آفتاب یزد – یوسف خاکیان: تو نگو دیروز روز جهانی معلولان بوده، البته من می‌دونستم و با علم به این موضوع پریروز که ۱۱ آذر بود چیزی ننوشتم تا دیروز که ۱۲ آذر بود به مناسبت روز جهانی معلولان منتشر بشه و اتفاقا از قصد این کار رو انجام ندادم، گذاشتم تا یه روز بگذره […]

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: تو نگو دیروز روز جهانی معلولان بوده، البته من می‌دونستم و با علم به این موضوع پریروز که ۱۱ آذر بود چیزی ننوشتم تا دیروز که ۱۲ آذر بود به مناسبت روز جهانی معلولان منتشر بشه و اتفاقا از قصد این کار رو انجام ندادم، گذاشتم تا یه روز بگذره و روز جهانی معلولان بیاد تا متوجه بشم جامعه ما در این روز در قبال این قشر مظلوم چه رفتاری رو در پیش می‌گیره، بعد که دیروز گذشت و وارد امروز که ۱۳ آذر هست؛ شدیم، متوجه شدم که حتی یه بچه گربه هم حاضر نیست واسه ما آدمهای توانیاب دُمی تکون بده تا بلکه با همین عمل ساده ی این بچه گربه حالیمون بشه که هنوز زنده ایم، چه رسد به آدمهایی که بعضیاشون حتی ما رو جزو همنوعان خودشون نمی‌دونن. خاطرم هست اون قدیما یه بار واسه کنکور ثبت نام کرده بودم و خب به این دلیل که توی فرم ثبت نام تیکِ گزینه «معلولیت دارم» رو زده بودم، دوستان لطف کرده بودن من رو با بقیه داوطلب‌هایی که اونا هم معلولیت داشتن به حوزه امتحانی دانشکده توانبخشی که توی میدون محسنی (مادر) هست هدایت کرده بودن که به اصطلاح بریم اونجا کنکورمون رو بدیم، حال بماند که من چطوری خودم رو کله سحر رسوندم اونجا، یادمه تو حیاط دانشکده ایستاده بودیم و هر چند لحظه یه بار چند تا از بچه‌ها می‌اومدن و کنار ما تو حیاط منتظر اعلام شروع کنکور بودن. از اونجایی که دانشکده بزرگ بود و تعداد داوطلبان معلول کم بود، برگزارکنندگان آزمون تعدادی از داوطلبانی که هیچ مشکل جسمی نداشتن رو هم هدایت کرده بودن به اون حوزه امتحانی و قرار بود اونا هم با ما کنکور بدن، یادمه یکی از همین داوطلب‌ها وقتی وارد محوطه شد و بچه‌های معلول رو دید به رفیقش گفت: «عَه، چرا حوزه امتحانی ما رو انداختن اینجا؟ واسه چی ما باید با این کج و کوله‌ها امتحان بدیم؟» منظورش از کج و کوله ما بودیم، شنیدم حرفشو، اما واکنشی نشون ندادم، چی باید می‌گفتم؟ می‌رفتم یقه شو می‌گرفتم می‌گفتم چرا به ما گفتی کج و کوله؟ گفتم سکوت کنم بهتره، گاهی وقتا سکوت تاثیر بیشتری داره، البته برای آدمی که معنای سکوت رو بفهمه و درکش کنه، اگه نه که کاری نمیشه کرد، بگذریم. داشتم در مورد دیروز حرف می‌زدم، ۱۲ فروردین، روز جهانی معلولان، راستش من با ثبت روزهای سال به مناسبت‌های مختلف مخالفم، دلیل هم دارم برای این مخالفتم، من معتقدم که در این روزها که توی تقویم به نام فلان و بهمان ثبت شدن، هیچ اتفاق خاصی نمی‌افته، یعنی برای منِ معلول روز ۱۲ آذر (که دیروز بود و به نام روز