بیوگرافی «نیکلای چائوشسکو» ۲۶ ژانویه ۱۹۱۸ در «سکورنیچشت» رومانی متولد و از نوجوانی به حزب کمونیزم پیوست و وارد کارزار مبارزاتی شد و در زندان با نزدیکی به رهبر آینده حزب کمونیست رومانی، «گئورگه گئورگیو دژ» و بخاطر جسارتش از همانجا مورد توجه دژ قرار گرفت. زندان برایش دانشگاه آموزش اصول مارکسیستی بود و رسوم […]

 بیوگرافی
«نیکلای چائوشسکو» ۲۶ ژانویه ۱۹۱۸ در «سکورنیچشت» رومانی متولد و از نوجوانی به حزب کمونیزم پیوست و وارد کارزار مبارزاتی شد و در زندان با نزدیکی به رهبر آینده حزب کمونیست رومانی، «گئورگه گئورگیو دژ» و بخاطر جسارتش از همانجا مورد توجه دژ قرار گرفت. زندان برایش دانشگاه آموزش اصول مارکسیستی بود و رسوم مبارزه.در۱۹۴۴و آستانه اتمام جنگ جهانی دوم، سران کمونیست آزاد و علیرغم مقاومت «میخائیل»، شاه رومانی به عضوگیری پرداختند.با حمایت دژ، چائوشسکو رئیس جوانان کمونیست رومانی و بعدها به عضویت کمیته مرکزی و وزارت رسید. «استالین» یک نخست‌وزیر کمونیست به شاه تحمیل و این آغاز نفوذ رسمی سوسیالیست‌ها در بالاترین سطوح قدرت بود. با همین نفوذ و کمک شوروی در ۱۹۴۸ شاه را وادار به استعفاء و ترک کشور نمود و مثل تمام کشورهای کمونیستی، حکومتی توتالیتر پایه‌ریزی شد.دژ به دبیرکلی و رهبری رسید و بعد از ۱۷ سال درگذشت و کمیته مرکزی حزب از سه کاندید اصلی به جوانترین فرد (علتی که بعدها دقیقا در رابطه با انتخاب گورباچف، آخرین دبیرکل شوروی رخ داد) که چائوشسکو بود رای و این رهبر جوان ۲۲ مارس ۱۹۶۵ تا ۲۵دسامبر ۱۹۸۹ حدود ۲۵ سال با مشتِ سرخِ آهنین حکومت کرد. او مثل دژ، تمام مناصب را غصب، سران حزب را تسویه و به رویای استالین رومانی شدنش جامه عمل پوشاند. سونامی کمونیزم همانگونه که با شدت از روسیه آغاز و به همه جا رسید، هنگامه فرجام هم باز با همان قدرت درجهت معکوس و شوروی، بلوک شرق، اروپا و بعدتر جهان را فرا گرفت و یک ایدئولوژی که زیر ِیک دهه به جهان سرایت کرده بود، کمتر از یک دهه هم از جهان رخت بربست و سرنگونی چائوشسکو طی خیزش ضدکمونیستی رخ داد و سال بعد هم شوروی خواستگاه کمونیزم فروپاشید.(گورباچف در آخرین سفر او به شوروی،وی را به پذیرش اصلاحات و کاستن قدرت تشویق کرده بود!)۱۹۳۸ و قبل از قدرت چائوشسکوبا «النا پترشکو»، مبارز کمونیست ازدواج کرد. پیمانی که تنها دست مرگ توانست آن را بگسلد. النا زنی جاه‌طلب و بی‌رحم بود که با جا زدن خود بعنوان دانشمند شیمی هم محافل علمی و فرهنگی را زیر سیطره برد و هم با تشریک قدرت بعد از چائوشسکو، نفر دوم بود که بعدها نقش زیادی در کیش
شخصیت پرستی رهبر، اختناق و مصائب رومانی بازی کرد.زمینه فروپاشی از چند سال قبل با مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و…شکل گرفته، ولی نهایتا ستیز حکومت با یک کشیش و همراهی مردم با وی موجب شد بسیار سریع طومار کمونیزم رومانی پیچیده شود.هیچ حکومت کمونیستی با این سرعت از هم نپاشید و فرجام هیچ رهبری مثل چائوشسکو نبود.آن همه نیروی امنیتی با اهرم جاسوسی هم نتوانست تنها ۱۰ روز ناجی حکومت باشد! چائوشسکو و النا۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ طی دادگاه صحرایی ۵۵ دقیقه ای! به جرم نسل کشی، فساد و….. به دستور کمیته انقلابی تیرباران شدند!

