آفتاب یزد – یوسف خاکیان: «انسان شناسیِ کُتَک»، به نظر شما این تیتر درست است؟ معنا و مفهوم دارد؟ میتواند حاوی منظوری باشد؟ من فکر میکنم که میتواند، به این دلیل که از بین تمام موجودات فقط انسان است که با مقوله «کُتَک» سر و کار دارد، یعنی این فقط انسان است که کُتَک میزند، […]
آفتاب یزد – یوسف خاکیان: «انسان شناسیِ کُتَک»، به نظر شما این تیتر درست است؟ معنا و مفهوم دارد؟ میتواند حاوی منظوری باشد؟ من فکر میکنم که میتواند، به این دلیل که از بین تمام موجودات فقط انسان است که با مقوله «کُتَک» سر و کار دارد، یعنی این فقط انسان است که کُتَک میزند، بقیه موجودات، حتی کرمهای خاکی هم کسی را کُتَک نمیزند، ممکن است با هم شوخی کنند یا بر سر هم نعره بکشند یا حتی با هم قهر کنند، اما کسی را کُتَک نمیزنند، نه همنوعان خودشان را و نه موجودات دیگر را، اما انسان (یا به عبارت بهتر همین موجود دوپا) این کار را انجام میدهد و شوربختانه باید گفت برخی از انسانها استاد کُتَک زدن هستند، گفتیم شوربختانه، به این دلیل که «کُتَک زدن» دیگران مایه ی سرافکندگی است، هر چند که فردی که چنین عملی را انجام میدهد به کار خود افتخار کرده و به رفتار تربیتیای که در پیش گرفته، میبالد، اما خودمانیم چنین رفتاری واقعا افتخار کردن ندارد. درد از جایی شروع میشود که آدمهای کُتَک زن که افراد دیگر را زیر بار کُتَک «بخوانید مشت و لگد» میگیرند که زندگی خودشان سرشار از ایراد و اشکال است و هزاران باگ رفتاری در درون و بُرونشان دارند، با این حال خود را کاملا محق دانسته و تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند حتی به عملکرد زشتی که در پیش گرفته اند، فکر کنند. البته همه ی«کُتَک زن»ها را در یک گروه جای نمیگیرند، برخی افراد در کل زندگی شان
شاید فقط یک بار دست به خشونت زده و مثلا یک سیلی به صورت یک فرد بزنند، اینگونه افراد را اساسا نمیتوان در زمره افرادِ « کُتَک زن» به حساب آورد، چرا که به قولی گفتنی شغل و حرفه شان کتک زدن نیست، اینها در یک جایی از زندگی ناگهانی و بیاراده از کوره در میروند و کشیدهای به صورت یک فرد میزنند و بعد هم از عمل خودشان پشیمان میشوند و هزار بار از طرف مقابل عذرخواهی میکنند و دیگر
هرگز در تمام زندگی شان چنین رفتاری را انجام نمیدهند، با این حساب اگر کمی بیندیشیم،
درمی یابیم که میتوانیم آنها را ببخشیم، البته شاید هرگز کاری که انجام دادهاند را فراموش نکنیم اما میتوانیم ببخشیم و چون یک بار خطا جای بخشیده شدن دارد، بنابراین آنها را میبخشیم و با این بخشش به ایشان میفهمانیم که رفتار درست و انسان مدارانه بسیار بهتر از رفتار نابخردانه است. اگر خاطرتان باشد در آغاز این نوشتار گفتیم که انسان تنها موجودی ست که از شیوه کُتَک زدن برای پیشبرد امور خویش استفاده میکند، این یعنی حیوانات چنین کاری را انجام نمیدهند، اما نمیدانم چرا، واقعا نمیدانم چرا برخی افراد وقتی میخواهند زشتی بعضی رفتارها مانند کتک زدن را به دیگران نشان دهند از واژه «خوی حیوانی» استفاده میکنند، آخر مگر حیوان بچه و همسرش را کُتَک میزند که وقتی میخواهیم بگوییم: «فلانی، فلانی رو کُتَک زده از واژه «خوی حیوانی» استفاده میکنیم، همه ما میدانیم که حتی اگر حیوانات در دنیای خودشان چیزی تحت عنوان کُتَک داشته باشند، این عملشان اختیاری و ارادی نیست، حتی میتوان گفت که از روی غریزه هم چنین عملی را انجام نمیدهند، اصلا حیوانات کسی را کُتَک نمیزنند که کُتَک زدنشان غریزی باشد یا نباشد، اما انسان، موجودی مختار است و دارای عقل و شعور هم هست، خودش را اشرف مخلوقات هم میداند، با این حال چنین کاری را انجام میدهد، بعضی اصلا کُتَک زدن را به عنوان شیوه زندگی شان برگزیدهاند و آن را هر از گاهی انجام میدهند، انگار که به نفس کشیدنشان مرتبط شده و با این کار حالشان خوب میشود، اغلب افرادی که در ماجرای «کُتَک» آسیب میبینند زنان و کودکان هستند، یعنی طرف همسر خودش را کُتَک میزند، فرزند خودش را نیز همینطور، گاهی اوضاع آنقدر بد میشود که فرد حتی مادر خودش را نیز کُتَک میزند، برای این عملش هم، از نظر خودش دلیل و منطق کاملا محکمه پسند دارد، مثلا میگوید: «بچه به حرفم گوش نمیکنه» یا «می زنمش تا آدم بشه» یا «باید بفهمه که اشتباه کرده» یا «مگه ما بچه بودیم کُتَک نخوردیم؟ مُردیم؟» بدتر از این هم هست، برخی معتقدند که «آنقدر باید کُتَک زد تا طرف بمیرد» و غم انگیز اینکه، گاه طرف میمیرد.
