوپنی در شیلی به‌مثابه سازوکاری برای گسترش مدارس خصوصی عمل کرده‌اند و برخلاف ادعاهای اولیه تأثیری بر بهبود کیفیت مدارس عمومی نداشته‌اند و حتی به افت کیفیت این مدارس انجامیده‌اند. این کوپن‌ها به خروج دانش‌آموزان با معدل بالاتر و دانش‌آموزان طبقات متوسط به بالا از مدارس عمومی به مدارس خصوصی منجر می‌شوند. به‌تعبیری بیش از آنکه دانش‌آموزان مدرسه را انتخاب کنند، این مدارس هستند که به انتخاب دانش‌آموزان دست می‌زنند و در این فرایند بهبود کیفیت مدارس خصوصی هم بیش از آنکه ناشی از بهره‌وری آموزشی باشد، ناشی از جذب دانش‌آموزان خوب مدارس عمومی است. همین امروز نیز در ایران مدارس خصوصی چنین سازوکاری را دنبال می‌کنند. آیا مدارس غیردولتی بخصوص آن‌هایی که مطرح هستند، هر دانش‌آموزی را ثبت نام می‌کنند؟ خیر اصلا اینطور نیست.مدارس غیردولتی در ثبت نام دانش‌آموزان از طریق آزمون‌های ورودی و مصاحبه با خانواده‌ها و اقداماتی از این دست، دانش‌آموزان را برای ثبت نام در مدرسه انتخاب می‌کنند تا جایی که ورود به برخی از این مدارس از ورود به دانشگاه نیز دشوارتر است و حتی برخی از آن‌ها در اقدامی ضدتربیتی، دانش‌آموزان خودشان را که در طول تحصیل در مدرسه خاص عملکرد خوبی ندارند، برای پایه‌های بالاتر و یا دوره بعدی ثبت نام نمی‌کنند و افراد غربال شده جدید را جایگزین قبلی‌ها می‌کنند. به عبارتی محصولات ضعیف‌تر خودشان را از قطار پیاده می‌کنند و تازه نفس‌ها را جایگزین می‌کنند که این امر باعث آسیب‌های روحی روانی فراوان برای این دسته از دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان می‌شود. در کتاب «مقاومت در برابر خصوصی‌سازی و تلاش برای نجات مدارس دولتی: تجربه آمریکا» نوشته دایان رویچ – که خوشبختانه در ایران نیز ترجمه شده است – می‌توان دید که جریان خصوصی‌سازی آموزش در آمریکا توسط گروه‌های سرمایه داری مورد حمایت جدی قرار داشته و از طرف دیگر با مخالفت جدی صاحبنظران تعلیم و تربیت و اکثریت معلمان مواجه شده است. از پیامدهای خصوصی‌سازی در نظام آموزشی آمریکا افت کیفیت آموزش عمومی آمریکا در سطح کلان است. مردمی‌سازی آنطور که در سند انتظارات دولت از آموزش و پرورش آمده و تعریف شده، اسم مستعار خصوصی‌سازی است. جریان خصوصی‌سازی نگاهی کالایی به آموزش دارد. جای تعجب است که ما با شعار عدالت چطور می‌توانیم از تجربه شکست خرده مدارس کوپنی نسخه‌برداری کنیم؟!