پس از چندین دهه افزایش یکپارچگی اقتصادی جهانی (global economic integration)، جهان با خطر تکه‌تکه شدن ژئواکونومیکِ (geoeconomic fragmentation) نشات‌گرفته از سیاست (policy-driven) مواجه است. تشدید تنش‌های ژئوپلیتیک به‌منزله افزایش ملاحظات امنیتی برای سیاست‌گذاران و شرکت‌های بزرگ است؛ موضوعی که باعث می‌شود بازیگران سیاسی و صنعتی نسبت به اشتراک‌گذاری فناوری یا یکپارچه‌سازی زنجیره‌های تأمین محتاط […]

پس از چندین دهه افزایش یکپارچگی اقتصادی جهانی (global economic integration)، جهان با خطر تکه‌تکه شدن ژئواکونومیکِ (geoeconomic fragmentation) نشات‌گرفته از سیاست (policy-driven) مواجه است. تشدید تنش‌های ژئوپلیتیک به‌منزله افزایش ملاحظات امنیتی برای سیاست‌گذاران و شرکت‌های بزرگ است؛ موضوعی که باعث می‌شود بازیگران سیاسی و صنعتی نسبت به اشتراک‌گذاری فناوری یا یکپارچه‌سازی زنجیره‌های تأمین محتاط شوند. آخرین پیش‌بینی‌های صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد که رشد سالانه تولید ناخالص داخلی جهانی در سال ۲۰۲۸ تنها ۳درصد خواهد بود که پایین‌ترین پیش‌بینی صندوق بین‌المللی پول در پنج سال آینده در سه دهه گذشته است که برای کاهش فقر و ایجاد شغل در میان جمعیت‌های روبه رشد مشکل ایجاد می‌کند.
دو جنگ جهانی در قرن بیستم نشان داد که همکاری بین‌المللی برای صلح و رفاه حیاتی است و این امر مستلزم پایه نهادی سالم است. درحالی‌که جنگ جهانی دوم هنوز در جریان بود، متفقین گرد هم آمدند تا یک معماری چندجانبه ایجاد کنند که شامل سازمان ملل متحد و مؤسسات برتون وودز؛ صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی، همراه با پیشروی سازمان تجارت جهانی باشد. هر سازمان ماموریت ویژه‌ای برای رسیدگی به مشکلات روز جهان که نیاز به اقدام جمعی داشت، تعریف کرد. آنچه درنهایت به دست آمد، انفجار تجارت و رونق یکپارچگی اقتصاد در جهان بود که همه‌چیز را متحول کرد و پدیده جهانی‌شدن را شکل داد. ادغام در دوره‌های تاریخی قبلی، به‌ویژه در پی انقلاب صنعتی، شتاب گرفته بود؛ اما در طول جنگ‌های جهانی و دوران بین جنگ، به‌شدت عقب‌نشینی کرده بود. بلافاصله پس از جنگ، چندپارگی جنگ سرد تهدیدی برای جلوگیری از بهبود آن بود. بااین‌حال، ساختار امنیت بین‌المللی و معماری مالی جهان که متفقین آن‌ها را ایجاد کردند، اجازه داد تا ادغام دوباره صورت پذیرد. از آن زمان، این معماری با تغییرات عظیم سازگار شده است. تعداد کشورهای جهان از ۹۹ کشور در سال ۱۹۴۴ به نزدیک به ۲۰۰ کشور امروزی رسیده است. در همین دوره، جمعیت زمین بیش‌از سه برابر شده و از حدود ۳.۲ میلیارد به حدود ۸ میلیارد نفر رسیده، درحالی‌که تولید ناخالص داخلی جهان بیش از ۱۰ برابر شده است. در تمام این مدت، گسترش تجارت در یک اقتصاد جهانی که به‌طور فزاینده یکپارچه‌شده، مزایای قابل‌توجهی را ازنظر رشد و کاهش فقر به ارمغان آورده است. این دستاوردها اکنون در معرض خطر است. وضعیت رشد اقتصادها در جهان امروز این موضوع را نشان می‌دهد. پس از بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸، با ناهموار شدن رشد و ایجاد موانع بر سر راه کشورها، دوره‌ای از «آهسته شدن» رشد اقتصادی آغاز شد.
کریستینا جورجیوا؛ رئیس صندوق بین‌ا‏‌لمللی پول، تصریح می‌کند که از زمان شروع همه‌گیری، کشورهای کم‌درآمد شاهد سقوط نرخ رشد سرانه تولید ناخالص داخلی خود بوده‌اند که به بیش‌از نصف مقادیر قبلی کاهش‌یافته و از میانگین ۱.۳درصد در سال طی ۱۵ سال قبل از همه‌گیری، به ۴.۱درصد در سال ۲۰۲۰ رسیده است. این کاهش در کشورهای ثروتمند بسیار کمتر بوده؛ جایی که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی سرانه از ۲.۱درصد در ۱۵ سال قبل از همه‌گیری به یک درصد در سال ۲۰۲۰ کاهش‌یافته است. افزایش نابرابری باعث تقویت بی‌ثباتی سیاسی و تضعیف چشم‌انداز رشد آینده برای اقتصادهای آسیب‌پذیر و افراد فقیرتر شده است. تهدید وجود تغییرات اقلیمی آسیب‌پذیری‌های موجود را تشدید و شوک‌های جدیدی به اقتصادها تحمیل می‌کند. هم‌زمان افزایش بدهی، پایداری اقتصادی کشورهای آسیب‌پذیر را به خطر می‌اندازد.پ

 

۱) عصر تکه‌تکه شدن ژئواکونومیکی
در ۲۰۰ سال گذشته برای جهان به‌طورکلی و به‌ویژه برای غرب، سال‌های پرتلاطمی
بوده است.فراتر از دو جنگ جهانی و سایر درگیری‌های بزرگ که به‌طور قطعی گذشته و حال را رقم‌زده‌اند، در طول آن دو قرن، اقتصاد جهشی عظیم داشته است و این روند با انقلاب صنعتی آغاز شد. این چرخش کوپرنیکی؛ اگرچه در ابتدا برای کارگران بسیار سخت بود، اما به میلیون‌ها نفر اجازه داد تا از وضعیت فقر رها شوند و کشورها در حوزه‌هایی که دارای مزایای نسبی هستند، متخصص شوند. همه این‌ها تا حد زیادی به لطف رشد تجارت بین‌المللی امکان‌پذیر شده است. پیشرفت‌هایی که در حمل‌ونقل در آن سال‌ها تجربه شد، «فاصله» بین اقتصادها و مناطق را کاهش داد و تبادل کالا را به امری سودآور و امکان‌پذیر تبدیل کرد. تا پیش‌ازاین دوره، محصولات فاسدشدنی یا بسیار سنگین نمی‌توانستند حمل‌ونقل شوند. با وجود همه این موارد، تجارت بین‌الملل و تحولات آن از آن زمان تاکنون خطی نبوده و به نظر نمی‌رسد که در آینده نیز با وجود منافعی که در پی دارد، خطی باشد. گواه این فقدان روند خطی بودن، دوره جدیدی است که تجارت بین‌الملل با قدرت بیشتری در آن وارد می‌شود، مرحله‌ای که به نظر می‌رسد هم‌زمان با پایان جهانی‌شدن (globalization)؛ عصری که در زمانۀ فراجهانی‌شدن (hyper-globalization) آن را آهسته‌سازی جهانی‌شدن (slowbalization) نامیده‌اند، متولدشده است.
وقتی صحبت از جهانی‌شدن می‌شود، این تصور به وجود می‌آید که این موضوع، پدیده‌ای است که تنها در چند سال اخیر با ما همراه بوده است؛ حال‌آنکه طبق اطلاعات صندوق بین‌المللی پول، می‌توان گفت که نخستین دوره جهانی‌شدن در سال ۱۸۸۰.۱۴۰ سال پیش، اتفاق افتاد. صندوق بین‌المللی پول در این یادداشت به تحلیل پنج دوره تجارت بین‌المللی از سال ۱۸۸۰ تا به امروز پرداخته است. بر اساس این مطلب، جهانی‌شدن به پنج دوره تقسیم‌شده است: ۱۸۷۰-۱۹۱۴ (انقلاب صنعتی)، ۱۹۱۴-۱۹۴۵ (جنگ‌ها و حمایت‌گرایی)، ۱۹۴۵-۱۹۸۰ (نرخ ارز ثابت-برتون وودز)، ۱۹۸۰. -۲۰۰۸ (آزادسازی بزرگ یا جهانی‌شدن) و ۲۰۰۸ تا امروز (فراجهانی‌شدن و آهسته‌سازی).
