انقلاب ۱۹۱۷ روسیه جنبشی اعتراضی طرفدار طبقه پرولتاریا و ضدیت با نظام کاپیتالیستی و امپراتوری روسیه بود که در سال ۱۹۱۷ رخ داد و به سرنگونی حکومت تزارها و برپایی اتحاد جماهیر شوروی انجامید. مانیفست انقلاب بر پایه صلح، نان، زمین برای همه و خدمتگزاری به مردم شوروی به خصوص طبقه کارگر بود. انقلاب سوسیالیستی […]

انقلاب ۱۹۱۷ روسیه جنبشی اعتراضی طرفدار طبقه پرولتاریا و ضدیت با نظام کاپیتالیستی و امپراتوری روسیه بود که در سال ۱۹۱۷ رخ داد و به سرنگونی حکومت تزارها و برپایی اتحاد جماهیر شوروی انجامید. مانیفست انقلاب بر پایه صلح، نان، زمین برای همه و خدمتگزاری به مردم شوروی به خصوص طبقه کارگر بود. انقلاب سوسیالیستی اکتبر سرخ به نام انقلاب بلشویکی نیز خوانده می‌شود که منجر به قدرت رسیدن حزب بلشویک و بر پایه نظام شورایی شد. مدیریت این انقلاب با ولادیمیر لنین بود و مردم امید و آبادانی و رفاه و پیشرفت و عدالت و برابری و ضدیت با فساد را با پیروزی انقلاب، محقق شده می‌دانستند و رهبران انقلاب نیز نوید آن را به مردم می‌دادند و مردم به انقلاب دل بسته بودند ولی به دلایل مختلف شوروی ۷۰ سال بیشتر دوام نیاورد و دچار فروپاشی شد. حکومت اقتدارگرای حزب کمونیست به خصوص بعد از مرگ لنین با ایجاد رعب و وحشت سیاسی و کنترل همه جانبه اقتصاد و معیشت مردم و به جای نوکری مردم بر مردم تسلط پیدا کرده بودند و در نهایت راهی برای نجات شوروی تحت ایدئولوژی مارکسیستی‌اش باقی نگذاشتند و این رویداد مهم و تاریخی در قرن بیستم اتفاق افتاد رویدادی که معادلات جهانی را به نفع غرب بر هم زد. بعد از فروپاشی شوروی یلتسین به عنوان رئیس جمهوری روسیه انتخاب شد ودر اولین نطق خویش در مجلس دومای این کشور نکات مهمی را برای مردم روسیه بازگو کرد. وی با چهره مصمم و با اعتماد به نفس به مردم روسیه پیام داد که تراژدی انقلاب روسیه را فراموش کنند و عملا انقلاب شکست خورده است و تراژدی انقلاب اکتبر به تاریخ پیوسته است و همه مردم روسیه باید از امروز به فکر برپایی روسیه آزاد و آباد فکر کنند و بدون شک بدون مشارکت شما این امر مهم امکان‌پذیر نیست. ولی یلتسین عنوان نکرد که چرا انقلاب اکتبر شکست خورد؟ و چرا انقلاب را تراژدی بزرگ خواند؟ حزب بلشویک و بعدها حزب کمونیست شوروی با ایدئولوژی مارکسیستی آمده بود که در خدمت ملت و طبقه پرولتاریا باشد ولی بعد از مدتی تبدیل به چیزی شد که گویی ایدئولوژی مارکسیسم باید برای همیشه بماند و سرنوشت مردم و معیشت آنان اگر هم نابود شد برایشان اصلاً مهم نبود. ایدئولوژی آمده بود به بشریت و خلق‌های جهان خدمت کند و آنان را به آرزوهایشان برساند. در دوران اتحاد جماهیر شوروی نگاه روشنفکران این کشور بر این اساس بود که باید نوع حکمرانی رهبران شوروی زیر و زبر شود و نقش تاریخی‌اش در خدمت به مردم