مهم‌ترین عامل رفتاری انسان کام و ناکامی است؛ یعنی اگر انسان کام به‌دست بیاورد و همچنین ناکامی به‌دست بیاورد برای رسیدن به چیزی که می‌خواهد تلاش می‌کند. در واقع کام و ناکامی باید در یک تعادل قرار بگیرد. انسان وقتی ناکام می‌شود دست به یک قدرتی می‌زند که بتواند به کام برسد و ابزار آن […]

مهم‌ترین عامل رفتاری انسان کام و ناکامی است؛ یعنی اگر انسان کام به‌دست بیاورد و همچنین ناکامی به‌دست بیاورد برای رسیدن به چیزی که می‌خواهد تلاش می‌کند. در واقع کام و ناکامی باید در یک تعادل قرار بگیرد. انسان وقتی ناکام می‌شود دست به یک قدرتی می‌زند که بتواند به کام برسد و ابزار آن می‌تواند خشونت باشد. این خشونت می‌تواند یادگیری باشد و همچنین می‌تواند خشم‌هایی باشد که جابه‌جا شده‌اند. به‌طور مثال وقتی در مورد خشونت جامعه به سمت افرادی می‌رود که به‌نوعی به قدرت وابسته‌اند و کسانی هستند که مردم با آن‌ها در تماس‌اند، در واقع این افراد نماینده‌های ساختاری هستند که آن ساختار بر این افراد فشار می‌آورد و مردم هم فشارشان را به همین لبه‌های سیستم وارد می‌کنند. این مسئله نوعی جابه‌جایی است؛ به این معنی که فرد آسیب را از جای دیگری دریافت می‌کند و به‌واسطه اینکه قدرت مقابله با آن را ندارد، به قسمت دیگری خشونت می‌ورزد. به طور کلی در کشورهایی که رفاه اقتصادی در سطح بالایی وجود دارد و به تعبیری توسعه‌یافته تلقی می‌شوند آمار رشد جرایم در سطح پایین‌تری دیده می‌شود اما بالعکس در کشورهایی که توسعه اقتصادی روند کندی دارد، وقتی که سطح اقتصادی خانواده‌ها نسبت به هزینه‌ها دچار کاستی می‌شود و… همچنین در جامعه‌ای که اشتغال سالم یا زمینه‌های ایجاد شغل برای شهروندان فراهم نمی‌شود امکان وقوع و بروز رفتارهای نابهنجار بیشتر می‌شود. ناگفته نماند که تضعیف طبقه متوسط و فشار فزاینده بر طبقات و اقشار آسیب‌پذیر می‌تواند عامل اساسی گسترش رفتارهای نابهنجار و خشونت‌آمیز باشد. در جامعه‌ای که تفکرات کلیشه‌ای مبتنی بر احساس نابارور و ارزش‌های ناسالم وجود دارد و تقویت می‌شود، این مسئله می‌تواند عامل بروز معضلات و رفتارهای نابهنجار گردد. در واقع اگر در فرهنگ و ارزش‌های یک جامعه تعصب بر خردورزی غلبه داشته باشد آن جامعه یقیناً در مقابل پذیرش رفتارهای سالم مقاومت می‌کند. به طور کلی هر نوع کنشی که مبتنی بر بی‌خردی یا تجربه‌های غلط گذشتگان است، می‌تواند عامل رشد تعصبات یا سنگ‌فکری‌ها باشد. فرد متعصب همیشه خود را بر حق می‌داند و در برابر انتقاد یا نظریات دیگران مقاومت نشان می‌دهد. در واقع در جامعه‌ای که تعصب وجود دارد، افراد بدون اطلاعات کافی در مورد یک موضوع قضاوت و یا جانبداری می‌کنند. لذا اگر افراد بر روی تفکرهای نابارور تعصب داشته باشند مثلاً اینکه ازدواج دخترعمو و پسرعمو در آسمان‌ها ثبت شده که امروز دیگر محلی از اعراب ندارد، می‌تواند عامل بروز رفتارهای نابهنجار باشد و ما همچنان شاهد آن خواهیم بود. با توجه به اینکه تأکید می‌شود در ازدواج به جوانان و به عقاید و سلیقه آنان توجه کنیم در برخی از اقوام بر روی ازدواج‌های فامیلی تأکید شده که بعضاً کار به رفتارهای خشونت‌آمیز می‌کشد. نتیجتاً اینکه تعصب می‌تواند یک احساس نابارور را در جامعه گسترش داده و زمینه را برای رشد پرخاشگری یا خشونت و بداخلاقی فراهم سازد. همچنین سرمایه اجتماعی یعنی وجود شبکه‌های اجتماعی که مردم از طریق آن با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و با همکاری یکدیگر کارهای مختلفی را به سرانجام می‌رسانند. سرمایه اجتماعی شبکه‌ای درهم‌تنیده از هنجارها، ارزش‌ها و ادراک‌های مشترک موجود در یک جامعه است که همکاری و تعامل بین افراد را تسهیل می‌کند. حال اگر این شبکه دچار افت یا کاهش در بازتولید گردد، می‌تواند عامل بروز رفتارهای نابهنجار و انحرافات اجتماعی گردد. آیا راه برون رفت از یک جامعه خشن کار با وجود کاربست‌های برنامه ریزی شده سخت و دشوار است؟