دوره اول) صنعتی شدن (Industrialization) یا انقلاب صنعتی دوم (۱۸۷۰-۱۹۱۴): عصر صنعتی شدن دوره‌ای بود که در آن استاندارد طلا، تجارت جهانی را که تحت سلطه آرژانتین، استرالیا، کانادا، اروپا (بلژیک در این دوره برجسته بود) و ایالات‌متحده بود، تسهیل کرد. پیشرفت‌های حمل‌ونقل ویژگی بارز این دوره است؛ مسئله‌ای که هزینه‌های تجاری را کاهش داد و حجم کالاها را بین کشورها افزایش داد. همان طور که در کتابچه راهنمای تاریخ اقتصادی آمده است وقتی امروز از جهانی‌شدن صحبت می‌کنیم؛ به‌عنوان فرآیندی که فقط بر اقتصاد تاثیر نمی‌گذارد، شاید نمی‌دانیم که پیشرفته‌ترین مرحله از یک‌روند گسترش تدریجی مدارهای گردش ایده‌ها، مردم، کالاها، سرمایه (و البته تسلیحات)، از زمان‌های بسیار دور شروع‌شده است؛ اما اگر دوره‌ای شایسته نام جهانی‌شدن اول باشد، نیمه دوم قرن نوزدهم است که تا آستانه جنگ جهانی اول به طول انجامید و در طول این دهه‌ها افزایش چشمگیر جریان کالا، سرمایه و مردم اتفاق افتاد. استاندارد طلا و به‌ویژه، نوآوری‌های فنی جای خود را به نخستین دوره جهانی‌شدن داد. به لطف این پیشرفت‌ها، خطوط راه‌آهن بزرگی ساخته شدند که ابتدا کشورها و بعدتر، کل مناطق را به هم متصل کرد. همچنین موتور بخار و بهبود در ناوبری، امکان حمل‌ونقل مقدار بیشتری از کالا را در مدت‌زمان کوتاه‌تری فراهم کرد.
دوره دوم) جنگ‌ها (Interwar) و حمایت گرایی (۱۹۱۴-۱۹۴۵): در این دوره، دو جنگ جهانی و انقلاب روسیه اتفاق افتاد، دوره‌ای پرتلاطم که جریان‌های تجاری را کاهش داد، به ملی‌گرایی دامن زد و ترمز جهانی‌شدن را کشید. دوران بین جنگ‌ها به دلیل درگیری‌های بین‌المللی و افزایش حمایت‌گرایی شاهد بازگشت چشمگیر جهانی‌شدن بود. با وجود فشار جامعه ملل برای همکاری چندجانبه، تجارت در میانه موانع تجاری و شکست استاندارد طلا در بلوک‌های پولی، منطقه‌ای شد.
دوره سوم) برتون وودز (Bretton Woods) و نرخ‌های ارز ثابت (۱۹۴۵-۱۹۸۰): دوره برتون وودز؛ توافقنامه‌ها و قطعنامه‌های کنفرانس پولی و مالی سازمان ملل متحد که در شهر برتون وودز در نیوهمپشایر برای پایان دادن به حمایت‌گرایی و تلاش برای ایجاد یک سیاست تجارت آزادتر برگزار شد، با معرفی آمریکا به‌عنوان قدرت اقتصادی مسلط با دلار ظهور کرد و این کشور، سیستمی را با سایر نرخ‌های مبادله مرتبط با «پول سبزرنگ» خود تقویت کرد. بازیابی پس از جنگ و آزادسازی به گسترش سریع تجارت در اروپا، ژاپن و اقتصادهای درحال‌توسعه دامن زد و بسیاری از کشورها کنترل سرمایه را کاهش دادند. بااین‌حال، سیاست‌های مالی و پولی انبساطی ایالات‌متحده که به‌موجب هزینه‌های اجتماعی و نظامی تشدید شده بود، درنهایت سیستم را ناپایدار کرد. ایالات‌متحده در اوایل دهه ۱۹۷۰ به قابلیت تبدیل دلار- طلا پایان داد و بسیاری از کشورها به نرخ‌های ارز شناور روی آوردند.
دوره چهارم) آزادسازیِ (Liberalization) بزرگ (۱۹۸۰-۲۰۰۸): دوره آزادسازی باعث حذف تدریجی موانع تجاری در چین و دیگر اقتصادهای بزرگ نوظهور و همکاری اقتصادی بین‌المللی بی‌سابقه، ازجمله ادغام بلوک شوروی سابق منجر شد. آزادسازی همچنین منجر به رشد بیشتر تجارت شد. سازمان تجارت جهانی که در سال ۱۹۹۵ ایجاد شد، به ناظر چندجانبه جدید توافقنامه‌های تجاری، مذاکرات و حل‌وفصل اختلافات تبدیل شد. جریان سرمایه فرامرزی افزایش یافت و پیچیدگی و پیوستگی سیستم مالی جهانی را افزایش داد. در این دوره، سازمان تجارت جهانی از طریق نشست‌های مختلف (اروگوئه، دوحه…) برای کاهش تعرفه‌ها و به‌طورکلی بهبود شرایط تجارت بین‌المللی گام برداشته و بخش بزرگی از جهان را در این فرآیند جهانی‌شدن ادغام کرد؛ این مسئله باعث شد تا میلیون‌ها نفر از وضعیت فقر خارج شوند. در این دوره، آزاد بودن تجارت جهانی (واردات به‌علاوه صادرات) به بالاترین حد خود رسید و به‌صورت پیوسته از ۵۰ درصد تولید ناخالص داخلی جهانی فراتر رفت. درحالی‌که اکنون، جهانی‌شدن در بهترین حالت دچار رکود شده (و نه معکوس شدن)، به نظر می‌رسد فرآیند جهانی‌شدن در این دوره به اوج خود رسیده باشد.
دوره پنجم آهسته‌سازی (Slowbalization) و فراجهانی‌شدن (۲۰۰۸- تاکنون): آهسته‌شدن یا کندشدن فرآیند جهانی‌شدن پس از بحران مالی جهانی رخ‌داده است. ویژگی‌های بارز این دوره، کندی طولانی‌مدت سرعت اصلاحات و گشایش تجارت و تضعیف حمایت سیاسی از تجارت آزاد در میانه تنش‌های ژئوپلیتیکی رو به رشد است. رقابت بر سر تعرفه‌ها بین ایالات‌متحده و چین، شکست چندین قرارداد تجارت آزاد که در حال مذاکره بود یا جنگ در اوکراین، مسائلی است که جهانی‌شدن را کند کرده است. آنچه امروز شاهد هستیم اینکه به‌جای آزادسازی تجارت جهانی، رکود و منطقه‌ای شدن هر چه بیشتر در حال رخ دادن است. جهانی‌شدن با کنار گذاشتن عنصر جهانی، به پدیده‌ای منطقه‌ای در حال تغییر است. تجارت بین مناطق مختلف جهان در حالی رو به تضعیف است که این روند به شکل داخلی، در حال تقویت است؛ بین کشورهای اروپایی، آمریکای لاتین، مناطق مشخصی از آسیا.
بر اساس تحلیل جدید پژوهش مورگان استنلی، یک مدل بسیار کمتر جهانی و سطحی‌تر در حال ظهور است که بیشتر بر تجارت بین بازیگران منطقه‌ای و متحدان متمرکز است و با تغییر از چند قدرت اقتصادی جهانی به مراکز متعدد سیاسی و اقتصادی شناخته می‌شود. بر اساس این تحلیل، اگرچه اثرات کامل آهسته‌سازی سال‌ها طول می‌کشد تا آشکار شود، این روند در حال حاضر در جریان است. کشورهایی مانند مکزیک، هند، ویتنام و ترکیه می‌توانند ذینفع‌های این شرایط باشند. همچنین حوزه‌هایی مانند دفاعی و امنیت سایبری، در این فرآیند، کلیدی خواهند بود. کارشناسان صندوق بین‌المللی پول تأکید کرده‌اند که حتی قبل از همه‌گیری کووید-۱۹، ترکیبی از روندها مانند تغییر ترجیحات مصرف‌کنندگان، قدرت خرید بیشتر در بازارهای نوظهور و ظهور تعرفه‌ها، افزایش تردید در سرمایه‌گذاری خارجی و حساسیت بیشتر به امنیت ملی در تجارت فناوری مشهود بود؛ همه این تحولات، برای کاهش سرعت جهانی‌شدن و حتی معکوس کردن آن، دست‌به‌دست هم دادند. در سال ۲۰۲۲ و سال ۲۰۲۳، جنگ بین روسیه و اوکراین و تأثیر آن بر زنجیره‌های تأمین کالاها، «تله‌ها» یا خطرات وابستگی متقابل اقتصادی را به‌وضوح آشکار کرد و به بحث‌ها در مورد انتقال تولید به مکان‌های نزدیک‌تر یا دست‌کم، به اقتصادهای متحد و شریک یا ازنظر فرهنگی بسیار نزدیک دامن زده است. پابلو اِرناندز، رئیس بانک اسپانیا، طی سخنانی به این موضوع اشاره کرده و اذعان داشته که جهانی‌شدن گرفتار غل و زنجیر شده است. وی تأکید کرده که در بحبوحه درگیری‌های شدید ژئوپلیتیکی، دولت‌ها و شرکت‌ها در تلاش هستند تا این موارد را کاهش دهند. بدیهی است که هنوز خیلی زود است که بدانیم این تلاش‌ها چگونه و تا چه اندازه بر روند جهانی‌شدن تأثیر می‌گذارند، اما به نظر می‌رسد که این تلاش‌ها از وابستگی به متنوع‌سازی، از کارایی به امنیت و از جهانی‌شدن به منطقه‌ای شدن در حال تغییر است. شرکت‌ها وابستگی خود را به تأمین‌کنندگان خاص کاهش می‌دهند و به دنبال تنوع بیشتر هستند که این مسئله می‌تواند برای کاهش تأثیر شوک‌های عرضه جهانی بسیار مفید باشد. همچنین شرکت‌ها از سیستم‌های مدیریت زنجیره تأمین «به‌موقع» (just in time) به سیستم‌های مدیریت زنجیره تأمین «در صورت لزوم» (just in case) حرکت کردند. به‌عبارت‌دیگر، به نظر می‌رسد که حداقل در زمان حاضر، تمایل بیشتر در جهت تنوع بیشتر (ازنظر تأمین‌کنندگان و تقاضای نهایی، داخلی و خارجی) بوده و این متنوع‌سازی درواقع ممکن است ثبات بیشتر و نوسانات کمتر در اقتصاد کلان ایجاد کند. کشورها؛ ازجمله چین و ایالات‌متحده، شروع به اولویت دادن به امنیت بر کارایی بهینه‌سازیِ استفاده از منابع کرده‌اند، علاوه بر آن شروع به تقویت زنجیره‌های منطقه‌ای در برابر زنجیره‌های جهانی کرده‌اند. درنهایت اینکه، این دوره جدید درراه بوده و این یک تغییر پارادایم است که در حال حاضر نیز در حال وقوع است و در کوتاه‌مدت، بازگشتی وجود ندارد.
