آفتاب یزد – جواد تمدنی: نمایش «پایمردان دیو» اثری بود که در تالار مولوی پذیرای علاقمندان بود. اثری اقتباسی از شاهنامه فردوسی و داستان ضحاک و خوراندن خورش برای مارهای دوکتف ضحاک. این نمایش پذیرای هنرمندان و چهره‌های سرشناس ادبیات و هنر ایران بود. حسین علیزاده، شمس لنگرودی، سهراب سلیمی، صابر الله دادیان، فریده دریامج […]

آفتاب یزد – جواد تمدنی: نمایش «پایمردان دیو» اثری بود که در تالار مولوی پذیرای علاقمندان بود. اثری اقتباسی از شاهنامه فردوسی و داستان ضحاک و خوراندن خورش برای مارهای دوکتف ضحاک. این نمایش پذیرای هنرمندان و چهره‌های سرشناس ادبیات و هنر ایران بود. حسین علیزاده، شمس لنگرودی، سهراب سلیمی، صابر الله دادیان، فریده دریامج و هنرمندان دیگری به تماشای این نمایش نشستند. این نمایش شب گذشته به کار خود پایان داد. به همین منظور با گووانمهر اسماعیل پور نویسنده و کارگردان این نمایش گفتگویی انجام داده‌ایم که ماحصل آن را در ادامه می‌خوانید.

چطور شد که به شاهنامه و پیوند آن با هنر نمایش فکر کردید؟
میراث فرهنگی و هویتِ تاریخی و حتی پیشا تاریخی ما ایرانیان – ایران بزرگ از هند تا مدیترانه – ادبیات است. اسکندر گنج‌های هخامنشیان را به اروپای وحشی برد تا از برق طلا آن سرزمین تاریک را روشنایی بخشد. تازیان تاج شاهان ساسانی را بر سر گذاشتند و مغولان هر آبادی که دیدند به ویرانی نشاندند. هر کس آمد خشتی از این بنای سر به فلک کشیده را با خود برد، اما روحِ آن شکوه و جلال همچنان در خانه باقی است. روحی که ما آن را ادبیات ایرانی می‌نامیم. و گوهرِ شب چراغِ این گنجینه باستانی شاهنامه فردوسی پاکزاد است. فردوسی به درستی دریافته بود که آنچه ملل را می‌سازد و برپا می‌دارد داستان‌های مشترک است. مردمی که داستانِ مشترک نداشته باشند پراکنده می‌گردند و چیزی آنان را گرد نمی‌تواند آورد. بدین پایه شاهنامه تمام هست و نیست ما ایرانیان است، اگر شاهنامه نبود ایران تا به امروز نمی‌پایید. نه تنها به خاطر زنده کردن زبان پارسی یا نامور کردن پهلوانان باستانی… شاهنامه پیکری زی اندام و ورزیده است که روح ایران در آن جای دارد. بر پایه ی سیصد سال پژوهشِ خاندانم در شاهنامه باور دارم ما ایرانیان، تا کنون راه به معنای شاهنامه و ژرفای این اقیانوسِ بی‌کران نبرده ایم. هر چه تا کنون گفته‌اند و شنیده‌ایم کفِ دریا و سایه‌ای از امواج آن بوده، اما اینک بر پایه ی مطالعات و بستر سازی‌های فکری و فرهنگی اساتید و شاهنامه پژوهان بزرگ ایران و جهان در صد سالِ گذشته، توان و خواستی پدید آمده برای سفر به اعماقِ اقیانوس.
هر چند حمایتی نیست و از هر طرف سنگ پیش پا می‌اندازند یا
بر سر می‌کوبند که روی برتابیم و راه بگردانیم لیکن این دیار همواره فرزندانی جان بر کف داشته، در میدان جنگ پیشِ شمشیر، سینه سپر کردن یک کار است و مانندِ شمعِ آرامسوزی سالها سوختن و روشنی بخشیدن کاری دیگر. باری شاهنامه چنان که گفته شد تمام فرهنگ ما از جمله بازیهای پهلوانی و مجالس سرگرمی ما را در خود دارد. درسِ درام نویسی می‌دهد. آنچه «سیدفیلد» و «رابرت مک کی» در کتابها تئوریزه کرده‌اند در شاهنامه با دقت و عمق بیشتر، مو به مو آمده، اما باید همت کرد و دل به این دریا سپرد. باید زانوی تلمذ بر خاک ادب نهاد و جمله جمله، کلمه به کلمه خواند، اندیشید و فراگرفت. برای مثال؛ در همین داستانِ ضحاک ما جلوه‌ای از نمایش خیمه شب بازی و گفتگوی مرشد و لعبت را به وضوح می‌بینیم.

