آفتاب یزد – یوسف خاکیان: ۱- قبل از هر چیزی اجازه دهید معنای کلمه «قُرُق» را برایتان بگویم. این واژه در فرهنگ لغت معین چنین معنایی میدهد: «جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن» همین واژه در فرهنگ لغت دهخدا این معنی را میدهد: «ممانعت کردن، قدغن کردن، بازداشتن از داخل شدن و […]
آفتاب یزد – یوسف خاکیان: ۱- قبل از هر چیزی اجازه دهید معنای کلمه «قُرُق» را برایتان بگویم. این واژه در فرهنگ لغت معین چنین معنایی میدهد: «جایی را خلوت کردن و مانع ورود دیگران شدن» همین واژه در فرهنگ لغت دهخدا این معنی را میدهد: «ممانعت کردن، قدغن کردن، بازداشتن از داخل شدن و خارج شدن.»
۲- ما با هیچکدام از این مفاهیمی که درباره واژه «قُرُق» برایتان بیان کردیم، کاری نداریم، منظور این است که آنچه ما میخواهیم درباره کلمه «قُرُق» بیان کنیم بسیار فراتر از چیزی ست که در بند پیشین به آن اشاره کردیم، هرچند که آنچه فرهنگ لغت دهخدا بیان کرده در آنچه ما میخواهیم در این نوشتار بیان کنیم مستتر است. شهرهای دیگر ایران را نمیدانم، اما تهران مدتی است بسیار عجیب و غریب شده، به معنای سادهتر باید بگویم که تهران به طرز تهوعآوری زشت شده است، حتما میپرسید این زشتی از کجا آمده؟ اگر اندکی صبر کنید برایتان توضیح خواهم داد.
۳- فیلمهای قدیمی را که نگاه میکنم با خودم میگویم که ای کاش من در گذشته زندگی میکردم و در همان دوران هم از دنیا میرفتم و چنین روزهای تلخی را نمیدیدم، خیابانهایی که در این فیلمها به تصویر کشیده شدهاند بسیار خلوت و پر از آرامش هستند، نه عبور و مرور زیادی وجود دارد و نه تجمعی در هر گوشه دیده میشود، مردم میآیند و میروند، هیچکس در یک جا نمیایستد، هیچکس در یک جا نمینشیند، حتی هیچکس در یک جا نمیخوابد (منظور از یک جا، جایی در پیاده رو یا پارک است)، آن روزگاران جان میداد برای زندگی کردن، گاهی فکر میکنم که خوش به حال قدیمی ها، چه شیرین روزگاری داشتند، چقدر راحت زندگی میکردند، کل تجمعی (از نوع غیر سیاسی اش) که قرار بود در جایی صورت بگیرد مال دم دمهای غروب بود
که زنهای کوچه میآمدند دم در و با زنان دیگر گفتگو میکردند و بچه هایشان هم در همان حوالی مشغول بازی با همسن و سالانشان بودند، یکی دو ساعت بعد هم با آمدن مرد هر خانهای این تجمعها برچیده میشد و هر کس میرفت پی کار خودش.