۲) محدودیت ذخیره سیاست‌های مؤثر آمریکا
دنیا وارد دوران بحرانی شدیدی شده است. جنگ در اروپا و خاورمیانه افروخته است و تهدید جنگ بر سر آسیای شرقی سایه انداخته است. در روسیه، چین و کره‌شمالی، ایالات‌متحده با سه دولت خصم دارای سلاح هسته‌ای طرف است و در ایران، با نمونه دیگری در آستانه رسیدن به آن. آن‌سوی تیترهای یک، دولت‌ها در جنوب شرقی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در کار اداره کشور شکست‌خورده‌اند و مهاجرت‌های گسترده در حال وقوع است. ایالات‌متحده، درحالی‌که تازه یک پاندمی را از سر گذرانده بود، یعنی پرهزینه‌ترین بحرانش از سال ۱۹۴۵ به بعد، حالا باید با دیگر چالش‌های فراملی اضطراری کلنجار برود؛ از قبیل مدیریت گذار انرژی در میانه وضعیت اقلیمی روبه نزول، توسعه سریع هوش مصنوعی و نظام کاپیتالیستی جهانی که بیشتر از هر زمان در چندین دهه گذشته تحت‌فشار است. هرکدام از این مسائل که بازشوند، خودشان مجموعه‌ای از مشکلات پیچیده‌ای دارند که کمتر کسی از آن‌ها سر درمی‌آورد. تقریباً درباره همه این مسائل هم مردم دنیا، چه از آمریکا خوششان بیاید چه از آن متنفر باشند، نگاهشان به دولت ایالات‌متحده است که کمک کند؛ حتی اگر صرفاً در سازمان‌دهی کارها باشد. آمریکایی‌ها نمی‌توانند این تقاضا را برآورده کنند. ذخیره سیاست‌های موثرشان (supply of effective policies) محدود است.
۲-۱) انواع محدودیت ذخیره سیاست‌های مؤثر آمریکا
فیلیپ زلیکو؛ دیپلمات سابق، استاد تاریخ و حکومت‌داری در دانشگاه ویرجینیا، بر این نظر است که ایالات‌متحده گستردگی و عمق کفایت لازم را، چه ازلحاظ ظرفیت‌ها و چه ازلحاظ دانستن چگونگی انجام کار، در دولت معاصرش ندارد. این مشکل دهه‌هاست که وجود داشته و هرازگاهی هم به شکل افسرده‌کننده‌ای این مشهود بوده است. آنچه جدید است، زمینه ماجراست. دوره فعلی بحران، ایالات‌متحده و دیگر کشورهای جهان آزاد را بیشتر از هر چیز دیگری در لااقل ۶۰ سال گذشته به چالش می‌کشد. ناچار خواهند بود، کیفیت‌های تازه‌ای از رهبری عملی (practical leadership) در خود پرورش دهند. اینکه بگوییم چه‌کار باید کرد، بخش ساده ماجراست. طراحی نحوه انجامش، بخش سختش است. دین راسک، زمانی که وزیر خارجه ایالات‌متحده بود، گفت: «ایده، سیاست نیست. تازه، ایده‌ها نرخ مرگ‌ومیر بالایی در هنگام نوزادی دارند». وینستون چرچیل، نخست‌وزیر بریتانیا و دولتمردی که حتی از راسک هم باتجربه‌تر بود، نظرش این بود: «امید بر بال‌ها پرواز می‌کند و نشست‌های بین‌المللی پشت سرش با گام‌های سنگین و کُند در جاده‌های خاکی می‌روند.» چگونگی انجام کار (craft)، همان فن دولت‌داری (statecraft) است. بیشتر آنچه دولت ایالات‌متحده انجام می‌دهد، توزیع پول (distribute money) و تعیین قواعد (set rules) است. بخش‌های کوچکی از مجموعه‌اش، عملیات سیاسی (policy operations) را پیش می‌گیرند، به‌خصوص عملیات دیپلماتیک. این کار نیازمند کار تیمی پیچیده است. مقامات باید به صحنه‌چینی‌های (choreographies) بین‌المللی، جزئیات قانون و کار و مجموعه بهت‌آوری از ابزارها، فرهنگ‌ها و نهادهای گسترده در جوامع مختلف مسلط باشند. توانایی انجام این کار، هنری است که در ایالات‌متحده و بقیه دنیای آزاد در حال فراموشی است و همچنان که فراموش می‌شود، قیل‌وقال و شعار جایش را می‌گیرد. مقامات، حفره‌ها را با نشست‌ها و اعلامیه‌ها می‌پوشانند.
ذخیره محدود سیاست‌گذاری مؤثر در ایالات‌متحده (the limited supply of effective U. S. policymaking)، نمایش غمباری در دوران شیوع کووید- ۱۹ داشت، زمانی که دنیا در شکل‌دهی به یک اتحاد جهانی برای مبارزه با پاندمی جهانی به سر می‌برد. می‌شود امروز این را در اوکراین دید، جایی که دنیای آزاد در تقلای حفظ کشوری است، درگیر جنگ فرسایشی؛ و در نوار غزه هم ظاهر است، جایی که در آن کشورهای خوش‌نیت تلاش می‌کنند، به تأمین و اداره آینده غزه کمک کنند. بدون تردید در ماه‌ها و سال‌های آینده نیازهای جدیدی در کار خواهند بود و می‌شود بحث کرد که واشنگتن و متحدانش به کدامشان باید پاسخ دهند؛ اما هیچ‌کس نمی‌خواهد به سراغ مشکلی برود و در حلش شکست بخورد. موفقیت باید تعریفی ملموس و عملی (concretely and practically) داشته باشد. دولت‌ها باید ظرفیت‌ها و دانش چگونگی انجام کارشان را به شکل موثرتری تجمیع کنند. فقط آن‌وقت است که می‌توانند امیدهای آسمانی (blue-sky hopes) را به نقشه‌های زمینی (blueprints) تبدیل کنند.
فیلیپ زلیکو معتقد است که هر سه شراکت ضدآمریکایی (anti-American partnerships) در صدسال گذشته، قدرت‌های متحدان در جنگ جهانی دوم، کشورهای کمونیست در دوران جنگ سرد و جمع ضدآمریکایی امروز به رهبری چین، روسیه و ایران، دال مرکزی مشترکی (common core) داشتند. همه ایالات‌متحده (یا در دوران خودش بریتانیا) را لنگرگاه نظام امپریالیستی مسلطی (anchor of a domineering imperial system) حساب می‌کردند که سعی می‌کرد مانع بر سر راه خواسته‌هایشان باشد. دیگر کشورهایی را هم که احساس ستم می‌کردند، گرد هم می‌آوردند؛ اما فراتر از این، این شراکت‌ها هیچ برنامه کلی مشترکی (common master plan) نشان نمی‌دادند. این شرکا به‌ندرت به هم اعتماد داشتند. اغلب حتی از هم خوششان نمی‌آمد. دوران بحران شدید این نسل هم ممکن است فروکش کند یا می‌تواند بسیار بدتر شود. تاریخ شراکت‌های ضدآمریکایی پیشین، فرضیات خیال‌های راحت (complacent assumptions) را به سخره می‌گیرند. این تاریخ آشکارگر نمونه‌هایی از بازمحاسبات (recalculations) سریع، چرخش‌های تند و غافلگیری‌ها است. دیکتاتوری‌ها همیشه با دسته‌ها و گروه‌های داخلی‌شان چندپاره بوده‌اند، نیات و برنامه‌هایشان ناگهان تغییر می‌کند و اغلب هم این اتفاق تحت تأثیر جزئیات و شرایطی رخ می‌دهد که به نظر نامرئی هستند. آنچه این بار در مقایسه با دوره‌های پیشین تقابل (past eras of confrontation) متفاوت است، این است که افکار عمومی آمریکایی سنگینی خطرات را درک نکرده است و پایگاه صنعتی کشور بسیار کوچک‌تر است و چابکی بسیار کمتری دارد. ایالات‌متحده بیش‌ازحد به سیاست‌های بیمه نظامی (military insurance policies) با تمرکزهای نادرست (ill-focused) متکی است و آمادگی مناسبی برای راهبردهای عملیاتی‌شدنی، غیر از جنگ‌افروزی مستقیم، ندارد.