تغییر کند چرا ایدئولوژی مارکسیستی خودش به یک هیولا و یک ارباب و کاپیتالیسم تبدیل شده است. روشنفکران اعتقاد داشتند وقتی ایدئولوژی بر مسند قدرت می‌نشیند مردم را به خدمت خود گرفته و دیگر در دل و جان مردم جایی ندارد و مردم را از نقش مهربان و خدمتگزار پیدا نمی‌کند. رهبران حزب کمونیست شوروی هیچ صدایی را نمی‌خواستند بشنوند و وقتی ایدئولوژی مارکسیسم را به اعضای حزب کمونیست سپردند، نتیجه‌اش این شد که طبقه‌ای جدید پدید آمد که تمامی امکانات در اختیار آنان بود. روشنفکران چپ حرفشان این بود که ایدئولوژی مارکسیسم خیلی عزیزتر از آن است که فقط آن را به اعضای حزب کمونیست بسپارند و این امر مهم برای آنان اسباب دکان داری شده است و دکان دار فقط فکر منافع خویش است و به همین دلیل نباید کار ایدئولوژی مارکسیسم را به حزب کمونیست داد؛ چون آنان عملا این ایدئولوژی و مردم را در خدمت منافع خودشان گرفته اند. مردم شوروی هم دیدند که حزب و ایدئولوژی مارکسیسم چقدر به آنان خدمت کرده یا فقط خیانت و جنایت و پنهان کاری در اداره مملکت بوده تا اسباب سلطه بر مردم شوند. در قرون وسطی هم کلیسا و کشیشان به فساد گرفتار شدند و دچار سرنوشت ایدئولوژی مارکسیسم شدند. به عبارتی به جای نوکری ملت به آنان خیانت کردند. روشنفکران چپ روسیه به فکر اصلاح نوع حکمرانی بودند تا ایدئولوژی مارکسیسم را پیرایش کنند تا در خدمت مردم باشد. در نهایت گورباچف ظهور کرد و وعده اصلاحات ساختاری داد ولی عقربه‌های ساعت و زمان نشان می‌داد که دیر شده است و مردم شوروی چنان بلایی بر سر حزب کمونیست و ایدئولوژی‌اش آوردند که تاریخ هرگز آن را فراموش
نخواهد کرد. مردم متوجه شدند از سلطه‌گری متولیان حکومت باید جلوگیری کنند، چون قدرت و ثروت ذاتا فسادآور است. سرنوشت اتحاد جماهیر شوروی هم درس بزرگی به مردم جهان داد که باید دولت‌ها ارباب ملت‌ها نشوند چراکه هر تفکری امکان جهش از خدمتگزاری به خیانت به مردم را دارد. لذا نظارت عقلانی بر هر تفکری که بر مسند قدرت نشست لازم و ضروری است. روشنفکران مصلح چپ شوروی که از ایدئولوژی مارکسیسم ارتزاق نمی‌کردند، همواره به اعضای حزب کمونیست گوشزد می‌کردند که چهره و مسئولیت اصلی‌شان تغییر و بر ضد مردم شده است، لذا دیر به نتیجه افکار روشنفکران ملی دلسوز پی بردند و زمانی فهمیدند که هیچ نیرویی نمی‌توانست روبروی مردم خشمگین شوروی قرار بگیرد و هفتاد سال حکومت و کشوری که ادعای رهبری و همدردی و کمک به زحمتکشان جهان را شعار می‌داد و یکی از قدرتمندترین ارتش‌های جهان را در اختیار داشت و با هزاران بمب هسته‌ای و قدرتمندترین سازمان اطلاعاتی جهان کا. گ. ب، همه آچمز شدند و کاری دیگر از دستشان بر نیامد و به رویدادی منجر شد که امروز جهانیان اتحاد جماهیر شوروی با ایدئولوژی مارکسیستی‌اش را زمین خوردگان تاریخ می‌دانند.