یکی از نخستین رهبران تعاملگرای کمونیست
چائوشسکوبا تزِاستقلال از شوروی، نخستین رهبر کمونیست بلوک شرق بود که با بلوک غرب رابطه رسمی برقرار و به خیلی از کشورهای جهان سفرو قراردادهای دیپلماتیک و اقتصادی منعقد کرد. ضمنا اولین رهبر مارکسیست بود که از انگلیس دیدار و قرارداد سنگین هوایی را امضا و نشان شوالیه، مدال و…. از انگلیس، خیلی از کشورهای اروپایی و آمریکایی اخذ کرد. اما سوال اینجاست که با این رویکرد که در جهان او را خلاف سایر رهبران کمونیست، رهبری تعاملگرا و جمهوری خواه نشان می‌داد، چرا به چنین سرنوشت تلخی دچار شد؟ پاسخ این سوال به طور خلاصه اینست که علیرغم ادعای دموکراسی، رفاه، پیشرفت و…. در داخل رومانی یا همه چیز برعکس بوده یا اصلا به آن کمیت و کیفیت ادعای حاکمیت نبود! ضمن اینکه مردم جهان به ویژه بلوک شرق از هفت دهه سیطره سرخ و اختناق کمونیزم خسته و سیلی بنیادکن به راه افتاد که رومانی هم بعلت بودن در همان مسیر از آن مصون نماند. در واقع علل فروپاشی رعدآسای چائوشسکو را نباید تنها در داخل جستجو کرد بلکه باید در بیرون و جریان جهانی ضدکمونیستی که در اروپای شرقی نمود بیشتری داشت، کنکاش نمود و اینکه خود کمونیست‌های متعصب در شوروی به خاطر یک عمر سرکشی وی و به همان نسبت کمونیست‌های رفُرمیست از او به علت شعارهای اصلاح‌طلبانه کذایی، خواستند انتقام بگیرند! همه اینها در کنار نداشتن مدیریت بحران موجب شد انقلاب موسوم به انقلاب ۸ دقیقه‌ای رخ دهد! (تظاهرات سراسری که از هفته قبل مجدد آغاز شده، سبب گشت چائوشسکو طبق معمول برای نمایش قدرت!۲۱ دسامبر مراسم سخنرانی ترتیب دهد ولی ناگهان در دقیقه هشتم مدعوین گلچین شده حزبی که از اول مراسم دست می‌زدند ناگهان شروع به هو کردن و فریاد مرگ بر دیکتاتور سر دادند و همین موجب مرخم ماندن سخنرانی، فرار و تیربارانش در ۲۵ دسامبر شد!)

 دلایل سقوط کمونیزم
همانطوریکه گفته شد دلایل سقوط رهبر رومانی را هم باید در رومانی جستجو کرد و هم در جهان. کلا از ۱۹۸۰ و بحران مرگ سریالی رهبران شوروی و در نهایت آمدن مصلح بزرگی مثل گورباچف، موجب شد کشورهای کمونیستی به ویژه بلوک شرق که با مشکلات همه جانبه بخاطر ۷۰ سال سلطه یک حکومت کمونیستی روبرو بودند، در سراشیب سقوط قرار و این فروپاشی از ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۱ به دور ِدیوانه واری رسید و بلوک شرق، شوروی، اقمار و جمهوری‌های تابعه یکی پس از دیگری با فروپاشی ساختار حکومتی و انقلابی که از آن«به پاییز کمونیزم و بهار ملل» یاد می‌شود روبرو شدند و در ۱۹۹۱ با فروپاشی رسمی شوروی و استقلال اقمارش، بلوک شرق هم به استقلال از حکومتهای کمونیستی تحت انقلاب‌های مخملی رسیدند و اروپا که توسط استالین دو تکه شده بوده از بلوک غرب و شرق به درآمده و یکپارچه شد.