در ژانویه ۱۹۴۱، درحالی‌که ایالات‌متحده همچنان در صلح بود، رئیس‌جمهور فرانکلین روزولت برای جوزف گرو، دوست قدیمی و همکلاسی مدرسه‌اش و سفیر ایالات‌متحده در ژاپن نوشت: «باید متوجه باشیم که خصومت‌ها در اروپا، در آفریقا و در آسیا همه بخشی از یک درگیری جهانی منفرد هستند. هر بخش داستان خودش را دارد». این رئیس‌جمهور بر این تأکید داشت: «مشکلاتی که امروز با آن‌ها مواجهیم، چنان گسترده و چنان درهم‌تنیده هستند که هر تلاشی برای بیانشان، فرد را بر آن می‌دارد که وضعیت را ازلحاظ پنج قاره و هفت دریا ببیند». او ادامه داد: «نمی‌توانیم برنامه‌های مستحکم را کنار بگذاریم. هر تحول جدیدی که رخ می‌دهد، باید در سایه وضعیتی که در آن شرایط وجود دارد، تصمیم بگیریم، کی و کجا و چگونه می‌توانیم منابعمان را به‌صف کنیم و به کارشان بگیریم»؛ بنابراین، روزولت شروع کرد به اینکه منابع را در ابعاد عظیم به‌صف کند. کنگره پیش‌تر احضار به خدمت اجباری برای نیروهای زمینی، دریایی و هوایی را از سر گرفته بود. اوایل ۱۹۴۱، رئیس‌جمهور و تیمش، کنگره‌ای با دودستگی‌های تلخ را در کشوری با دودستگی‌های تلخ که هنوز درگیر جنگ نبود، قانع کرده بودند که ۱۰ درصد از تولید ناخالص ملی را برای کمک به خارجی‌ها خرج کنند. این پول صرف تأمین‌های آمریکایی برای آن‌هایی شد که درگیر جنگ بودند: بریتانیا، شوروی و چین. میزان معادل آن تلاش امروز چیزی حدود ۶/۲ تریلیون دلار می‌شد، یعنی حدود ۲۵ برابر مبلغی که رئیس‌جمهور جو بایدن در اکتبر ۲۰۲۳ از کنگره دودسته امروز، برای اوکراین، اسرائیل و دیگر اولویت‌ها درخواست کرد.
ایالات‌متحده و متحدانش امروز باید آماده این شوند که چطور ممکن است به میانه چهار جنگ مختلف کشیده شوند: با چین، با ایران، با کره‌شمالی و با روسیه و اینکه این خطرات چطور ممکن است در تعامل باهم باشند. فیلیپ زلیکو بر این نظر است که پیش‌فرض بیشتر سیاست‌گذاران غربی این است که این رقبا را رژیم‌هایی رهبری می‌کنند، اساساً منطقی که به استقبال خطر تغییرات خشونت‌آمیز نمی‌روند. یک سال پیش از حمله روسیه به اوکراین پیش‌فرض این بود. روز قبل از حمله حماس به اسرائیل، پیش‌فرض این بود. خیلی راحت ممکن است دوران فعلی، دوران پیش از جنگ از کار دربیاید؛ اما آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها، ژاپنی‌ها، کره‌ای‌های جنوبی و استرالیایی‌ها طوری همکاری نمی‌کنند که انگار چنین است. در همین حال، دولت‌ها و رسانه‌ها در چین، ایران و کره‌شمالی در حال بسیج برای جنگ هستند. روسیه همین حالا مشغول جنگ است و دارد خود را برای جنگی طولانی آماده می‌کند. سطح فعلی درگیری‌ها در دنیا همین حالا بالاترین سطحی است که در بیش از یک نسل تا قبل از این وجود داشته است. فقط به منطقه اطراف نوار غزه نگاه کنید. حتی پیش از حمله ۷ اکتبر حماس، لیبی، سودان، سوریه و یمن را درگیری درهم‌شکسته بود، وضعیتی منجر به گرسنگی و آوارگی میلیون‌ها نفر. هیچ‌کدام از میانجیگری‌ها و تلاش‌های بازسازی برای رسیدگی به این بحران‌ها خوب پیش نرفته‌اند. همه‌شان نشان‌دهنده ناکامی تلاش‌های میانجیگرانه و حفاظت از صلح سازمان ملل هستند. در هر نمونه، سازمان‌های کمک‌رسان در تقلای برآورده کردن نیازها و حفظ حمایت حامیان مالی خسته‌شان هستند. این مرور تازه شامل مداخلات ادامه‌دار بین‌المللی در عراق، لبنان، سومالی یا اتیوپی جنگ‌زده نمی‌شود. بعد، نیازهای دیگر مناطق و دغدغه‌های فراملی هستند، از قبیل وضعیت روبه تباهی اقلیم آب‌وهوا، انقلاب‌های دیجیتال و بیولوژیک و شکنندگی سرمایه جهانی. برخی از این مسائل، دهه‌هاست کناری در حال گندیدن بوده‌اند. بخش بزرگی از اخبار مربوط به همکاری‌ها در دنیای آزاد هم ناامیدکننده است: مشکلات در هماهنگی و هدایت گذار جهانی انرژی، با کارهایی بدون یکپارچگی در فناوری‌های سبز، گفت‌وگوهای مختل بر سر مسئله مواد کلیدی و اختلافات خشمگین درباره نحوه سبک‌تر کردن بار روی دوش کشورهای فقیر.
در وضعیت اضطراری، مردم نیاز به اقدام موثر دارند. فیلیپ زلیکو معتقد است که هیچ کشوری بیشتر از آمریکا با درخواست برای انجام این اقدامات مواجه نیست. این کشور در آماردهی‌های ایستای مادی (static enumerations) در عرصه‌های اقتصادی و نظامی، به نظر بسیار قدرتمند می‌آید؛ اما قدرت کاربردی، قدرت واقعی در دنیا، چیز بسیار متفاوتی است. بیشتر شبیه اندازه‌گیری‌های انرژی جنبشی است که با فرمول محاسبه می‌شود. ارزش ماده نصف می‌شود. ارزش سرعت به توان دو می‌رسد. در کار دولت‌داری، کفایت، سرعت است. کفایت، تابع ظرفیت و دانش نحوه انجام کار است. وقتی کار به انجام کارها در دنیا می‌رسد، ذخیره آمریکا از هردوی این‌ها را دو وضعیت ساختاری عمیق محدود می‌کند. اولینش، از زمان بنیان‌گذاری کشور کم‌وبیش با آن همراه بوده است: حس فاصله و کنار بودن. آمریکا معمولاً از مشکلات خارجی کناره دارد، بافاصله‌ای بسیار و آمریکایی‌ها هم احساس فاصله می‌کنند. ایالات‌متحده، خوش‌اقبال در گستردگی جغرافیایی و قاره‌ای‌اش، هرگز چندان به تجارت خارجی یا کالاهای خارجی وابسته نبوده است. منافع عمومی در مشغولیت و درگیری خارجی، اعم از سیاسی، نظامی یا اقتصادی، محدود است. بیش از نصف آمریکایی‌ها پاسپورت ندارند. تنها یک سومشان می‌توانند تایوان را روی نقشه پیدا کنند. دومین عامل محدودکننده مشغولیت جهانی ایالات‌متحده جدیدتر است: رپرتوارش (کارگان) از کارهایی که می‌تواند خارج از کشور انجام دهد، حالا محدود است. این رپرتوار (repertoire)، مثل خیلی چیزهای دیگر، در طول دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد گسترش شدیدی داشت. تا میانه قرن بیستم، مقامات ایالات‌متحده شهرت جهانی داشتند به اینکه می‌دانند چگونه باید کارها را انجام داد و احترام داشتند، به‌عنوان افرادی حلال مشکلات که ایده‌پرداز و دارای تخیل بودند و در جنگ یا صلح تقریباً هر کاری می‌توانستند بکنند. آمریکایی‌ها به سازمان‌دهی روز پیاده شدن نیروها در نرماندی کمک کرده بودند، اولین بمب اتمی را ساخته بودند، در میانه ویرانه‌های اروپا و آسیا به میلیون‌ها نفر غذا رسانده بودند، با «طرح مارشال» اروپای غربی را نجات داده بودند و با کمک‌رسانی هوایی به برلین به محاصره شوروی غلبه کرده بودند. واشنگتن حتی به نابود کردن آبله هم کمک کرده بود. این‌ها و دیگر کارهای شگفت‌آور، از فرهنگ حل مسئله (problem-solving culture) درخشان و غیرمتمرکز (exceptional and decentralized) در کسب‌وکارها و برنامه‌ریزی‌های عمرانی آمریکا نشات می‌گرفت که در قرن بیستم ظهور کرد. اصل الگویی (paradigmatic discipline) کسب‌وکار آمریکایی در هر زمان، مهندسی بود. این فرهنگ «می‌توانیم» (can-do culture)، نحوه طراحی و مدیریت سیاست‌ها را بهبود بخشید و مشوق عادت‌های