فکت
از زمانی که فضای مجازی شکل گرفت کُتَک زدنها و کُتَک خوردنها دیگر در پستوی خانهها پنهان نماند، یعنی فردی که کُتَک میخورد، دیگر تا همیشه محکوم به کُتَک خوردن نبود (باز هم بگویید فضای مجازی چیز بدی است و نباید مورد استفاده قرار بگیرد، باید فیلتر شود) میبینید که خیلی هم چیز بدی نیست، مثلا در یک آسایشگاه یک دوربین کار گذاشته شده و همین دوربین از رفتار بد بعضی از کارکنان آن مرکز با افراد سالخورده فیلم میگیرد و فردی این فیلم را در فضای مجازی منتشر میکند، این عمل باعث میشود مسئولان بهزیستی با فرد خاطی برخورد کرده و آن افراد سالخورده از کُتَک خوردن خلاصی یابند، همین اواخر یکی از بازیگران سینما در صفحه اینستاگرامِ خود فیلمی از کتک خوردن فجیع یک دختر بچه توسط یک مرد که گویا پدرش بود، در فضای مجازی منتشر کرد، در فیلم مرد با کمربند یا چیزی شبیه آن دختربچه ی طفل معصوم را کتک میزد و آن کودک چنان از مرد میترسید که خودش با پای خودش (البته به دستور مرد) نزدیک مرد میشد تا او بتواند راحتتر کودک بیگناه و البته بیپناه را کُتَک بزند، در جایی از فیلم مردِ نامرد حتی به کُتَک زدن با کمربند راضی نشده و کودک را از روی زمین بلند کرده و او را به زمین کوبید، آخر کدام انسانی پیدا میشود که به چنین رفتاری را تایید کند؟ اینجاست که باید از آن مرد پرسید چرا این دختر را کُتَک میزنی؟ (به نظر میرسد که این پرسش اساسا سوال درستی نباشد)، وقتی میگوییم چرا میزنی؟ یعنی عمل زدن را تایید میکنیم، یعنی کُتَک زدن چندان مهم نیست، چرایش مهم است، دلیلش اهمیت دارد، مثل این است که یک نفر بگویی: «چرا کار میکنی؟» و او در جواب بگوید: «برای اینکه امورات زندگیم بگذره.» بعد بگویی: «واقعا؟ خب پس کار کن، مشکلی نیست.» اما آیا این دو
با هم یکسانند؟ مسلما نه، بنابراین بهتر است به جایی اینکه به فرد کُتَک زننده بگوییم: «چرا میزنی؟» به او بگوییم: «نزن.» وقتی میگوییم: «نزن» یعنی تحت هیچ شرایطی نزن، تحت هیچ شرایطی حق نداری کسی را کتک بزنی، بعد که جلوی او را گرفتیم و کُتَک زدنش را مهار کردیم، وارد مراحل بعدی شویم، مراحل بعدی چیست؟ پرسش درباره چرایی انجام عمل کُتَک زدن؛ «چرا کُتَکَش میزدی؟» دقت کنید داریم درباره یک مسئله مهم روانشناسی حرف میزنیم، واژهها بار مفهومی دارند، واژهها با ما حرف میزنند، معنایشان را به ما انتقال میدهند، در اینجا به فرد کُتَک زننده نمیگوییم: «چرا کُتَکَش میزنی؟» بلکه از او میپرسیم: «چرا کُتَکَش میزدی؟» مسلما پرسش اول با پرسش دوم تفاوت دارد، اولی میگوید: «خب حالا داری کُتَکِش میزنی، یه دقیقه نزن، آروم باش، نفس عمیق بکش عزیز دلم، یه ذره آب بخور، بسیار خب، حالا بگو چرا میزنی؟» این یعنی تو حق داری بزنی، اما اولش دلیلش رو بگو، بعد به کار کُتَک زدن ادامه بده. اما پرسش دوم از گذشته صحبت میکند، گذشتهای که حتی ممکن است همین یک ثانیه پیش باشد، یک ثانیه پیش؛ فرد کُتَک زننده در حال کُتَک زدن بود، با صدور فرمان یا دستور یا امر و یا حرف ساده ی «نزن»، کُتَک زدن متوقف شده است و این کُتَک زدن فقط برای چند ثانیه متوقف نشده، بلکه برای همیشه متوقف شده است. وقتی سیل میآید اولین کاری که میکنیم این نیست که خرابیهای حاصل از آمدن سیل را ترمیم کنیم، ابتدا باید راه آب را ببندیم تا سیل ادامه پیدا نکند، بعد به سراغ اصلاح خرابیها برویم. متاسفانه در تمام جوامع انسانی (با توجه به توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی شان) به مسئله یا دستور