(در این میان رومانی همچنان عجیب‌ترین سرنوشت را از هر لحاظ پیدا کرد.) و فروریختن دیوار برلین و اتحاد مجدد آلمان غربی و شرقی، خلع سلاح اتمی شوروی و…. در سقوط تک تک حکومتهای کمونیستی موثر واقع و اینکه کمونیست‌ها که با وعده آزادی، برابری، عدالت و صدها شعار دلفریب پرولتاری آمدند، درین ۷ دهه آنقدر عکس شعائر اولیه عمل و آنقدر به اختناق، انگیزاسیون، مهندسی افکار، جاسوسی و قطع ارتباط با جهان دامن زدند و بجای فکر ِساختن زندگی بهتر برای پرولتاریا، به تکاپوی تشکیل امپراطوری در جهان و توسعه طلبی، جنبش‌های میلیتاریسمی و صدور انقلاب افتادند که سرآخر همان مردمی که روزی آرزوی شان بودن در زیرِدرفش سرخ داس و چکش سوسیالیزم بود، مرگ را به آن ترجیح دادند! در این میان رهبران هم هر یک به خاطر اشتباهات یا جنایات، ضربه سختی به این ساختار زدند که درین میان«مائو» با کشتار ۷۰ میلیون و استالین با کشتار ۳۰ میلیون از مردمشان، در جهان رکورد دارند! در واقع کمونیستها با محدود کردن فضا، موجب انسدادِ جامعه گردیده. غافل از این که هرگز این همه قطرات ناراضی که پشت این سد سرخ جمع شده، ساکن و ساکت نخواهد ماند و سرانجام آنرا خواهد شکست! دلایل دیگر هم اعم بود از ترجیح قدرت نظامی به رفاه اجتماعی و تعهد جای تخصص، برتری وفاداری بیش از هر چیز، دخالت بی‌حد و حصر مثل تمام حکومتهای ایدئولوژیکی نظیر فاشیزم در تمام شئونات زندگی، سرکوب عواطف مذهبی توده، بی‌احترامی به آراء و علایق، زیر پا گذاشتن قانون و اینکه خود را برتر از قانون دانستن و باز بعلت اینکه نمی‌دانستند مردم سرانجامبه قدرت انتخاب خود رسیده، دنبال یک سری شعارهای ایدئولوژیکی پوشالی نمی‌روند. البته بعضی‌ها همچنان معتقدند که کمونیزم واقعی در اختیار توده‌ها قرار نگرفته و آنچه که بوده تعابیر و مصادره به مطلوب رهبران از آن بوده. در نهایت می‌توان گفت تمام این عوامل و مهمترین عامل یعنی غفلت از همان پرولتاریایی که دلیل اصلی انقلاب پرولتاری ۱۹۱۷ روسیه و انقلاب‌های مشابه دیگر در جهان بود، موجب شد کمونیزمی که نصف کره زمین و دو سوم جمعیت جهان را در خود ببلعد، مثل یک کوه یخی ناگهان شروع به آب شدن کرد که در ذیل به مهمترین عوامل در رومانی کمونیستی خواهیم پرداخت:

دیکتاتوری
چائوشسکو دقیقا مثل جنبش«یک گل و صد گل» مائو ابتدا به آزادی اجتماعی روی آورد ولی زود به دیکتاتوری پرولتاری رسید. وی دموکراسی غربی را نوعی بی‌نظمی نامیده، گفت دموکراسی باید سوسیالیستی باشد و در خدمت حزب (در واقع در خدمت رهبر!) و این دموکراسی که دیکتاتوری محض بود از حزب شروع شد. تشویق بی‌امانش در کنفرانس کشاورزی ۱۹۶۶، خبر از ظهور دیکتاتوری مهیب می‌داد. دسامبر ۱۹۶۷ بعنوان رئیس شورای دولتی(رئیس جمهور) انتخاب و پلونوم آوریل ۱۹۶۸ پیش درآمد خفقانِ چائوشسکویی بود. او شیفته تشویق‌ها و کارناوال‌های حمایتی شد و با رفتن به تمام شهرها، محبوبیتش را به رخ می‌کشید. در سمینارها، (حتی تخصصی ترین) باز او سخنران اصلی بود! و متخصصان بجای سخنرانی، در مقام شنونده برای کسی دست می‌زدند که می‌دانستند چیزی از آنچه می‌گوید نمی‌داند! او مثل هر دیکتاتور بجای شنونده ایده‌ها، تبدیل شد به کانون ایده‌پردازی! اینها موجب رسیدن به این باور شد که نه تنها در تمام امور صاحب نظر، بلکه نابغه‌ای تمام‌عیارست که دیر کشف شده و تشویق‌ها حق مسلم اوست! (افرادی که سابق با دژ به تمسخرش پرداخته به ویژه ادای لکنت زبانش را در می‌آوردند، حال در چاپلوسی از هم سبقت می‌گرفتند!)