محکمی برای مستند کردن کارها بود. این درنتیجه آزمون‌وخطاهای گسترده و پراسترس با رقابت‌ها و سردرگمی‌های فراوان ایجادشده بود. نسل‌ها گذشتند، قرن به پایان رسید و کار اندکی برای حفظ یا آموزش مهارت‌ها و روتین‌های قدیمی انجام شد. تحلیل‌های مکتوب عملیاتی (written operational analyses) در جلسات بیشتر با تلاش‌های کمتر برای ثبت‌وضبط و تأمل بر آنچه گفته‌شده، هضم شدند. برخلاف روش‌های آموخته‌شده در مهندسی، فنون کار نیروهای بخش سیاست‌گذاری به‌ندرت موردتوجه قرارگرفته و مطالعه می‌شود. هیچ متن مرجعی برای هنجارهای کار حرفه‌ای وجود ندارد. سیاست‌گذاری آمریکایی، روالی (procedural) شده است. موضوع کارش کمتر مهندسی با دقت و بیشتر حدس‌های بداهه و عادت‌های اداری است. درعین‌حال، زمانی که کوه‌های تقابل ابرقدرت‌ها با پایان جنگ سرد فروریختند، کوهپایه‌های باقیمانده کم‌کم به نظر کوه آمدند. پیروزی ناتو و کرواسی در مقابل صربستان کوچک در سال ۱۹۹۵، منبع سال‌ها غرور شد. این احساس در ترکیب با ترس شدید بعد از ۱۱ سپتامبر، سال‌ها دشمنی و کینه‌توزی را در ایالات‌متحده شروع کرد. علاقه افکار عمومی آمریکا به تعامل خارجی که پیش از آن‌هم اندک بود، محدودتر و کمتر شد. جریان حفاظت‌گرایی (protectionist) سیل شد. در دنیای علم و پژوهش، مد روز نقل عطش ایالات‌متحده برای امپراتوری، نژادپرستی شایعش، نظامی‌گری بی‌پایانش و کاپیتالیسم حریصش بود. نتیجه ضمنی‌اش این بود که اگر دولت ایالات‌متحده، چنین نیروی بدنهادی (malign force) در دنیاست، پس برای همه بهتر خواهد بود اگر در خانه‌اش بنشیند. حتی در شرایطی که جمعیت اهالی اطلاعات و امنیت در ایالات‌متحده بیشتر و بیشتر شد، ظرفیت دولت ایالات‌متحده برای تحلیل و حل مشکلات بیشتر نشد. سمت سیاست‌گذاری ماجرا، با کمبود نیرو و ضعف آموزش مواجه شد؛ مقامات اصلاً آموزش چندانی درباره کار سیاست‌گذاری ندیده‌اند. آن‌هایی که در این زمینه متبحر شده‌اند، معمولاً خودشان به خودشان آموزش داده‌اند. وقتی نیاز به عملیات بوده، باید پیمانکاران استخدام می‌شدند و آن‌ها اغلب بر مشکلات می‌افزودند. گرچه عناصر نظامی همچنان قوی بودند، ساختار این نیروها، ناوهای بسیار گران، اسکادران‌های هوایی و تیپ‌های سربازان مستقر در خانه، نمادین‌تر و بی‌ربط‌تر شدند. تحریم‌های اقتصادی گزینه اول شدند. بیانیه‌ها و شعارها بقیه ماجرا را پوشش دادند.
اما مسکن‌های کاغذی (paper palliatives) برای وضعیت‌های اضطراری امروز دنیا کاری نمی‌کنند. دکترین‌های کلی «خودداری» (restraint) یا «واقع‌گرایی» (realism)، نشانه نگرش‌ها (attitudes) هستند، نه پاسخ‌ها. جورج مارشال این را خوب می‌دانست. در آوریل ۱۹۴۷ مارشال که به‌تازگی به سمت وزیر خارجه منصوب‌شده بود و به‌تازگی از سفری طولانی به اروپا برگشته بود، سخنرانی‌ای در رادیوی ملی کرد تا به مردم آمریکا درباره ابعاد تعمیرات لازم در قاره اروپا بگوید. او از آن‌ها خواهش کرد، صبور باشند. مارشال هشدار داد: «از مشکلاتی که مستقیم بر دوش آینده تمدن ما هستند، نمی‌توان با حرف‌های کلی یا فرمول‌های مبهم راحت شد، یعنی با آنچه لینکلن، «انتزاعات مخرب» (pernicious abstractions) می‌خواند. این مشکلات نیاز به راه‌حل‌های مشخص و ملموس برای سؤالات مشخص و به‌شدت پیچیده دارند». مارشال و تیمش، در همکاری با گروهی خارق‌العاده از رهبران اروپایی، این راه‌حل‌ها را یافتند و سیستمی خارق‌العاده طراحی کردند که از کالاهای آمریکایی استفاده می‌کرد تا شراکت‌هایی تازه را در اروپا مستحکم کند و به دولت‌های اروپایی کمک کند، پول لازم برای بازسازی را جمع کنند.
در میانه ناکامی‌های چشم‌گیر اخیر در عراق و سپس در افغانستان، ارزشش را دارد به روایت موفقیت‌های عرصه نظامی، عرصه سلامتی جهانی و اقتصادی هم توجه کنیم. آنچه این موفقیت‌ها نشان می‌دهد یک قضیه امکان است. دولت‌ها هنوز می‌توانند نتایج خارق‌العاده تولید کنند؛ اما این کار نیازمند تمرکز بیشتری بر «چگونگی» انجام کار خواهد بود. این سه وضعیت اضطراری معاصر را به‌عنوان نمایش‌های این حقیقت درنظر بگیرید: ناکامی در جنگ علیه کووید- ۱۹، وضعیت خطرناک فعلی در اوکراین و چالش‌ها در غزه. نوار غزه، ۷۵ سال است مسئله سیاست بین‌الملل بوده است. فیلیپ زلیکو می‌گوید که من‌بعد از اتفاقات ۲۰۰۵ در وزارت خارجه بودم و روی گزینه‌های سیاسی و مذاکرات با دو طرف کارکردم. «چگونگی» این راهبرد در مقطع کنونی بسیار سخت‌تر است. ترس و نفرت متقابل تشدید شده است. شهرک‌سازی‌های اسرائیلی در کرانه باختری چندین برابر شده است. ظرفیت‌های مربوط به این کار در آمریکا و دانش چگونگی انجامش هم محدودتر شده است، ازجمله درنتیجه اولویت‌های دیگرش.
در میان‌مدت، دولت ایالات‌متحده و شرکایش باید این را بررسی کنند که نهادهایشان، به‌خصوص نهادهای غیرنظامی که با مسائل مالی، تجارت، فناوری و کمک‌های بشردوستانه سروکار دارند، واقعاً مناسب رسیدن به اهداف ایجادشان هستند یا نه. افراد مدام در حال دیدار و برگزاری جلسه هستند، اما برای انجام و به نتیجه رساندن کارها به مشکل خورده‌اند. در پایان سال ۲۰۲۳، سمت اقتصادی دولت ایالات‌متحده در حال اتخاذ اقداماتی حفاظت‌گرایانه (protectionist actions) بود که به همکاری با متحدان در حوزه فناوری‌های سبز، مواد کلیدی و مدیریت مشترک انقلاب دیجیتالی آسیب می‌زد، در همان زمانی که بایدن مدعی گردهم‌آوردن و همراه کردن دنیای آزاد بود. استعداد عملیاتی (operational talent) که سیاست‌گذاران غربی در قرن بیستم نشان دادند، در ژن‌هایشان نبود؛ بلکه نتیجه تجمیع (accumulation) تجربیاتی به‌سختی جمع‌شده (hard-earned experience) و به همراهش فرهنگی بود که حرفه‌ای‌گری عملی (practical professionalism) را تقویت می‌کرد، شامل عادات جدید و سخت برای همکاری با شرکای بین‌المللی. تنها یک‌راه برای احیای این مهارت‌ها هست: تمرین دوباره‌شان.
۲-۲) ذخیره سیاست‌های مؤثر آمریکا
جیک سالیوان؛ مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا، در مقاله خود با عنوان منابع قدرت آمریکا (The Sources of American Power) و این توضیح عنوان «سیاست خارجی برای جهانی تغییریافته» (A Foreign Policy for a Changed World) که اخیراً در فارن‌افرز منتشر گردید مدعی شد اتحادها و شراکت‌های ایالات‌متحده با دموکراسی‌های دیگر بزرگ‌ترین امتیاز بین‌المللی‌اش می‌باشد. آن‌ها به ایجاد دنیایی باثبات‌تر کمک کرده‌اند. به بازدارندگی در مقابل تهاجم یا عقب راندن آن کمک کرده‌اند. به این معنا هم بوده‌اند که واشنگتن هرگز مجبور نبوده به‌تنهایی پیش برود؛ اما این اتحادها برای دوران متفاوتی برپاشده بودند. در سال‌های اخیر، ایالات‌متحده استفاده‌ای ناکافی از آن‌ها کرده یا حتی در حال تضعیفشان بوده است.
