خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی را، عجب جمله‌ای به یادگار گذاشت: «ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت». جمله‌ای سهل و ساده با معنایی عمیق و دقیق که نه فهم آن آسان است و نه عمل بدان مقدور! پنجاه روز مانده به انتخابات مجلس، همه ی بحث‌ها به یک نقطه ختم می‌شود؛ مشارکت و هرکسی […]

خدا رحمت کند مرحوم شهید بهشتی را، عجب جمله‌ای به یادگار گذاشت: «ما شیفتگان خدمتیم، نه تشنگان قدرت». جمله‌ای سهل و ساده با معنایی عمیق و دقیق که نه فهم آن آسان است و نه عمل بدان مقدور!
پنجاه روز مانده به انتخابات مجلس، همه ی بحث‌ها به یک نقطه ختم می‌شود؛ مشارکت و هرکسی در این باب نظری و عقیده‌ای دارد. یکی می‌گوید:«اگر همه ی سلائق در انتخابات حاضر باشند به طور طبیعی مشارکت نیز بالا خواهد رفت»، دیگری معتقد است:«این که می‌گویند مشارکت پایین خواهد بود یک گمانه‌زنی نادرست است»، برخی هم گفته اند:«در تمام دنیا مشارکت به شکل معناداری کاهش پیدا کرده است» و بعضی نیز: «مشارکت پایین را به وجود آورنده ی مجلسی ضعیف می‌دانند». مردم اما اولویت شان به هزار و یک دلیل، فعلا انتخابات نیست یعنی این که می‌گوییم اولویت شان نیست یعنی به اندازه ی نامزدهای حتمی و احتمالی به آن فکر نمی‌کنند و وقت شان را روی آن نمی‌گذارند زیرا نه هنوز نامزدهای نهایی مشخص شده و نه از برنامه‌ها و ایده‌ها و طرح‌ها خبری است و این یعنی برخی از مردم در نهایت شب قبل از انتخابات تصمیم به شرکت و عدم شرکت خواهند گرفت و این که اگر قصد شرکت داشتند به که و برای چه رأی بدهند گو این که بی‌لکنت می‌گویند:«شرکت در انتخابات مشکلی از مشکلات مان را حل نخواهد کرد.» تلخ اما حقیقت دارد.
همیشه از این بحث‌ها در دوران باقی مانده تا زمان برگزاری انتخابات در جامعه رواج داشته که ما به آن می‌گوییم؛ بگو ـ مگوی سیاسی برای ایجاد عطش در جامعه برای برگزاری یک انتخابات رقابتی. در همه جای دنیا بسته به فرهنگ و دیدگاه سیاسی نیز چنین بحث‌هایی رواج دارد؛ از آمریکا گرفته تا کوچکترین کشورهای دنیا که ایران نیز مستثنی نیست، یک عده برای آن که انتخاباتی پرشور برگزار شود از هر شیوه‌ای استفاده می‌کنند تا به اصطلاح عطش ایجاد کنند اما پاسخ به دو سوال ـ به زعم نگارنده ـ حتی از میزان و درصد مشارکت نیز مهم‌تر است:
ـ اول این که: دعوا بر سر چیست؛ خدمت یا قدرت؟
ـ دو دیگر این که: چرا مردم باید به سیاسی‌ها اعتماد داشته باشند؟
پاسخ به سؤال اول چندان سخت نیست زیرا، گاهی «خدمت» در جامعه ی ما محروم و گمنام باقی مانده است، هر چه هست رقابت برای تصاحب سهم بیشتری از قدرت است، حال می‌خواهد قدرت را در سیاست خلاصه کنیم یا یک جا در اقتصاد و پایگاه اجتماعی. سرجمع ماجرا چندان تفاوتی ندارد زیرا در نهایت این دعوا سر بر بالش قدرت خواهد گذاشت و قدرت خود تضمین کننده‌ای است قوی که جامعه از آن خاطره ی خوشی ندارد.
و اما در پاسخ به پرسش دوم باید اندکی با احتیاط رفتار کرد. مردم در روزگاری که گرانی‌ها و تورم امان شان را بریده، هر لحظه از خود می‌پرسند:« ما چه باید انجام می‌دادیم که ندادیم؟» اگر به شرکت در انتخابات بود که بارها شرکت کردیم، اگر به شهروندی خوب و وظیفه شناس است که به قدر وسع کوشیدیم پس چگونه است که هشت مان گروی نُه مان است؟
این روزها با دقت در نطق ها، سخنرانی ها، نوشته‌ها و مناظره‌ها، طعم تلخ قدرت طلبی بد جوری آزارمان می‌دهد، به عینه می‌بینیم همه ی این بالا و پایین پریدن‌ها در به دست آوردن سهم بیشتری از قدرت خلاصه می‌شود اما نه برای خدمت به مردم بلکه برای آرام کردن حسی که عده‌ای را این‌گونه به دنبال سراب قدرت به راه انداخته است.


فعلا و تا زمان باقی مانده تا ۱۱ اسفند سر در جیب مراقبت فرو برده، تکلیف خود با «خدمت» و «قدرت» را مشخص کنید که گمان می‌کنم اگر مرز این دو معلوم ِ مردم شود حتماً با پرشور‌ترین انتخابات تاریخ جمهوری اسلامی ایران مواجه خواهید شد و اگرنه، چه فرقی می‌کند برای برخی از منتخبان نهایی که اساساً مردم بیایند یا نه!؟
آمارها می‌گوید: برای هر کرسی مجلس، ۳۸داوطلب وجود دارد، عده‌ای معتقدند با
اعلام‌نظر نهایی شورای نگهبان این عدد حتی بیشتر نیز خواهد شد. یکی از کسانی که قید حضور در انتخابات را زده، می‌گوید: رقابت‌های انتخاباتی هزینه‌هایی بین ۱۰ تا ۱۵ میلیارد تومان در پی خواهد داشت. هرچه به آن عدد ۳۸ نفر برای هر صندلی مجلس و این هزینه‌های چند ده میلیاردی می‌نگرم نمی‌توانم خودم را راضی کنم که این دست و پا زدن‌ها و حنجره پاره کردن‌ها فقط برای خدمت باشد، شاید هم باشد و از درک و سواد ما بیرون است…