جهانی معلولان ثبت شده) با ۱۳ آذر که امروزه و با ۱۴ آذر که فرداست و با ۱۵ آذر که پس فرداست، هیچ فرقی نداره، یعنی برای منی که معلول هستم در روز ۱۲ آذر همون اتفاق‌هایی رخ می‌ده که در روزهای ۱۰ آذر، ۹ آذر، ۸ آذر و ۷ آذر رخ می‌ده، من مجبورم کفش طبی‌ام رو پام کنم، مجبورم عصامو بگیرم دستم، مجبورم همون کاری رو که همیشه انجام می‌دادم انجام بدم، مجبورم همون مشکلاتی که هر روز از سر و کله‌ام بالا می‌رن تحمل کنم و مجبورم عدم عملیاتی شدن قانون حمایت از معلولان رو که سالهای ساله فقط به صورت نوشته شده است باز هم تحمل کنم. سوال من اینجاست که وقتی در چنین روزی هیچ اتفاق خاصی برای معلولان نمی‌افته، اساسا چرا باید توی برگه ۱۲ آذر تقویم اون پایینش نوشته باشن «روز جهانی معلولان»؟ به چه درد من می‌خوره روز جهانی معلولان؟ وقتی از مشکلات من توی این روز حتی به اندازه یه ارزن کم نمیشه چرا باید چنین روزی رو گرامی بدارم؟ چرا باید توی تقویم ثبت بشه؟ خب یه دلیلی باید داشته باشه دیگه، غیر از اینه؟ مثلا در هفته کتاب و کتابخوانی مردم تشویق میشن تا بیشتر مطالعه کنن، حداقل توی اون یه هفته بیشتر کتاب بخونن، در روز شعر و ادب پارسی مردم تشویق میشن که بیشتر شعر بخونن، در این روز یاد استاد شهریار هم گرامی داشته میشه، مثلا ملت میرن سر مزارش و براش فاتحه می‌خونن، روزها و هفته‌های دیگر سال هم به همین صورت، اما این ۱۲ آذر چه صیغه ایه؟ توی این روز چه اتفاق خوش یمنی برای معلولان می‌افته که اونا شاد باشن و با خودشون بگن امروز روز ماست؟ اصلا باید چنین روزی رو به معلولان تبریک گفت یا تسلیت؟ معلول بودن چیز خوشایندی نیست که براش روز خاصی هم در نظر گرفته بشه، مگر اینکه قرار باشه در این روز یه قدمی برای بهبود شرایط زندگی این قشر مظلوم برداشته بشه، اما آیا برداشته میشه؟ کسی کاری می‌کنه؟ همین سه روز پیش (شنبه ۱۰ آذر) سید صولت مرتضوی وزیر محترم کار و رفاه اجتماعی با دادن وعده‌ای اعلام کرد: «پیگیر هستیم تا حسب پیگیری‌های ریاست سازمان بهزیستی، برای اولین بار آزمون اختصاصی استخدام ۴۳۰۰ نفر از معلولان را با دریافت مجوز برگزار کنیم.» راستش خنده‌ام می‌گیره وقتی این حرفا رو می‌خونم یا می‌شنوم، چون تو بطن و متن ماجرای معلولیت هستم خنده‌ام می‌گیره از این حرفا، صد ساله این حرفا داره بیان میشه، اما بینی و بینُ الله کدوم وعده‌ای که به معلولان داده شده تا حالا عملیاتی شده؟ تو همین دولت قبلی که رئیسش همون اوایل که می‌خواست رئیس جمهور بشه برای بهبود شرایط زندگی معلولان چقدر وعده داد؟ اون بابا هشت سال رئیس جمهور بود، یعنی هشت سال وقت داشت وعده شو عملیاتی کنه، اما نکرد؟ الان وزیر دولت جدید وعده داده که ۴۳۰۰ معلول رو می‌خواهیم استخدام کنیم، اما آیا واقعا انجام میشه؟ واژه‌هایی که جناب وزیر برای بیان جمله‌اش استفاده کرده، خودشون دارن میگن این حرفا رو باور نکنید، این حرفا باد هواست، حتی در حد وعده تو خالی هم غیر قابل باورن، آقای مرتضوی توی همین یه جمله کوتاهشون دو بار از کلمه «پیگیر» استفاده کرده، یکی از این پیگیری‌ها مال خودشون بوده، دومیش مال سازمان بهزیستی بوده، پیگیری که همین طوری مثل بوته یه دفه از دل خاک نمی‌زنه بیرون، شما وقتی یه مسئله‌ای رو پیگیری می‌کنی یعنی یه مدتیه داری پیگیری می‌کنی که حلش کنی، الان هم داری پیگیری می‌کنی که حلش کنی، بعد از اینم قراره پیگیری کنی که حلش کنی، اما چرا حل نمی‌شه؟ واقعا چرا حل نمیشه؟ اینهمه سازمان بهزیستی داره تلاش می‌کنه، اینهمه وزارت کار داره تلاش می‌کنه؛ با این وصف چرا این پیگیری‌ها نتیجه نمی‌دن؟ سوال مهمتر اینجاست که دوستان دولتی ما (وزیر کار و رفاه اجتماعی و رئیس سازمان بهزیستی) چی رو دارن پیگیری می‌کنن؟ آقای مرتضوی گفته که دریافت مجوز رو پیگیری می‌کنیم، سوال من اینه که دریافت مجوز استخدام بیکاران رو پیگیری می‌کنید یا دریافت مجوز استخدام معلولان رو؟ کدومش؟ جناب وزیر یه عددی رو توی صحبت هاشون بیان کردن که نشون میده میخوان اختصاصا معلولان رو استخدام کنن، اونم نه یکی، نه دو تا، نه ده تا، نه صدتا، نه هزار تا، بلکه ۴۳۰۰ نفر معلول رو می‌خوان استخدام کنن، اوکی؟ اینو گفتن دیگه؟ درسته؟ الان منِ معلول یا سایر معلولین باید این حرف رو باور کنیم؟ یعنی شما می‌خواین واقعا این کار رو انجام بدید؟ پیگیری دارید می‌کنید نه؟ هم شما تو وزارت کار دارید پیگیری می‌کنید هم سازمان بهزیستی داره پیگیری می‌کنه، درسته؟ آآآآآآآآآآخ دردم گرفته، بدجور دردم گرفته، جسممو نمی‌گم، روحمو می‌گم، به لحاظ روحی دردم گرفته، کاش یکی بود یه تیر خلاص تو مخ من خالی می‌کرد و من راحت می‌شدم از این زندگی و دیگه مجبور نبودم این حرفا رو بشنوم، من نمی‌دونم معلولان دیگه چطوری فکر می‌کنن و حرفهای وزیر کار و رفاه اجتماعی رو باور می‌کنن یا نه؟ اما من یه نفر تو کَتَم نمیره که این اتفاق بیفته، حتی پیگیریش هم تو کَتَم نمیره، لابد می‌پرسید چرا؟ و لابد می‌گید چقدر ناامیدی؟ دلیلش رو می‌خواید بدونید دیگه؟ من دلیلشو میگم بهتون، دلیلش قانون حمایت از حقوق معلولانه، قانونی که سالهاست نوشته شده اما اجرا نمی‌شه، پیگیری هم شده‌ها برای اینکه اجرا بشه، اما اجرا نمیشه، چراشو نمی‌دونم، فقط می‌دونم که اجرا نمیشه، یا نمیذارن اجرا بشه یا نمی‌خوان اجرا بشه یا مجوز نمیدن یا مثل همیشه پول ندارن. توی این قانون یه‌بندی هست که میگه ادارات مختلف هر گاه بخواهند نیروی کار استخدام کنند و مجوز استخدام نیروی کار رو هم گرفته اند، موظفند سه درصد از نیروهای استخدامیشون رو به معلولان اختصاص بدن، این یعنی چی؟ یعنی بعد از اینکه آزمون استخدامی برگزار شد، بعد از اینکه نتایج اعلام شد، بعد از اینکه مرحله گزینش سپری شد و قرار شد نیروهای جدید از فلان تاریخ در اداره مربوطه مشغول به کار بشن، در میان افراد جدیدی که به کار مشغول میشن باید به اندازه سه درصد (نمی دونم چند نفر میشه) آدم معلول وجود داشته باشه. حال از شما می‌پرسم جناب وزیر کار، لطفا با صراحت جواب بدید، آیا ادارات و نهادهای دولتی به چنین قانونی پایبند هستن و انجامش میدن؟ به فرض که پایبندش باشن و انجامش بدن، آیا دست آخر اون سه درصد معلولان در اون اداره مشغول کار میشن؟ من به جای شما حرف نمی‌زنم، شما جواب خودتون رو بدید، اما می‌تونم با ذکر یک خاطره به شما در پاسخ دادن به این پرسش کمک کنم، قبوله؟ بریم تو کارش. در تاریخ ۱۳/۹/۱۳۷۸ (۲۴ سال پیش در همین روز و همین ماهی که در اون هستیم) من به عنوان یک معلول به استخدام یکی از سازمانهای دولتی دراومدم، زمانی که من استخدام شدم فردی به نام آقای نجفی رئیس اداره استخدام اون سازمان بود، بعدها همین آقای نجفی از اداره استخدام به بخشی که من توی اون کار می‌کردم منتقل شد و به نوعی شد همکار ما، یکی از همون روزها آقای نجفی منو کشید کنار و بهم گفت:
«می دونی وقتی پرونده تو به عنوان نیروی کار جدیدی که توی آزمون استخدامی و مرحله گزینش قبول شده،
زیر دست من اومد فردی (یکی از همین همکاران) اومد پیش من و بهم گفت: «تو دستت بازه، رئیس اداره استخدامی و هر چی تو بگی انجام میشه، از طرفی من و تو بیست ساله با هم رفیقیم، همکار هم که هستیم، بیا به خاطر این نون و نمکی که با هم خوردیم یه کاری بکن، این بابایی که الان پرونده‌اش رو داری بررسی می‌کنی معلوله نه؟ ببین اینکه نمی‌تونه کار مفیدی انجام بده، هم من می‌دونم هم تو می‌دونی یه معلول راندمان یه آدم سالم رو نداره، تو بیا یواشکی پرونده اینو سربه نیست کن به جاش یه پرونده واسه خواهرزاده من درست کن و خواهر زاده منو به جای این معلوله استخدام کن» به آقای نجفی نگاه می‌کردم، همینطور مات و مبهوت داشتم به حرفهاش گوش می‌کردم، راز مگویی رو داشت بازگو می‌کرد، اون هم به کسی که اون راز مگو مربوط به او (یعنی من) بود. خودمو به خاک و خون کشیدم تا آقای نجفی بهم بگه که اون فرد کی بوده، اما امتناع کرد و گفت: «تو الان توی این اداره با اون بنده خدایی که این پیشنهاد رو به من داد رفیقی، واسه همین نمی‌تونم اسمشو بگم» گفتم: «پیشنهادش قابل اجرا بود؟ یعنی می‌شد خواهر زاده اون رو به جای من جا بزنی؟» گفت: «مثل آب خوردن بود انجامش.» گفتم: «کسی نمی‌فهمید؟» گفت: «هیچکسِ هیچکسِ هیچکس نمی‌فهمید.» گفتم: «پس چرا انجام ندادی؟» گفت:
«می خواستم انجام بدم تا دمِ درِ انجام دادنش هم رفتم، فقط یه امضای آخرش مونده بود، اما…» گفتم: «اما چی؟» گفت: «ترسیدم» گفتم: «از کی؟» گفت: «از خدا.» بعدها هم آقای نجفی از اون سازمان به سازمان دیگه‌ای منتقل شد و هم من از آن اداره بیرون اومدم، اما خاطره اون راز مگو هرگز یادم نرفته و یادم نمیره هیچوقت.