وی ادعا می‌کند که رئیس‌جمهور بایدن از لحظه‌ای که کار را شروع کرد، درباره اهمیتی که برای اتحادهای ایالات‌متحده قائل بوده، صریح بود، به‌خصوص با توجه به بدبینی سلفش به آن‌ها؛ اما او متوجه بود که حتی آن‌هایی که در سه دهه گذشته از این اتحادها حمایت می‌کرده‌اند هم اغلب از نیاز به نوسازی آن‌ها برای رقابت در عصر وابستگی متقابل، غافل بوده‌اند. در همین راستا، او این اتحادها و شراکت‌ها را؛ به اشکال ملموسی که موضع راهبردی ایالات‌متحده و توانایی‌اش برای مواجهه با چالش‌های مشترک را ارتقا می‌دهند، تقویت کرده؛ برای مثال، ائتلافی جهانی بین کشورها به حرکت انداخته تا از اوکراین حمایت کنند. ناتو، گسترش‌یافته است تا شامل فنلاند هم بشود و به‌زودی سوئد هم به دنبالش وارد ناتو می‌شود؛ دو کشوری که به شکل تاریخی غیرمتعهد بوده‌اند. ناتو موضعش را در جناح شرقی‌اش هم تنظیم کرده است، ظرفیتی به کار گرفته تا به حملات سایبری علیه اعضایش واکنش نشان دهد و روی دفاع هوایی و موشکی‌اش سرمایه‌گذاری کرده است. ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا هم همکاری‌شان در اقتصاد، انرژی، فناوری و امنیت ملی را بسیار عمیق‌تر کرده‌اند. در آسیا هم کار مشابهی در حال انجام هست. در ماه اوت ۲۰۲۳، نشستی در کمپ دیوید برگزار شد که جای پای دورانی تازه از همکاری سه‌جانبه را بین ایالات‌متحده، ژاپن و کره جنوبی محکم کرد و هم‌زمان اتحادهای دوجانبه ایالات‌متحده با این کشورها را به سطوح تازه‌ای رساند. در مواجهه با برنامه‌های هسته‌ای و موشکی خطرناک و خلاف قانون کره شمالی، تلاش شده که تضمین بازدارندگی گسترش‌یافته ایالات‌متحده، از همیشه قوی‌تر باشد. به این خاطر است که اعلامیه واشنگتن با کره جنوبی را به نتیجه رسانده شد و به همین خاطر است که در حال پیشبرد بحث‌های بازدارندگی گسترش‌یافته سه‌جانبه با ژاپن هم هستیم.
از طریق مشارکت «AUKUS»؛ شراکت امنیتی سه‌جانبه بین ایالات‌متحده، استرالیا و بریتانیا، پایه‌های صنعتی دفاعی سه کشور ادغام شده تا زیردریایی‌هایی با تسلیحات متعارف و رانه هسته‌ای ساخته و همکاری در ظرفیت‌های پیشرفته از قبیل هوش مصنوعی، بسترهای خودکار و جنگ الکترونیک را افزایش یابد. دسترسی به محل‌های جدید، به‌واسطه توافق همکاری دفاعی با فیلیپین، موضع راهبردی ایالات‌متحده را در هندواقیانوسیه تقویت می‌کند. در ماه سپتامبر ۲۰۲۳، رئیس‌جمهور بایدن به هانوی سفر کرد تا اعلام کند، ایالات‌متحده و ویتنام در حال ارتقای سطح روابطشان به یک شراکت جامع راهبردی هستند. «گفتگوی چهارجانبۀ امنیتی کواد» (QUAD) که ایالات‌متحده، استرالیا، هند و ژاپن را کنار هم می‌آورد، اشکال جدیدی از همکاری منطقه‌ای را در فناوری، اقلیم، سلامتی و امنیت دریایی فعال کرده است. بایدن در حال سرمایه‌گذاری روی شراکت‌های قرن بیست‌ویکمی بین ایالات‌متحده و هند هم می‌باشد، مثلاً با «ابتکار ایالات‌متحده و هند درباره فناوری‌های کلیدی و در حال ظهور» (U. S. -India Initiative on Critical and Emerging Technology). از طریق «چارچوب اقتصادی هندواقیانوسیه برای پیشرفت» (Indo-Pacific Economic Framework for Prosperity) هم در حال تعمیق روابط تجاری و مذاکره برای توافقات روی تاب‌آوری زنجیره تأمین، اقتصاد انرژی پاک و همکاری‌های مالیاتی و ضدفساد با ۱۳ شریک متنوع در منطقه هست؛ توافقاتی که اولین‌ها در نوع خودشان هستند.
دولت بایدن در حال تقویت شراکت‌های ایالات‌متحده خارج از آسیا و در راستای سطوح متعارف منطقه‌ای است. دسامبر ۲۰۲۲، در اولین نشست رهبران ایالات‌متحده و آفریقا بعد از سال ۲۰۱۴، ایالات‌متحده مجموعه‌ای از تعهدات تاریخی داد، شامل حمایت از عضویت اتحادیه آفریقا در گروه ۲۰ و امضای یادداشت تفاهمی با دبیرخانه تجارت آزاد قاره‌ای آفریقا، به‌عنوان اقدامی که درمجموع، بازاری قاره‌ای با ۳.۱ میلیارد نفر و ۴.۳ تریلیون دلار خواهد ساخت. پیش‌تر در ۲۰۲۲، با «اعلامیه مهاجرت و حفاظت لس‌آنجلس» (Los Angeles Declaration on Migration and Protection)، نیم‌کره غربی به اقدام برانگیخته شد و نیز «شراکت قاره آمریکا برای پیشرفت اقتصادی» (Americas Partnership for Economic Prosperity) را کلید زده شد؛ ابتکاری برای پیشبرد احیای اقتصادی در نیم‌کره غربی. ائتلافی جدید هم با هند، اسرائیل، ایالات‌متحده و امارات متحده عربی برپا شده، معروف به. I۲U۲ این ائتلاف، آسیای جنوبی، خاورمیانه و ایالات‌متحده را با ابتکارات مشترک در حوزه‌های آب، انرژی، حمل‌ونقل، فضا، سلامت و امنیت غذایی کنار هم می‌آورد. همین ماه سپتامبر ۲۰۲۳، ایالات‌متحده با ۳۱ کشور دیگر در سراسر آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی، آفریقا و اروپا به هم پیوستند تا «شراکت همکاری آتلانتیک» (Partnership for Atlantic Cooperation) را ایجاد کنند تا در علم و فناوری سرمایه‌گذاری کنند، استفاده قابل‌تداوم از اقیانوس را ترویج کنند و تغییرات اقلیمی را متوقف کنند. شراکت سایبری جهانی (global cyber-partnership) جدیدی شکل داده شده و ۴۷ کشور و سازمان بین‌المللی را کنار هم آورده شده تا با بلای باج‌افزارها (ransomware) مقابله کنند.
این‌ها تلاش‌هایی ایزوله نیستند. بخشی از یک شبکه همکاری هستند که خودش را تقویت می‌کند. جیک سالیوان اظهار می‌کند که نزدیک‌ترین شرکای ایالات‌متحده، دیگر دموکراسی‌ها هستند و با قدرت تلاش خواهیم کرد تا از دموکراسی در سراسر جهان دفاع کند. «نشست دموکراسی» (Summit for Democracy) که بایدن اولین بار در ۲۰۲۱ تشکیل داد، پایه‌ای نهادی برای تعمیق دموکراسی و پیشبرد حکمرانی، مقابله با فساد و حقوق بشر ایجاد کرده است و در حال قانع‌کردن دیگر دموکراسی‌ها برای پذیرش این دستور کار در کنار واشنگتن است؛ اما گستره کشورهای حامی بینش واشنگتن از دنیایی آزاد، باز، کامیاب و امن (free, open, prosperous and secure)، گسترده و قدرتمند است و شامل کشورهایی با نظام‌های سیاسی متنوع می‌شود. سالیوان تصریح می‌کند که با هر کشوری که آماده باشد، پای اصول منشور ملل متحد بایستد، کار خواهیم کرد، حتی در شرایطی که در حال حمایت از حکمرانی شفاف و پاسخگو هستیم و از اصلاح‌گران دموکراتیک و مدافعان حقوق بشر حمایت می‌کنیم.
رشد بافت اتصالی (connective tissue) بین اتحادهای ایالات‌متحده در هندواقیانوسیه و اروپا هم در حال مشاهده هست. اتحادهای ایالات‌متحده در هرکدام از این مناطق، آمریکا را در منطقه دیگر قدرتمندتر کرده است. متحدان در هندواقیانوسیه، حامیان محکم اوکراین هستند، درحالی‌که متحدان در اروپا در حال کمک به ایالات‌متحده هستند تا از صلح و ثبات در سراسر تنگه تایوان حمایت کند. تلاش‌های بایدن برای تقویت اتحادها، باعث شده است، بالاترین میزان مشارکت در به دوش کشیدن بار مشکلات در چند دهه اخیر هم رقم بخورد. ایالات‌متحده، از متحدانش می‌خواهد پا پیش بگذارند و هم‌زمان خودش هم نقش‌آفرینی بیشتری می‌کند. حدود ۲۰ کشور عضو ناتو، در مسیر برآورده کردن هدف هزینه‌کرد دو درصد از تولید ناخالص داخلی‌شان در ۲۰۲۴، روی دفاع هستند، درحالی‌که این تعداد در ۲۰۲۲ فقط ۷ کشور بود. ژاپن قول داده است بودجه دفاعی‌اش را دو برابر کند و در حال خرید موشک‌های تاماهاوک (Tomahawk missiles) ساخت ایالات‌متحده است. این بازدارندگی‌اش را در مقابل رقبای دارای سلاح هسته‌ای در منطقه ارتقا خواهد داد. به‌عنوان یکی از اعضای AUKUS، استرالیا در حال انجام بزرگ‌ترین سرمایه‌گذاری یک‌باره در ظرفیت‌های دفاعی در تاریخش است، درحالی‌که هم‌زمان روی پایه صنعتی دفاعی ایالات‌متحده هم سرمایه‌گذاری می‌کند. آلمان سومین تأمین‌کننده تسلیحات برای اوکراین شده است و دارد خودش را از وابستگی به انرژی روسی آزاد می‌کند.