«کُتَک نزن» چندان توجهی نمیشود، بیشتر به «چرایی» کُتَک زدن پرداخته میشود، به همین دلیل است که در کشورهای پیشرفته هم، همچنان مسئله «کُتَک زدن» و «کُتَک خوردن» وجود دارد، این یعنی تلاش برای از بین بردنِ موقت «بزه» یا «ناهنجاری» از تلاش برای از بین بردن دائمی «بزه» و «ناهنجاری» بیشتر است. بله درست است، ما هم این را قبول داریم که انسان اساسا دارای یک ذات سرکشی است که چندان با
منع شدن میانه ی خوبی ندارد، اما این مسئله را هم نباید از نظر دور داشت که اگر قوانین سفت و سخت و لازم الاجرایی وجود داشته باشد، انجام عمل «بزه» توسط افرادی که مرتکب آن میشوند خود به خود دچار نوعی «خودمراقبتی» میشود، یعنی مثلا فردی که به اصطلاح دستِ بزن دارد، وقتی بداند و آگاه باشد که اگر مرتکب عمل خود به خودِ «کُتَک زدن» بشود باید پای عواقب سخت و سنگینش هم بنشیند، عملا خودش از خودش مراقبت میکند که به سمت کُتَک زدن نرود، گفتیم که کودکان و زنان بیشترین آسیب را در این زمینه دیده و میبینند، اگر برخی از این افراد «کُتَک خورده» را ببینید، متوجه میشوید که آنها طوری کُتَک خوردهاند که تو گویی فرد کُتَک زننده، کُتَک زدنِ فرد کُتَک خورنده را به نوعی جز حق و حقوق خودش میداند به صورتیکه اگر عمل کُتَک زدن را انجام نمیداد، به نوعی در حق خودشظلم کرده بود، سوال اینجاست که چنین احساسی چه زمانی در درون فرد کُتَک زننده ایجاد میشود؟ آفرین، درست گفتید، این احساس آن هنگامی در فرد کُتَک زننده پدید میآید که وی خود را مُحِق به کُتَک زدن بداند، همانطور که خودش را محق به غذا خوردن، آب نوشیدن، پول خرج کردن، مسافرت رفتن و… میداند، یعنی کُتَک زدن را جزء حقوق طبیعی خودش میداند، اما آیا واقعا کُتَک زدن جزء حقوق طبیعی افراد است؟ اگر اینگونه باشد باید کُتَک خوردن را هم جزء حقوق طبیعی افراد بدانیم، چرا؟ چون وقتی شما به دلیل برخورداری از حق طبیعی کُتَک زدن، یک نفر را میزنید، او هم به دلیل برخورداری از حق کُتَک زدن میتواند شما را بزند؟ چطور وقتی پای کُتَک خوردن به میان میآید کسی حق ندارد منِ قلدرِ پرزورِ گردن کلفت را کُتَک بزند، اما منِ قلدرِ پرزورِ گردن کلفت حق دارم همه را کُتَک بزنم؟ میبینید چه آش شوربایی میشود؟ راستی در چنین مواقعی چه میگویند؟ آهان، میگویند: «قانون جنگل» یعنی یک شیر آمده، به خاطر حس سلطان بودنی که به وی دست داده شروع کرده به کُتَک زدن یک نفر دیگر، (اصولا برخی مردها اینگونه اند، چون فکر میکنند آقای خانه هستند و به قولی خرج خانه را میدهند حق دارند افراد خانواده را کُتَک بزنند) اما آیا «قانون جنگل» با رفتارهایی که از برخی از آدمها سر میزند، همخوانی دارد؟ شما میگویید دارد؟ من که معتقدم ندارد، چرا ندارد؟ چون پیشتر بیان کردیم که در هیچ جنگلی هیچ حیوان برخوردار از عقل و اندیشه و تفکری وجود ندارد که کاملا مختارانه و با تصمیم قبلی یک حیوان دیگر را کُتَک بزند، چه رسد به اینکه آن حیوان همنوع خودش هم باشد، اگر گوزن ها، بوفالوها، بزها، شیرها، کرگدنها در جنگل از یکدیگر فاصله میگیرند و با سرعت به هم نزدیک میشوند و با قدرت تمام، سرشان را به سر هم میکوبند، این عملشان را نمیتوان یک «بزه» یا یک «ناهنجاری» قلمداد کرد، چرا؟ به این دلیل که این رفتار آنها عقلانی نیست، یعنی با فکر انجام نمیشود، یعنی پشتش تفکر وجود ندارد، آنها در واقع دارند یکی از رفتارهای حیوانی خودشان را انجام میدهند، همین، اما انسانی که یک دختر بچه کوچک که ضعیف و شکننده و پر از بیتجربگی است را زیر بار کمربند میگیرد و او را مدام کُتَک میزند، این رفتارش را کاملا از روی اختیار و با فکر انجام میدهد، اتفاقا چون خودش را مختار میداند در حال انجام عمل کُتَک زدن است، اینگونه میخواهد بگوید: «زور من زیاده، تو این خونه حرف حرفِ منه، صدا نشنوم، همه خفه شن، منم که تعیین میکنم کی چی کار کنه، هر کسی حرف زیادی بزنه با مشت و لگد و کشیده و کمربند مواجه میشه.» شرمآور است، واقعا شرمآور است، نه؟ این حق را چه کسی به ما داده؟ زور بازویمان؟ نانی که از بیرون به خانه میآوریم؟ صاحب اختیار تمام جهان شده ایم؟ منِ آدمِ یک لا قبا که حتی قدرت راندن یک پشه ی ریزه میزه را ندارم برای افراد خانوادهام اُلدُرُم بُلدُرُم میکنم؟ وَهم بَرم داشته که سلطان شده ام؟ این بیمحابا تاختن را چه کسی به من آموخته؟ حق انجام چنین کاری را چه کسی به من داده؟ راستی اگر همه آدمها دچار توهم «من رئیس خانه ام» بشوند، سنگ روی سنگ بند میشود؟ میتوان به چنین زیستنی گفت «زندگی»؟ مگر ما انسان نیستیم؟ مگر خداوند این نیم مثقال زبان را در دهان ما قرار نداده که با آن تکلم میکنیم؟ پس چرا از قدرت زور استفاده میکنیم؟ همین مرد زورگویی که آن دختر بچه را زیر بار کمربند گرفته بود و هی میزد و میزد و میزد را در نظر بگیرید، برای لحظهای فکر کنید که آن دختر طفل معصوم در مدرسه از درس املا یا حساب و یا حتی علوم نمره تک گرفته، هفت و هشت و شش و
پنج نه ها، فرض کنید صفر گرفته، اصلا به فرض که این دختر در تمام روزهایی که به مدرسه میرود یک صفر کله گنده میگیرد و شب هنگام آن صفر را به آن مرد (بر فرض که پدرش باشد) نشان میدهد، بِینی و بِین الله باید او را کتک زد، با کمربند سیاه و کبودش کرد؟ باید بلندش کرد و به زمین کوبید؟ این عمل ننگین چه تفاوتی با زنده به گور کردن دخترانی دارد که اعراب بادیه نششین بیش از هزار و چندصد سال پیش مرتکب میشدند؟ به شخصه معتقدم که این عمل شرمگینتر از آن عملی ست که آنها انجام میدادند، چون اولا آنها در دوران جاهلیت به سر میبردند و ما در آن دوران به سر نمیبریم و ثانیا اگر آنها جسم دخترشان را زنده به گور میکردند ما روح این فرشتگان معصوم را زنده به گور کنیم، مهمترین پرسشی که منِ بیدر و پیکر در هنگام کتک زدن یک کودک یا یک زن از خودم باید بپرسم این است که آیا این کودک یا این زن که از بخت بدش کودک یا همسر من شده، باز هم میتواند همانند گذشتهای که هنوز «جُرم» (روی این کلمه تاکید بسیار دارم که باید به عنوان یک جرم تلقی شود نه صرفا یک عمل معمولی) کُتَک زدن صورت نگرفته بود، مرا دوست داشته باشد؟ به من اعتماد داشته باشد؟ مرا پدر یا همسر خویش بداند؟ این سه پرسش، اساسیترین پرسشهایی هستند که مرتکبان «جُرم» کُتَک زدن باید هر چه زودتر و تا دیر نشده به آنها پاسخ بدهند، چرا که اگر کار از کار بگذرد و فرصت جبران از دست برود، آنها با خداوندی مواجه خواهند شد که آفریدگار این دختران و زنان است و وای از آن روز، وای از آن روز.
Sunday, 28 April , 2024