ادامه پرسيدن پيران از آمدن رستم نسوزد در آتش نه از آب تر شود چون بپوشد بر آيدش پر يكى رخش دارد بزير اندرون تو گفتى روان شد كه بيستون همى آتش افروزد از خاك و سنگ نيارامد از بانگ هنگام جنگ ابا اين شگفتى بروز نبرد سزد گر ندارى تو او را بمرد چو […]
ادامه پرسيدن پيران
از آمدن رستم
نسوزد در آتش نه از آب تر
شود چون بپوشد بر آيدش پر
يكى رخش دارد بزير اندرون
تو گفتى روان شد كه بيستون
همى آتش افروزد از خاك و سنگ
نيارامد از بانگ هنگام جنگ
ابا اين شگفتى بروز نبرد
سزد گر ندارى تو او را بمرد
چو بشنيد كاموس بسيار هوش
بپيران سپرد آن زمان چشم و گوش
همانا خوش آمدش گفتار اوى
برافروخت زان كار بازار اوى
بپيران چنين گفت كاى پهلوان
تو بيدار دل باش و روشن روان
ببين تا چه خواهى ز سوگند سخت
كه خوردند شاهان بيدار بخت
خورم من فزون زان كنون پيش تو
كه روشن شود زان دل و كيش تو
كه زين را نبردارم از پشت بور
بنيروى يزدان كيوان و هور
مگر بخت و راى تو روشن كنم
بريشان جهان چشم سوزن كنم
بسى آفرين خواند پيران بدوى
كه اى شاه بينا دل و راست راستگوى
بدين شاخ و اين يال و بازوى و كفت
هنرمند باشى ندارم شگفت
بكام تو گردد همه كار ما
نماندست بسيار پيكار ما
و زان جايگه گرد لشكر بگشت
بهر خيمه و پرده بر گذشت
بگفت اين سخن پيش خاقان چين
همى گفت با هر كسى همچنين
Saturday, 27 April , 2024