سالیوان می‌گوید که بایدن و تیمش همواره بر این باور بوده‌اند که ایالات‌متحده در برانگیختن همکاری بین‌المللی، نقشی کلیدی دارد؛ خواه در اقتصاد، سلامت، محیط‌زیست یا توسعه جهانی؛ اما تجربه شوکه‌کننده یک بحران جهانی بدون رهبری جهانی، اثر خود را بر جهان‌بینی بایدن گذاشت. وقتی به مجموعه دلهره‌آور چالش‌های جهانی نگاه می‌کردیم، متوجه شدیم که فقط مجبور به احیای رهبری ایالات‌متحده نیستیم، بلکه باید تلاشمان را بیشتر کنیم و به دنیا، به‌خصوص جنوب جهانی، گزاره ارزش (value proposition) بهتری ارائه کنیم. ذهن بیشتر دنیا، مشغول رقابت‌های ژئوپلیتیک نیست. بیشتر کشورها خیالشان راحت می‌شود وقتی مطمئن باشند شرکایی دارند که در رسیدگی به مشکلات پیش رو می‌توانند به آن‌ها کمک کنند. شکایت این کشورها این نیست که آمریکا بیش‌ازحد حضور دارد؛ بلکه این است که نقش‌آفرینی آمریکا کافی نیست. آن‌ها می‌گویند، بله دام‌های
سر راه نزدیک‌ترشدن به قدرت‌های اقتدارگرای بزرگ را می‌بینیم، اما جایگزینتان چیست؟ بایدن این را می‌فهمد. جایی که ایالات‌متحده پیش‌تر غایب بود، حالا در حال رقابت است. جایی که حضور رقابتی داشت، حالا در حال رهبری با فوریت و با هدف است. این کار را هم در شراکت با دیگر کشورها می‌کند و با پیدا کردن چگونگی حل مشکلات فوری در کنار هم. ایالات‌متحده رهبری قدیمی خود در توسعه جهانی را حفظ کرده است، سرمایه‌گذاری‌های حیاتی‌اش در سلامت و امنیت غذایی را ادامه داده است و همچنان ارائه‌دهنده پیشگام کمک‌های انسان‌دوستانه و کمک‌های غذایی فوری است، در دوران نیاز بی‌سابقه جهانی. رئیس‌جمهور بایدن حالا در حال هدایت تلاشی جهانی است تا بلندپروازی‌ها در این زمینه‌ها را از این هم بیشتر کند. ایالات‌متحده به پیشبرد حرکت به سمت اهداف توسعه پایدار سازمان ملل متحد
(UN’s Sustainable Development Goals) اولویت می‌دهد. بانک‌های توسعه چندجانبه را بزرگ‌تر می‌کند، بخش خصوصی را به حرکت
برمی‌انگیزد و به کشورها کمک می‌کند، سرمایه داخلی خود را به کار بیندازند. به‌عنوان بخشی مهم از این تلاش، این دولت در حال نوسازی بانک جهانی است تا بتواند به چالش‌های امروز با سرعت و مقیاس کافی رسیدگی کند. با شرکا در حال کار است تا تأمین مالی در این بانک را به میزان قابل‌توجهی افزایش دهد و این شامل تأمین‌های مالی برای کشورهای کم‌درآمد و با درآمد متوسط هم می‌شود. همچنین در حال تلاش و فشار به سمت راه‌حل‌هایی هستیم تا به کشورهای آسیب‌پذیر کمک کند، به بدهی‌های غیرقابل‌دوام، به‌سرعت و شفاف رسیدگی کنند و منابعی برایشان آزاد شود تا بتوانند روی آینده‌شان سرمایه‌گذاری کنند، به‌جای اینکه فقط بدهی‌های کمرشکنشان را پرداخت کنند. در سال‌های اخیر، ابتکار «کمربند و جاده» (Belt and Road Initiative) چین سلطه داشت و ایالات‌متحده در سرمایه‌گذاری‌های زیرساختی با مقیاس بزرگ در کشورهای درحال‌توسعه، عقب افتاد. حالا، ایالات‌متحده صدها میلیارد دلار سرمایه را از طریق «شراکت گروه ۷ برای سرمایه‌گذاری و زیرساخت جهانی» (G-7 Partnership for Global Infrastructure and Investmen)
به راه انداخته است تا از زیرساخت‌های فیزیکی، دیجیتال، انرژی پاک و سلامتی در سراسر کشورهای درحال‌توسعه حمایت کند. ایالات‌متحده در سلامت جهانی پیشگام بوده است. بیش از هر زمان دارد روی این سرمایه‌گذاری می‌کند که اپیدمی‌هایی از قبیل اچ‌آی‌وی/ایدز، سل و مالاریا را به‌عنوان تهدیدهایی علیه سلامت عمومی تا ۲۰۳۰ پایان دهد. تقریباً ۷۰۰ میلیون دوز واکسن کووید ۱۹ به بیش از ۱۱۵ کشور اهدا کرد و تقریباً نیمی از کل بودجه‌های جهانی واکنش به پاندمی را تامین کرد و همچنان نسبت به تهدیدهای در حال ظهور هوشیار است. درحال کمک به ۵۰ کشور است تا در مقابل فوریت بعدی سلامتی، آماده شوند، از آن پیشگیری کنند و به آن واکنش نشان دهند. بیشتر مردم احتمالاً درباره شیوع اخیر بیماری ویروس ماربورگ یا ابولا نشنیده‌اند، چون آمریکا درس‌های اپیدمی ابولای آفریقای غربی در سال ۲۰۱۴ را گرفته و پیش از آنکه نمونه‌های شیوع در شرق، مرکز و غرب آفریقا، جهانی شوند، واکنش نشان داده است.
البته شراکت‌های تازه‌ای که برای هدف‌های مشخص طراحی‌شده‌اند، بنا نیست جایگزین نهادهای بین‌المللی شوند. دولت بایدن از نظر سالیوان در حال تلاش برای تقویت و تجدید نیروی این نهادهاست تا آن‌ها را برای دنیایی که امروز با آن مواجهیم، به‌روز کند. علاوه بر نوسازی بانک جهانی، رئیس‌جمهور این پیشنهاد را هم داده است که به کشورهای درحال‌توسعه اجازه داده شود در فرایندهای تصمیم‌گیری در صندوق بین‌المللی پول سهم بیشتری داشته باشند. دولت همچنان تلاش خواهد کرد سازمان تجارت جهانی را اصلاح کند تا بتواند پیشران گزار به انرژی پاک، حفاظت از کارگران و ترویج رشد همه‌شمول و پایدار باشد، درحالی‌که هم‌زمان رقابت، باز بودن، شفافیت و حاکمیت قانون را برقرار بدارد. رئیس‌جمهور همچنین خواستار اصلاحات گسترده در شورای امنیت سازمان ملل متحد شده است تا تعداد اعضا، دائم و موقت، افزایش یابد و این نهاد، مؤثرتر شود و نمایندگی بیشتری داشته باشد. رئیس‌جمهور این را هم می‌داند که کشورها نیاز دارند بتوانند بر سر چالش‌هایی که تا همین اواخر، غیرقابل‌تصور بودند، همکاری کنند. این نیاز به‌خصوص در رابطه با هوش مصنوعی فوریت دارد. به این خاطر است که شرکت‌های پیشگام مسئول نوآوری‌های هوش مصنوعی را گرد هم آورده شده تا مجموعه‌ای از تعهدات داوطلبانه (voluntary commitments) بدهند، بر این مبنا که هوش مصنوعی را به شکلی توسعه دهند که امن، مطمئن و شفاف (safe, secure, and transparent) باشد. به این خاطر است که خود دولت ایالات‌متحده، تعهداتی به این منظور داده است و در فوریه ۲۰۲۳، اعلامیه‌ای درباره استفاده مسئولانه از هوش مصنوعی در ارتش منتشر کرده است. در همکاری با متحدان و شرکای ایالات‌متحده و دیگر کشورها، این ابتکارات را پایه قرار می‌گیرد تا قواعد و قوانینی محکم برای حکمرانی هوش مصنوعی شکل گیرد.
ارائه یک «گزاره ارزش» بهتر، کاری است که در جریان است و ادامه دارد که البته ستونی حیاتی (vital pillar) از بنیان تازه قدرت آمریکایی (new foundation of American strength) است. این نه‌تنها کار درستی است، بلکه در خدمت منافع ایالات‌متحده هم هست. کمک به قوی‌ترشدن دیگر کشورها، آمریکا را قوی‌تر و امن‌تر می‌کند. شرکای جدید و دوستان بهتری درست می‌کند. سالیوان می‌نویسد که ما به تقویت پیشنهادهای ایجابیِ (affirmative offering) آمریکا به دنیا ادامه خواهیم داد. این کاملاً لازم است، اگر بناست ایالات‌متحده رقابت شکل‌دهی به آینده نظم جهانی را ببرد تا این آینده آزاد، باز، کامیاب و امن باشد.