 ادعاهای بسیار!
چائوشسکو مثل رهبران کمونیست خسته از سیادت شوروی، درپی تعامل با جهان برآمد و مدعی شد در سایه تعامل باغرب، اقتصاد رومانی شکوفایی چند برابری داشته. درحالیکه اقتصاد استالینیستی و طبعا بسته وزندگی مردم روز به روز سخت‌تر می‌شد.اقتصاد و سیاست دست شخصی ناآگاه بود که اجازه ورود متخصصین را هم نمی‌داد! وی پس از سفرچین، خواستار ریاضت اقتصادی بیشتر شد! شوروی هم که دیگر حامی مالی نبود لذا فاجعه اقتصادی رومانی در۱۹۷۶ آغاز شد آنهم زیر تبلیغات سنگین حکومت که مدعی بود ریاضت اقتصادی بالاخره نتیجه داده و کشور حتی با جهش اقتصادی مواجه هست! رومانی، کشور پیشرفته، سرگل بلوک شرق است! چائوشسکو تریبون دستش بود ولی هرگز خود را ملزم به پاسخگویی نمی‌دید!
سال ۱۹۷۸ و در اوج بحرانها، کتابی ۶۶۴ صفحه‌ای در تکریم چائوشسکو و دستاوردهای درخشانش منتشر شد! کتابی که او را در حد یک خدا نشان می‌داد و شد انجیل کمونیستی رومانی‌ها! مدالهای افتخار بود که از داخل و خارج به سمت وی سرازیر و به او بزرگترین القاب اعطا شد. نظیر «منبع نور، گرداننده و هماهنگ‌کننده بزرگ، دانوب اندیشه و…..!» او مثل پیشوای
کمونیستها، «لنین» و تمام رهبران کمونیست ابتدا بر رسانه‌ها دست گذاشت و سانسور را قانونی کرد. کتابی که در مدحش نبود یا در آن از او یاد نمی‌شد و جملات قصارش نمی‌آمد، مجوز چاپ نمی‌گرفت! پرفروش‌ترین‌ها هم یا آثارتالیفی او و النا بود یا کتبی در مدح آنها، ستایش کمونیزم و دادن بزرگترین نقش انقلاب به او! روزنامه‌ها هم به همین وضع بودند. هر روز عکس و خبری از او باید در صفحه اول چاپ می‌شد. برای خوب جلوه دادنش دست به هر کاری می‌زدند حتی عکس‌هایش که مثل عکس‌های استالین نشان از اثر آبله کودکی داشت را هم روتوش کرده، تا چهره‌اش جذاب‌تر به نظر بیاید! فیلم سخنرانی تا حد ممکن ویرایش می‌شد تا تپق و لکنتش مشخص نشود! مشکل بعدی کوتاهی قدش بود! که در مقابل دیگران باید از زوایایی نشان داده می‌شد که کوتاه‌تر بودنش به چشم نیاید. مقامات خیلی قدبلند یا از دیدارش محروم می‌شدند یا جلسه بی‌عکس و فیلم می‌گذشت! کوچکترین کار روزانه او با بزرگترین پوشش خبری همراه و مردم هر روز مجبور بودند ساعتها تصویر کسی را تحمل کنند که منشاء اصلی بدبختی آنها بود و حتی او را تحسین بنمایند (به قول خودشان دستی را که نمی‌توانی گاز بگیری، ببوس! سرکوب در رومانی با شوروی متفاوت و لزوما تمام مخالفان سر از اردوگاه و زندان در نیاورده بلکه به تطمیع یا به جبر به خدمت حکومت در آمده یا کنار گذاشته می‌شدند!) غربی‌ها هم او را بعنوان چهره‌ای شوروی ستیز مورد تمجید و رسانه‌های غربی برایش تبلیغات زیادی کرده، او را رهبر کمونیست روشنفکر نشان می‌دادند! او