بن مایه‌های اساطیری و تاریخی شاهنامه چگونه می‌تواند در این نمایش ظهور و بروز داشته باشد؟
اسطوره در تعریف ساده ی خود عبارت از روایاتی دراماتیک است برای تشریح و ادراکِ مفاهیم بنیادی گیتی و احوالاتِ ناشناخته ی بشر.بسیاری از این مفاهیم و احوالات تا امروز بی‌پاسخ مانده‌اند و علم نتوانسته پاسخی به آن‌ها بدهد. حافظ می‌فرماید؛ «عیان نشد که چرا آمدم، کجا بودم/ دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم» یا پیرِ توس در شاهنامه می‌گوید؛ «همه کارهای جهان را در است/ مگر مرگ، کان را دری دیگرست» چنان که می‌دانید هنوز مرگ و حیات مانند سر چشمه ی خشم و رشک و مهر رازهایی موهوم، جذاب و سر به مُهر مانده اند.پس اسطوره و تاریخ به ویژه در روایتی درخشان مانند آنچه فردوسی در شاهنامه ارائه می‌نماید سرشار از بزنگاه‌ها و جلوه‌های دراماتیک هستند. درام نویسِ معاصر باید دو زنهار را در یاد داشته باشد، نخست نترسیدن از شکوهِ کلام و غرق نشدن در ظاهرِ دلفریب و هوشربای روایات. دو دیگر آشنایی با جامعه و مردمِ روزگار خویش، دانستن دغدغه ها، علایق و نیازهای روز جامعه. هنگامی که این هر دو حاصل آمد آنچه شما گفتید دور از دسترس نخواهد بود. این شیوه ایست که من اختیار کرده ام.

چرا ضحاک را انتخاب کردید و چه ویژگی‌هایی در این شخصیت باعث شد که درام بر اساس آن شکل بگیرد؟
ضحاک دراماتیک‌ترین شخصیت شاهنامه است. شگفت آنکه در هیچ کتاب و مقاله و پژوهشی رویکردی علمی، خالی از غرض نسبت به آژیدهاک یا همان ضحاک ندیده و نخوانده ام. نه حتی اشو زرتشت در گاتهای اوستا. تنها پیرِ توس است که در شاهنامه ی خود نگاهی دقیق و دادگرانه بر ماردوش داشته است. ضحاک در حماسه ی ملی ایران مردی درونگرا، حسود و عاشق پیشه است. تنها شاهِ عاشق پیشه ی شاهنامه که پادشاهیش را فدای عشق به زنانش می‌کند. زنانی که او را دوست نمی‌دارند و در نهان با دشمنانش می‌سازند. دیگر گناهِ نابخشودنی ضحاک در روایات کهن، بر هم زدن تفاوت طبقاتی در جامعه است. اما آنچه درباره ی او می‌گویند تنها از خونریزی و مارهای مغزخوار است. شاهنامه را نخوانده‌اند تا بدانند ضحاک خود نیز از مارهای شانه ی خویش در ترس و عذاب است. به آنان مغز می‌خوراند تا آرامشان کند. مانند هر انسان که از گناهان خویش، از عواقبِ کج رفتاری‌های خویش رنج می‌برد. تو پنداری مردم در پی شخص بدنامی می‌گشته‌اند تا همه ی گناهان و کج رفتاری‌های خویش را به نامِ او کنند. در کنارِ این‌ها فردوسی داستان ضحاک را بستری مناسب دیده تا انسان را در کلیت خود و انسان ایرانی را به شکل خاص مورد نقد و تأدیب قرار دهد. اگر داستان جمشید روایتی دینی و داستانِ فریدون درسنامه‌ای سیاسی دانسته شود، باید گفت که داستان ضحاک اجتماعی‌ترین داستان در سراسر روایات حماسی جهان است. باور و قرائتی غلط و بی‌پشتوانه از داستان ضحاک بسیار رایج و مشهور شده که آن را بیشتر سیاسی و کمتر اجتماعی نشان می‌دهد. این نگاه، با خوانشِ دقیقِ شاهنامه به سادگی بر خواهد گشت. به رأی من این داستان باید در دانشگاه‌های جامعه شناسی ایران تدریس شود. در کنار این ویژگی ها، لزوم دیگر پرداختن به این داستان برای من آن بود که این روزها بسیارند آنان که نامِ ضحاک و کاوه و فریدون را بر زبان می‌برند بدون آن که کوچکترین آشنایی با آنان داشته باشند. به عنوان یک نویسنده و کارگردان همچنین به عنوان یک پژوهشگر و شاگردِ فردوسی این وظیفه را بر خود دانستم که شرحی عامیانه با زبانی امروزین از پادشاهی ضحاک به مردم ایران پیشکش کنم.

در خصوص نحوه آماده‌سازی این نمایش توضیح بفرمایید؟
این نمایش آرزوی من بود. دو سال برای نوشتن آن زمان گذاشتم و قریبِ یک سال هم صرف مراحل آماده سازی، تمرین و کسب مجوزهای اجرا شد. بدون هیچ پشتیبانی و حمایتی… هر چه بود اشک شوقِ دوستان و اساتیدی بود که متن را می‌خواندند و افسوس می‌خوردند چرا که باور داشتند؛ هرگز نمی‌توان آن را بر صحنه برد. در امواج این دریای توفان زده در گردابِ تردید و دیوبادِ اشتیاق کار را با گروهی از عشاقِ فرهنگ و هنر ایران آغاز کردیم. آنان که می‌دانستم از تئاتر شهرت و ثروت نمی‌خواهند بلکه دل در گرو مهر مردم ایران دارند. بانگِ چاووشِ ما را دکتر حریری پاسخ داد و غافله ی پایمردانِ دیو پا در راه نهاد.همچنان و تا امروز که بر صحنه ی تالار مولوی ایستاده ایم، بر پای خود و بی‌هیچ حمایت مالی دولتی یا خصوصی به کار خود ادامه داده ایم. برای مردم کار می‌کنیم و تنها به حمایت آنان چشم
دوخته ایم.