روشن‌سازکلام
جیک سالیوان؛ مشاور امنیت ملی رئیس‌جمهور آمریکا، معتقد است که هیچ کشوری، اگر درباره تغییرات اقلیمی جدی نباشد، نمی‌تواند گزاره ارزش معتبری به دنیا ارائه کند. دولت بایدن، در مسئله کاهش کربن، شکافی بزرگ بین جاه‌طلبی‌ها و واقعیت‌ها را به ارث برد. ایالات‌متحده اکنون در حال پیشبرد کاربست جهانی انرژی‌های پاک در مقیاس گسترده است. برای اولین بار، این کشور تعهدات ملی‌اش در توافق پاریس را برآورده خواهد کرد و خالص انتشار گازهای گلخانه‌ای‌اش را کاهش داد و نیز تعهدات جهانی‌اش را برآورده کرد و ۱۰۰ میلیارد دلار در سال برای مواجهه‌ی کشورهای درحال‌توسعه با تغییرات اقلیمی، فعال کرد. ابتکارات مشترکی کلید زده است، از قبیل «شراکت گزار منصفانه انرژی» (Energy Transition Partnership) با اندونزی که گزار بخش برق این کشور را با حمایت از منابع عمومی و خصوصی تسریع خواهد کرد.
سالیوان توجه نمی‌کند که بدون تقویت تجارت آزاد، خبری از تحقق کربن‌صفر نیست. این ساده‌‏‌‏‌‏‌ترین توضیح درباره آخرین گزارش صندوق بین‌المللی پول درباره روند جهانی توسعه استفاده از انرژی‌های پاک است. این گزارش که در مجله توسعه و تأمین مالی صندوق بین‌المللی پول (F&D) منتشرشده، تأکید دارد تکه‌تکه شدن بازارهای معدنی حیاتی، حرکت جهانی به سمت انرژی پاک را کُند می‌کند ضمن اینکه تقلای قدرت‌های بزرگ برای تأمین مواد معدنی استراتژیک می‌تواند بر فشار قیمت‌ها و افزایش هزینه‌های گذار سبز برای مهار تغییرات آب‌وهوایی بیفزاید. محدودیت‌های تجاری جدید در بازارهای کالا و مواد خام به‌طور گسترده‌‏‌‏‌‏‌تری از زمان حمله روسیه به اوکراین دو برابر شده است زیرا تولیدکنندگان محدودیت‌هایی را برای محموله‌‏‌‏‌‏‌ها اعمال می‌کنند. مواد معدنی حیاتی که برای ساختن همه‌چیز؛ از وسایل نقلیه الکتریکی (EVs) گرفته تا صفحات خورشیدی و توربین‌های بادی استفاده می‌شوند، در برابر محدودیت‌های تجاری شدیدتر، کاملاً آسیب‌پذیر هستند. چرخش به سمت بلوک‌های تجاری مخالف نیز می‌تواند به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای تحقق گذار انرژی را به تاخیر بیندازد.
حتی بدون پیچیدگی اضافی کنترل‌های صادراتی که با انگیزه‌های ژئوپلیتیک و امنیتی رقم می‌خورد، کشورها به منابع بی‌سابقه مواد معدنی حیاتی برای جلوگیری از بدترین اثرات تغییرات آب‌وهوایی و رسیدن به انتشار خالص صفر نیاز خواهند داشت. آژانس بین‌المللی انرژی پیش‌بینی می‌کند که تقاضا برای مس باید با ضریب ۵.۱ افزایش یابد، نیکل و کبالت دو برابر شود و لیتیوم تا سال۲۰۳۰.۶برابر شود تا جهان بتواند به اهدافش درزمینه آب‌وهوایی برسد. این امر قیمت‌ها را افزایش داده و می‌تواند سرنوشت مواد معدنی را به‌اندازه نفت خام برای اقتصاد جهانی در دو دهه آینده مهم و مبهم کند. امروز در بخش معدن، ترکیب عرضه متمرکز و تقاضای گسترده منجر به تجارت گسترده کالا شده است. بسیاری از کشورها به‌شدت به واردات مواد خام از تعداد انگشت‌شماری از تأمین‌کنندگان متکی هستند. به‌رغم بدتر شدن شکاف تقاضا و عرضه، تحول در مناطق تولید و استخراج معدنی دشوارتر از چیزی است که ابتدا به‌نظر می‌رسید، ضمناً حتی در مناطقی که ذخایر مناسب معدنی وجود دارد، استخراج آن‌ها از زمین مستلزم گذشت زمان و سرمایه‌گذاری پرهزینه است. بر این مبنا می‌توان ادعا کرد مواد معدنی اغلب به‌سختی جایگزین می‌شوند. به‌عنوان‌مثال لیتیوم برای بسیاری از باتری‌های مورداستفاده در خودروهای الکتریکی ضروری است، درنتیجه زمانی که قیمت‌ها به دلیل کمبود، افزایش می‌یابد، رشد تولید آن‌ها به‌آرامی رخ می‌دهد؛ بنابراین عرضه مواد معدنی به دلیل یک سه‌گانه حاکم شده بر بازار یعنی تراکم بالای تولید در چند کشور محدود، واکنش ضعیف عرضه به ازدیاد تقاضا و رشد فزاینده تقاضا برای مواد معدنی حیاتی مورداستفاده در گذار انرژی شرایط خاصی را به جهان تحمیل خواهد کرد که تجارت آزاد می‌تواند تا حدی آن را تعدیل کند. درعین‌حال در صورت افزایش محدودیت‌های تجاری، این بخش از اقتصاد جهان بسیار آسیب‌پذیر خواهد شد و همه حوزه‌ها را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.
تکه‌تکه شدن شدیدتر بازارهای معدنی حیاتی چگونه بر انتقال انرژی تاثیر می‌گذارد؟ برای ارائه توضیح مناسب دراین‌باره، تیمی از محققان صندوق بین‌المللی پول، بازارهای چهار ماده معدنی حیاتی را به دو بلوک فرضی تقسیم کردند که از تجارت با یکدیگر خودداری می‌کنند. دلیل این وضعیت مطابق با رأی سال۲۰۲۲ سازمان ملل در مورد اوکراین بوده است. نتایج نشان می‌دهد که ناتوانی بلوک فرضی چین-روسیه در واردات مس، نیکل، لیتیوم و کبالت از کشورهای معدنی مانند شیلی، جمهوری دموکراتیک کنگو و اندونزی منجر به افزایش میانگین قیمت‌ها به میزان ۳۰۰درصد خواهد شد. درعین‌حال دسترسی گران‌تر به مواد معدنی منجر به سرمایه‌گذاری کمتر در پنل‌های خورشیدی و توربین‌های بادی و خودروهای الکتریکی خواهد شد. در همین حال، در بلوک فرضی ایالات‌متحده-اروپا، تکه‌تکه شدن زنجیره باعث عرضه بیش‌ازحد در اکثر مواد معدنی موردنیاز برای گذار انرژی می‌شود، بااین‌حال بهره‌برداری این بلوک از مواد معدنی به دلیل مدت‌زمانی که برای افزایش ظرفیت پالایشی لازم دارد، به مقادیر ناچیزی محدود خواهد شد، بنابراین تکه‌تکه شدن زنجیره، تنها دستاوردهای اندکی در بلوک ایالات‌متحده-اروپا تا سال۲۰۳۰ ایجاد می‌کند و این یعنی گرچه این بلوک کمی بیشتر خودروهای برقی تولید خواهد کرد؛ اما هیچ دستاوردی در ارتقای ظرفیت انرژی‌های تجدیدپذیر و متعاقب آن تحقق خالص کربن‌صفر به‌دست نخواهد آورد؛ بنابراین اگر بازار مواد معدنی تکه‌تکه شود، روند کربن‌زدایی از اقتصاد جهانی دشوارتر خواهد شد.
در این راستا صندوق بین‌المللی پول پیشنهاد کرده است که به‌جای جدایی، جهان روی همکاری چندجانبه برای جلوگیری از مارپیچ‌های باطل که در آن کشورها محدودیت‌های تجاری را به‌عنوان ابزار مدیریت ریسک اعمال می‌کنند، حساب باز کند. توافق بر سر قوانین سازمان تجارت جهانی در مورد محدودیت‌ها و تعرفه‌های صادراتی و همچنین یارانه‌های تبعیض‌آمیز بهترین راه‌حل برای عبور از وضعیت فعلی خواهد بود.
اگر همکاری کامل غیرممکن باشد، تلاش‌های چندجانبه باید بر ایجاد یک «کریدور سبز» که شامل توافق برای حفظ جریان آزاد مواد معدنی حیاتی و عدم تبعیض بین شرکت‌های کشورهای مختلف باشد، متمرکز شود. یک ابتکار بین‌المللی برای بهبود اشتراک‌گذاری داده‌ها و استانداردسازی در بازارهای معدنی نیز می‌تواندعدم اطمینان را در بازار مواد خام کاهش دهد. جامعه بین‌المللی باید یک نهاد یا پلتفرم مشابه آژانس بین‌المللی انرژی یا سازمان غذا و کشاورزی ایجاد کند که تنها بر مواد معدنی حیاتی متمرکز باشد. جدا از این، سیاست‌های صنعتی در کشورها باید با دقت طراحی شوند تا از برخورد برابر با شرکت‌ها در بازارهای رقابتی اطمینان حاصل شود. این رویکرد کمک می‌کند تا از سرریزهای نامطلوب بین کشوری جلوگیری شود، تحریف‌ها و ناکارآمدی‌ها به حداقل برسد و خطرات مالی و نتایج مضر اقتصاد سیاسی کاهش یابد.