با سفرهای مختلف رهبری تعاملگرا می‌نمود و جالب اینکه بین رهبران کمونیست از لحاظ تعدد سفر خارجی رکورددار است! کیش شخصیت پرستیش، موجب بالا رفتن دیوار ِحول کشور و ازدیاد کنترل شد به ویژه در محیط رسانه. چاپخانه‌ها زیر نظر و حتی ماشین چاپ باید مجوز می‌داشت! در حزب با شگرد تعویض اعضا همه تحت کنترل بودند! اما با تمام اینها چون وی معاصر با«کارتر» (صاحب دکترین حقوق بشر) بود خفقان را طوری مدیریت کرد که چهره‌اش خدشه‌دار نشود! جالب اینکه اوج کیش‌پرستی چائوشسکو نوامبر ۱۹۸۹ دو ماه قبل از سرنگونی و در کنگره شانزدهم که کنگره«پیروزی بزرگ حزب، رهبر و رومانی» نام گرفت، رخ داد که او باز بعنوان دبیرکل انتخاب و گرچه تشویق‌ها تازگی نداشت ولی این کنگره، رکورد زد بطوریکه میان خیل تمجیدها که هرکس بهترین القاب را به او می‌داد و در خلال سخنرانیش، ۴۳ بار برخاستند و دست زدند! (اکثرشان کمتر از دو ماه در کوران انقلاب خود سبب سقوطش شدند) خاطره گورباچف، هم جالبست که وقتی ۱۹۸۷ به رومانی رفت، هم شرایط استالینیستی و اعمال استالین در اغفال مهمانها را اینبار در رومانی دید و هم وقتی از مردم خواست مشکلات را بگویند آنها مدام اسم او و چائوشسکو را هورا می‌کشیدند!

 تاثیر دیکتاتوری بدتر از خود دیکتاتوری!
چائوشسکو مثل هر دیکتاتوری همیشه دنبال جاودانگی بود اتفاقا به آن هم رسید ولی بصورت منفی!رفتن دیکتاتورها حال به هر نحوی (قهری یا میلی) اگرچه امری لازم ولی کافی نیست. چون به تبع رفتن‌شان اگر نظامی که سالها ساخته و پرداخته‌اند یا کارگزاران تاثیرگذار مایل به تداوم تفکر قبلی، همچنان بر سر کار بمانند هرچند با اسمی دیگر، آن انقلاب اگرچه نام انقلاب دارد ولی زمینه ساز تغییرات فزاینده و فراگیر نخواهد شد. در واقع آنچه بیش از سرنگونی خود رهبران توتالیتر اهمیت دارد؛ اول سرنگونی واقعی نظامشان است، دوم نابودی تاثیری که بر افکار و قلوب گذاشته‌اند. چون در هر نظامی، مردم هرچقدر هم از آن منزجر باشند باز ناخواسته بعلت اشتراکات مکانی و زمانی، افکار و اخلاق‌شان شبیه حکومت می‌شود. در واقع مهمترین چیز، تغییر در نسل هاییست که در این نظام زیسته و حال در نظام جدید همچنان عادات و اخلاقی که در نهادشان، نهادینه شده، وجود دارد و صبر بسیار بباید تا از این اذهان، طینتها، اخلاق‌ها و… رسوب‌زدایی و حال که نظام فاسد سقوط کرده، تاثیرات منفی آن هم در درون افراد ساقط شود. به بیان ساده‌تر دیکتاتوری مثل چائوشسکو سقوط کرده، نظامش هم بطور قطعی یا نسبی سقوط کرده ولی حال مردمی مانده‌اند که علیرغم تمام مخالفت با نظامی که علیه‌اش انقلاب شده، بطور ناخودآگاه همان اصول ناهنجار را در خود حفظ کرده و این همان جای نگران‌کننده ماجراست!