 پس از تحریر
جناب مرتضوی عزیز، وزیر محترم کار و رفاه اجتماعی یا از این چیزی که الان می‌خواهم بگویم آگاهی دارید و می‌خواهید طوری وانمود کنید که درباره‌اش چیزی نمی‌دانید و به همین دلیل خودتان را زده‌اید به آن طرف یا آگاهی ندارید و واقعا نمی‌دانید که در آن صورت باید بگویم وای به حال کارمندانی که زیر دست شما کار می‌کنند، به هر روی آنچه واقعیت است اینکه متاسفانه در این مملکت برخی آدمها هستند، برخی موانع هستند، برخی اراده‌ها هستند، برخی دست‌ها هستند که اجازه نمی‌دهند پیگیری‌های مختلف تحت هیچ شرایطی به ثمر بنشینند، آنها نمی‌خواهند زندگی آدمهای مختلف (مثلا همین افراد معلول) روال عادی خودش را طی کند و به ثمر بنشیند، این آدمها و این موانع و این اراده‌ها و این دست ها، فقط و فقط و فقط به منافع خودشان فکر می‌کنند و دیگر هیچ. غم انگیز است اما باید بگویم، باید بگویم تا بدانید در این مملکت کُت تن چه کسانی است، متاسفانه از یک زمانی به بعد، جهان دیگر آدمهای خداترسی مانند آقای نجفی را به خود ندید، اصلا از یک زمانی به بعد ترس از خدا در میان برخی از افراد (که تعدادشان هم کم نیست) همانند ساختمان پلاسکو فرو ریخت و
از بین رفت، حالا دیگر نمی‌شود برای افرادی مثل من، مثل خیلی‌های دیگر که معلولند کاری کرد و قدمی برایشان برداشت، بدانید و آگاه باشید که ما خوب می‌دانیم که پیگیری‌های شما در وزارت کار و پیگیری‌های دوستان شما در سازمان بهزیستی حتی اگر تا صبح روز قیامت هم ادامه داشته باشد، مجوزی که درباره‌اش صحبت کردید به شما داده نخواهد شد، با این حال اگر یک درصد، فقط یک درصد چنین مجوزی هم صادر شود، همان آدمها، همان موانع، همان اراده‌ها و همان دست‌ها به راحتی نوشیدن یک لیوان آب می‌توانند اسم‌ها را با هم جابجا کنند و هیچ کسی هم متوجه کارشان نشود. جناب مرتضوی منِ کوچک به شمای بزرگِ صاحب منصب می‌گویم اگر ماجرای استخدام ۴۳۰۰ نفر معلول واقعیت ندارد که هیچ، اما اگر واقعیت دارد شما را به خدا بی‌خیالش شوید، خودتان را خسته نکنید، ما دیگر حالیِ مان شده که در این مملکت شهروند درجه دهم هم محسوب نمی‌شویم، بنابراین اگر واقعا می‌خواهید کاری برای ما انجام دهید بچسبید به همان قانون حمایت از حقوق معلولان و تلاش کنید که همان سه درصد اجرا شود، تلاش کنید تا معلولان کارگر و کارمند (چه آنها که در بخش دولتی کار می‌کنند و چه آنان که در بخش خصوصی کار می‌کنند) با استفاده از قانون حمایت از حقوق معلولان بتوانند با بیست سال سابقه کار و میزان ارفاقی که سازمان بهزیستی و سازمان تامین اجتماعی به آنها می‌دهد بازنشسته شوند، تا به این وسیله جا برای استخدام معلولان جدید باز شود. در پایان این نوشتار می‌خواهم خواهشی از شما داشته باشم، لطف کنید اینبار که در جلسه هیئت دولت حضور یافتید پیشنهاد کنید که اگر مقدور است نام معلولان را از روز ۱۲ فروردین بردارند و این روز را به نام دیگری ثبت کنند، همه روزهای سال می‌توانند روز جهانی معلولان باشند اگر زندگی آنها اینقدر دشوار نباشد و آنها هم بتوانند مانند مردم عادی به حیات خودشان ادامه دهند، در عین حال هیچ روزی از سال نمی‌تواند به عنوان روز جهانی معلولان به حساب بیاید اگر مسائل معیشتی و دارویی و درمانی و کمکی این قشر خاص نه تنها حل نشود که روز به روز بر تعدادشان هم افزوده شود.