رضا بردستانی: دهمین قسمت از فصل دوم «زخم کاری» جمعه منتشر شد، «رضا شفاعت» از گردونه خارج شد (در یک تعقیب و گریز کشته شد)، سامان وقتی دستش پیش احسان فرنهاد یا به تعبیر شفاعت، فرنهادزاده، رو شد نسبتاً فجیع به قتل رسید، سمیرا دچار شوک عصبی شد و میثم هم ته ماجرا غش کرد! […]
رضا بردستانی: دهمین قسمت از فصل دوم «زخم کاری» جمعه منتشر شد، «رضا شفاعت» از گردونه خارج شد (در یک تعقیب و گریز کشته شد)، سامان وقتی دستش پیش احسان فرنهاد یا به تعبیر شفاعت، فرنهادزاده، رو شد نسبتاً فجیع به قتل رسید، سمیرا دچار شوک عصبی شد و میثم هم ته ماجرا غش کرد!
مهدویان با رو کردن «پانته آ» و نشان دادن تصاویری از «مالک» به اصطلاح بیننده را منتظر نگاه داشت تا مثلاً تلقین کند که هنوز قصه رو نشده است.
در فصل دوم زخم کاری، آدمهای قصه، یکی یکی، کشته میشوند، یکی با گلوله، یکی با انفجار در اتاق عمل، یکی در یک تعقیب و گریز و یحتمل تهِ ماجرا معلوم میشود حتی رضا شفاعت هم به دست «طلوعی» کشته شده اگر ناگهان در قسمت یکی به آخر فصل دوم، زنده و قبراق در کادر دوربین حاضر نشود!
مخاطب ممکن است بگوید: «وقتی معتقدی مهدویان سریالسازی بلد نیست یا زخم کاری را اثری متوسط و شاید ضعیف میدانی، مگر مجبوری بنشینی همهی قسمتها را ببینی؟» عارضیم بله! مجبوریم!
> حکایت ملا نصرالدین و خربزهای که روی خاک افتاد!
میگویند ملانصرالدین با ته ماندهی پولی که اندک نیز بود خربزهای خرید و لب جوی آبی نشست و مشغول خوردن شد که خربزه از دستش لیز خورد افتاد روی خاک. ملا نصرالدین آن قاچ در خاک افتاده را شست و تا آمد گاز بزند مجدداً لیز خورد و افتاد روی خاک. این اتفاق چند باری تکرار شد و در نهایت ملانصرالدین با خشم خطاب به خربزه گفت: بابت تو به میوه فروش پول دادم و صدبار دیگر هم در خاک بیافتی تو را خواهم خورد!
حکایت ما، حکایت ملانصرالدین است و خربزه، اشتراک یکساله فیلیمو را خریداری کردهایم و هرآن چه پخش کند خواهیم دید، خواه سریال زخم کاری باشد خواه سریال سلطان و شبان. این را گفتم که فکر نکنید مینشینم زخم کاری ببینم و از آن انتقاد کنم به تعبیری توفیق اجباری است!
در فصل دوم هم داستان روی همین ریل در حرکت است یعنی در هر سکانس بیننده کاملاً آماده است که یک نفر کشته شود مثل قسمت نهم که فرنهاد مُرد و در قسمت دهم هم ساسان و رضا شفاعت، تهِ ماجرا هم بالاخره معلوم میشود همه را طلوعی کشته حتی رضا شفاعت را!
این چند نکته را بگوییم و رفع زحمت کنیم:
– رعنا آزادیور را هنرپیشهای کاربلد میدانیم یا به تعبیری دقیقتر میدانستیم ولی در سکانس حضور در دفتر روانپزشک یا مشاور، او یکی از ضعیفترین بازیهای خود را به نمایش گذاشت.
– بازی مهران غفوریان در نقش شفاعت هم چندان چنگی به دل نزد و لابد از این جا به بعد هم نبودِ او در قصه احساس نخواهد شد.
– جواد عزتی (مالک) هم که فعلاً مشغول جورچین بازی است و لابد همینجور پس پرده باقی بماند تا شاید مستمسکی بشود برای ساختن فصل سوم.
– سیدجواد هاشمی (دستمالچی) هم معلوم نیست مأمور کجا است و دارد چه کار میکند.
– کامبیز دیرباز (طلوعی) هم که همچنان در تقلا است تا بتواند خود را «پدرخوانده» جا بزند اما معلوم است پادویی برای پدرخواندههای دیگر است.
– مرتضی امینی تبار (میثم) هم که یا دارد ناخن میجود یا درگیر پیدا کردن قاتل پدر که تقریباً برای او مسجل شده کار طلوعی است.
– الناز ملک (سیما) همسر دوم رضا شفاعت و مادر خانواده شفاعت هم که هیچ عجلهای ندارد و صبر کرده تا وقت خودنمایی او فرا برسد.
– نگار نیکدل (شیدا) هم که بعد مرگ پدر به سرنوشت مائده در زخم کاری یک دچار خواهد شد.
باقی میماند روند قصه که مطابق آن چه در فصل نخست رخ داد یک عده آدم که به گفتهی «سمیرا»، با هم هستند اما علیه هم، تلاش میکنند یکدیگر را از روند ماجرا خارج کنند و این وسط مخاطب که فقط شاهد حذف کاراکترها است بیآن که غافلگیر شود.
کاش «مهدویان» از بخش متحیر کردن مخاطب کوتاه میآمد و اندکی هم به غافلگیری فکر میکرد. مثلاً اگر روند قصه حرفهایتر بود لابد با مرگ رضا شفاعت باید حسابی غافلگیر میشدیم ولی نشدیم کما این که در قسمتهای بعدی حتی اگر میثم و سمیرا، سیما و شیدا و حتی خود طلوعی هم کشته شوند چندان غافلگیرانه
نخواهد بود.
نکته آخر اما وجود خودروهای لوکس و گرانقیمت جذابترین بخش ماجرا است زیرا هرکه در این سریال نقشی دارد یک دستگاه بنز یا بی. دبلیو هم دارد حالا این همه خودروی لوکس را مهدویان از کجا تهیه کرده بماند به عنوان بخش پنهان ماجرا وگرنه خودِ قصه که نه جذابیتی دارد و نه مخاطب را دچار غافلگیری و میخکوب شدن میکند.
پیامکها و فایلهای تصویری هم که دیگر لوث شده یعنی سربزنگاه، یک پیامک یا فایل صوتی و تصویری کل روند داستان را وارد فاز دیگری میکند گویی یک نفر نشسته تا هرکجا مخاطب حوصلهاش سر رفت با یک پیامک یا فایل صوتی و تصویری به اصطلاح چُرت را از سر او بپراند.
بازهم میگوییم؛ توقعی از مهدویان نداریم چون باور داریم «جهان بینی مهدویان، همین است، تغییر ناپذیر است، اصلا بیاییم به توافق برسیم که مهدویان فقط همین سبک کارها را بلد است بسازد و بیشتر از این خُلق خودمان را تنگ نکنیم.» خلقمان تنگ نیست عصبانی هم نیستیم فقط چندتا پیشنهاد دادیم به این امید که خیلی هم داستان زخم کاری رو لوث نشود یعنی بیشتر از این لوث نشود!
Saturday, 27 April , 2024