چون به علت اختناق موجود هرگز به این رشد فکری نرسیدند که وقتی منتقد چیزی هستند، در گام اول باید از خود شروع کنند! در واقع انقلابیون پُرشوری که دست به انقلابی بزرگ در سطح کشور زده‌اند از راه‌اندازی یک انقلاب کوچک در درون خود عاجزند و تعریف شان از انقلاب تنها یک انقلاب اجتماعی است نه فردی! در حالیکه هر دو مکمل همند وگرنه در مدتی کوتاه که صفیر گلوله‌ها به سکوت و بوی باروت از اتمسفر شهرها زدوده شود، به خود آمده، می‌بینند نظامی شبیه یا حتی بدتر از نظام قبلی سرکار است و باز روز از نو و روزی از نو! در حقیقت قبل از اینکه به رشد و آگاهی برسند، خواستار آزادی بوده‌اند ولی غافل ازاینکه آزادی بدون آگاهی، یا حاصل نمی‌شود یا زمانش آنقدر اندک است که به چشم نمی‌آید و در نهایت طلب آزادی بدون آگاهی سبب توهم آگاهی(که بدتر از ناآگاهی و نادانیست)و سقوط از چاله دیکتاتوری به چاه دیکتاتوریست! در نهایت باید انقلاب بیرونی و درونی مقارن هم رخ دهد. به علت غفلت ازین اصل، ثمره اکثر انقلابهای جهان، رفتن یک دیکتاتور و آمدن دیکتاتوری دیگر و شاید به مراتب بدترست آنهم با شکل و اسمی اغفالگر! چیزی که لااقل در صد سال اخیر در سه نظام پادشاهی، کمونیستی و جمهوری پساکمونیستی که واصل هرکدام یک انقلاب بوده در رومانی شاهدش بوده ایم!
مردمی که مثل مردم گذشته رومانی، سواد سیاسی ندارند یا نیازش را در خود احساس نمی‌کنند روزی مجبور می‌شوند در کلاس جبرانی تاریخ با کشیده‌ای آبدار بنشینند و همان درس‌های قبلی را مرور کنند! البته تمام این معضلات تنها تقصیر مردم نیست بلکه از تبعات یک حکومت دگماتیزم بوده که اجازه نداده مردم به رشد اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سواد سیاسی برسند. حکومتهای تک‌حزبی مثل رومانی که اجازه ظهور هیچ حزبی را نمی‌دهند و گلوی رسانه‌ها را در چنگال اهریمنی فشرده، نمی‌گذارند تا توده از طریق احزاب مختلف، دست به انتخابات واقعی بزند و آزادی مطبوعاتی هم مربی تربیت نسل‌های آگاه باشد.

 شاخصه‌های حکومت‌های توتالیتر
در حکومتهای توتالیتر مثل رومانی کمونیستی شاخصه‌هایی وجود دارد که موجب ظهور، ثبوت و سقوطش می‌شود. اول اینکه بعلت عدم توسعه یافتگی هرگز جامعه رنگ مدنیت به خود ندیده است. یعنی جامعه‌ای که بتواند منافع و عقاید خود را بیان و قدرت سیاسی را هم کنترل کند وجود ندارد. شاخصه دوم سطح فرهنگ در آن بسیار پایین است. در واقع هرچه قدرت فرهنگ کمتر باشد، قدرت توتالیتریزم و خودکامه‌ای بیشتر است. جالب آنکه این حکومتها لزوما در ظاهر ضد فرهنگ نیستند بلکه با تعریفی جدید و من‌درآوردی! از فرهنگ، آن را در سیطره خود گرفته و بعنوان یک انبر فشار برای کنترل خطرناکترین دشمن یعنی روشنفکر استفاده می‌کنند!(تفسیر، تسخیر و مصادره مطلوب هرچیزی) شاخصه سوم ترجیح منافع شخصی به جمعی و راضی نگه‌داشتن بخشی هرچند محدود از جامعه تا در مواقع لزوم آنها را به خیابان بکشانند.
در چنین جامعه‌ای درصدی هرچند کم از اجتماع در غایت رفاهند و عملا عمله حکومت! سایر مردم هم آنقدر فقیر، تحت فشار و ظلمند که کوچکترین کاهش فشار یا اندک روی خوش حکومت را موهبت الهی تصور کرده در حالی که غافلند از آن که این حق مسلم آنها و یک از هزار هم نیست! دقیقا چیزیکه در رومانی، بلوک شرق، شوروی و تمام حکومت‌های توتالیتر شاهدش بوده ایم. در چنین جوامعی مثل رومانی فرد همیشه از کرده، نادم است! مردم رومانی ابتدا خواستار استقرار حکومت پرولتاریایی، سپس خواستار برچیده شدن سوسیالیزم شدند حال در آمارهای اخیر می‌گویند دوران چائوشسکو بهتر بوده!