كشته شدن كاموس به دست رستم تهمتن ز الواى شد دردمند ز فتراك بگشاد پيچان كمند چو آهنگ جنگ سران داشتى كمندى و گرزى گران داشتى‏ بيامد بغرّيد چون پيل مست كمندى ببازو و گرزى بدست‏ بدو گفت كاموس چندين مدم بنيروى اين رشته شصت خم‏ چنين پاسخ آورد رستم كه شير چو نخچير بيند […]

كشته شدن كاموس
به دست رستم
تهمتن ز الواى شد دردمند
ز فتراك بگشاد پيچان كمند
چو آهنگ جنگ سران داشتى
كمندى و گرزى گران داشتى‏
بيامد بغرّيد چون پيل مست
كمندى ببازو و گرزى بدست‏
بدو گفت كاموس چندين مدم
بنيروى اين رشته شصت خم‏
چنين پاسخ آورد رستم كه شير
چو نخچير بيند بغرّد دلير
نخستين برين كينه بستى كمر
ز ايران بكشتى يكى نامور
كنون رشته خوانى كمند مرا
ببينى همى تنگ و بند مرا
زمانه ترا از كشانى براند
چو ايدر بدت خاك جايت نماند
بر انگيخت كاموس اسپ نبرد
هم آورد را ديد با دار و برد
بينداخت تيغ پرند آورش
همى خواست از تن بريدن سرش‏
سر تيغ بر گردن رخش خورد
ببرّيد برگستوان نبرد
تن رخش را زان نيامد گزند
گو پيل تن حلقه كرد آن كمند
بينداخت و افگندش اندر ميان
بر انگيخت از جاى پيل ژيان‏
بزين اندر آورد و كردش دوال
عقابى شده رخش با پرّ و بال‏
سوار از دليرى بيفشارد ران
گران شد ركيب و سبك شد عنان‏
همى خواست كان خمّ خام كمند
بنيرو ز هم بگسلاند ز بند
شد از هوش كاموس و نگسست خام
گو پيل تن رخش را كرد رام‏
عنان را بپيچيد و او را ز زين
نگون اندر آورد و زد بر زمين‏