۴- به قول شاعر: «جهان دیگر جهان آن زمانها نیست» حداقل اگر جهان هم اینگونه نباشد ایران تهران عزیز که یک زمانی دوستش داشتم، اینگونه نیست، رنگ و روی تهران تغییر پیدا کرده، آن هم به بدترین شکل ممکن، امروز دیگر تنها بازار تهران نیست که هر روز انبوهی از جمعیت را در دل خود جای دهد، امروز همه جای تهران به بازار مکاره تبدیل شده، من به دلیل شغل خاصی که دارم و ایضا به این دلیل که به مسائل فرهنگی و اجتماعی علاقمندم زیاد در خیابانها و میادین رفت و آمد میکنم و حاصل این رفت و آمدهاست که به من میگوید تهران به طرز تهوعآوری زشت شده است، البته خود تهران که نه، منظورم چهره ی تهران است، همانطور که میدانید در دنیا شهرهای شلوغ زیادی داریم، از لس آنجلس و لندن و پاریس گرفته تا توکیو و پکن و سیدنی و ملبورن، نکته حائز اهمیت درباره این شهرها آن است که با افرایش جمعیت، مدرنتر هم شده اند، این یعنی اگر یک نفر به عنوان توریست به این شهرها سفر کند و در خیابانها و پیاده روها تردد کند، جاذبههای بصری زیادی خواهد دید که دیدگانش را خیره خواهند نمود، مثلا بیلبوردهای بزرگی که فیلمهای جذاب سه بعدی که اکثرا هم تبلیغاتی هستند آن بالا روی دیوار ساختمانها نصب شده، اما این پایین روی زمین تنها پاهای آدمها هستند که حرکت میکنند، میآیند و میروند، تبلیغات روی دیوارها هم برایشان عادی شده، بنابراین بیخود و بیجهت نمیایستند و به قولی گفتنی سد معبر ایجاد نمیکنند. اما در میان شهرهایی که نام تعدادی از آنها را بیان کردیم، شهرهایی هم هستند که با افزایش جمعیت نه تنها مدرنتر نشده اند، بلکه دنده عقب نیز رفته اند، از میان این شهرها میتوان به بمبئی در هند، قندهار در افغانستان، آبوجا در نیجریه، کراچی و… اشاره کرد و متاسفانه و شوربختانه و شاید هم بدبختانه باید بگوییم چند سالی ست که تهران خودمان هم به فهرست این شهرها اضافه شده است. حال ببینیم که ویژگی خاصی که همه این شهرها دارند چیست؟ این شهرها تقریبا از جمعیت بالایی برخوردارند و خب اکثر آنها به عنوان پایتخت کشورهایشان شناخته میشوند، کشورهایی که در آنها توزیع امکانات و کار عادلانه صورت نگرفته، یعنی افرادی که در این شهرها که به عنوان پایتخت کشور شناخته میشوند زندگی میکنند، نسبت به افرادی که در شهرهای دیگر که پایتخت نیستند امکانات بهتری دارند، یعنی در شهرهای دیگر اصلا امکاناتی وجود ندارد که وضع پایتخت نشینها بهتر باشد، بنابراین باید گفت پایتخت نشینها زندگی خوب و البته معمولی دارند، اما غیرپایتخت نشینها وضعیت چندان مناسبی ندارند، همین موضوع سبب میشود که جمعیت جوان شهرهای دیگر به امید یافتن امکانات و کار به پایتختها مهاجرت کنند و به عقیده من عجب چیز بدی ست این مهاجرت، میپرسید چرا؟ چون همین مهاجرت باعث میشود زندگی افراد پایتخت نشین با مشکل مواجه شود، یکی از این مشکلات به همین واژه «قُرُق» که آن را به عنوان تیتر این نوشتار انتخاب کردیم برمی گردد. «قُرُق» در این گزارش از دستفروشانی صحبت میکند که در پیادههای مراکز مهم شهری بساط پهن کردهاند و دارند کاسبی میکنند، به نظر شما علت وجود چنین دستفروشانی چیست؟ من میگویم علتش این است که کار و منبع درآمد وجود ندارد، بیکاری در همه جا موج میزند و خب مردم باید نان دربیاورند تا شب با شکم گرسنه سر بر بالین نگذارند، جمعیت مهاجرت کرده به پایتخت هم مزید بر افزایش این بیکاریها شده، با این تفسیر چاره چیست؟ آیا جز این است که مردم به دست فروشی روی بیاورند؟ این اتفاقی است که در شهرهای بزرگ (مثلا همین تهران) رخ داده است، در تهران دستفروشها همه جا هستند، در پیاده روهای میدان انقلاب، چهارراه ولیعصر(عج)، میدان ولیعصر (عج)، میدان هفت تیر، میدان صادقیه، میدان تجریش، میدان امام حسین(ع) و… همه جا هستند، همه جا بساط کردهاند و مایحتاج مردم را میفروشند، قدیمترها باز میشد از لابلای این دستفروشها عبور کرد و به مسیر خود ادامه داد، اما حالا واقعا دیگر نمیشود، اصلا رسما گالری درست کردهاند در پیاده روها، طرف کلی «رگال» آورده و روی آنها لباس آویزان کرده و میفروشد، آن یکی نصف بیشتر پیاده رو را گرفته و گلدان میفروشد، نفر بعدی خنزر پنزرهای فانتزی میفروشد، آن
یکی عروسک، دیگری اسباب بازی، دیگری تابلو، دو قدم آن طرفتر یکی کتاب میفروشد و… دو شب پیش جدیدترین دستفروش را دیدم، البته با دم و دستگاهی که او داشت دیگر نمیشد گفت دستفروش است، رسما در وسط پیاده رو ساندویچی (فلافل) باز کرده بود، گاز آورده بود، میز صندوق داشت، جعبههای نوشابه کنارش، حتی گازش هود هم داشت، باورتان میشود؟ وسط پیاده رو، سوال اصلی و اساسی این است که چرا وقتی یک کودک بینوا در حال جمعآوری زباله است، ماشینهای گشت شهری با چهارنفر آدم هیکلی سر میرسد و آن بینوا را که کاری هم به کار کسی ندارد دنبال کرده و اثاثش را میگیرند و کتکش هم شاید بزنند، اما در سر چهارراهها و میدانهای بزرگ هیچ هیچ ماشین گشت شهری وجود ندارد که آنان را که چهره شهر را نازیبا
کرده اند، بگیرد و اثاثشان را ضبط کند؟ جز این است که وقتی هر روز این افراد در سر جای خود کاسبی میکنند و هیچکس جلویشان را نمیگیرد، یعنی مجوز دارند؟ حال یا آن قسمت از پیاده رو را اجاره کردهاند و یا قسمتی از درآمد روزانه خودشان را به عنوان شیرینی (بخوانید باج) به بعضی افراد میدهند تا کاری به کاسبی آنها نداشته باشند.
۵- داریم به کجا میرویم؟ خیال میکنیم در یک شهر بزرگ زندگی میکنیم، شهری که قابلیتهای منحصربفردی برای تبدیل شدن به یک مرکز مهم توریستی را دارد اما مردمانش نمیگذارند چنین اتفاقی رخ دهد، از شما میپرسم خود ما به عنوان یک ایرانی اگر در شهر تردد کنیم با دیدن این زشتیها حالمان بد نمیشود؟ حال در نظر بگیرید که یک توریست از یک کشور اروپایی برای اولین بار به سرزمین ما سفر میکند و دلش میخواهد در خیابانها قدمکی بزند، به نظر شما او با دیدن چنین صحنههایی پیش خودش چه فکر خواهد کرد؟ شهر ما را با کجای جهان مقایسه خواهد کرد؟ بیشک در قلب اروپا که از این بساطیها وجود ندارد، او در هنگامی که از کنار این بساطیها عبور میکند و در هنگامی که به هتل خودش مراجعه میکند با خودش چه خواهد گفت؟ مثلا: «اینجا دیگه کجاست؟»، «چرا اینا اینطوری ان؟»، «چقدر شلوغ بود، سرسام گرفتم» یا… سوال مهمتر این است که وقتی سفر او تمام شد و به کشور خودش بازگشت با مردم سرزمینش، همسایگانش، فک و فامیل، دوست و آشنا درباره شهر تهران چه خواهد گفت؟ چیزهای خوب تعریف خواهد کرد یا چیزهای بد؟ شنوندگان سخنان وی بعد از شنیدن خاطرات او از سفر به کشور ما پیش خودشان چه خواهند اندیشید؟ آیا آنها هم ترغیب میشوند که به کشور ما سفر کنند یا اینکه اگر پیش از آن تصمیم گرفته بودند که به کشور ما سفر کنند، با شنیدن آن خاطرات از تصمیمشان منصرف میشوند و با خودشان میگویند «حیف پول که آدم خرج این سفر بکنه؟»
Saturday, 27 April , 2024