دنیای اقتصاد: روزگار اتباع خارجی در بازار کار ایران اتباع خارجی ساکن در یک کشور اصولا به صورت رسمی و با کسب مجوز اشتغال در آن سرزمین مشغول به کار هستند یا اینکه بدون مجوز قانونی و به شکل غیررسمی و پنهان کار میکنند. در ایران از گذشته تا به امروز اکثریت مطلق مهاجران جزو […]
دنیای اقتصاد: روزگار اتباع خارجی در بازار کار ایران
اتباع خارجی ساکن در یک کشور اصولا به صورت رسمی و با کسب مجوز اشتغال در آن سرزمین مشغول به کار هستند یا اینکه بدون مجوز قانونی و به شکل غیررسمی و پنهان کار میکنند. در ایران از گذشته تا به امروز اکثریت مطلق مهاجران جزو نیروی کار غیررسمی بودهاند و درصد اتباع شاغل دارای مجوز رسمی بسیار کمتر بوده است. بهمنظور فهم این نکته باید ابتدا مختصری در مورد شرایط اشتغال رسمی اتباع خارجی در ایران توضیح داد. اشتغال اتباع خارجی در ایران مطابق ماده «۱۲۰» قانون کار منوط به دارا بودن روادید ورود با حق کار مشخص و نیز اخذ پروانه کار است. صدور روادید با حق کار مشخص نیازمند موافقت هیئت فنی اشتغال اتباع خارجی است؛ اما صدور خود روادید برعهده وزارت امور خارجه است. شرایط دریافت روادید و پروانه کار در ماده «۱۲۱» قانون کار تعیین شده و نسبتا سختگیرانه است. از سوی دیگر وزارت کار میتواند مطابق ماده «۱۲۲» در مورد گروههای خاصی مانند اتباع دارای ۱۰سال اقامت، اتباع دارای همسر ایرانی و مهاجران دارای مدارک معتبر راسا پروانه کار صادر کند. بنابراین امروزه اشتغال رسمی اتباع خارجی در قالب صدور روادید و پروانه کار براساس دو ماده «۱۲۱» و «۱۲۲» قانون کار انجام میشود.
از تابستان سال ۱۴۰۰ همزمان با روی کار آمدن طالبان در افغانستان، موج جدیدی از مهاجرت افغانستانیها به ایران آغاز شد. اکثریت مطلق این مهاجران تازهوارد به صورت غیرمجاز وارد ایران شدند و درنتیجه پس از ورود به کشورمان نیز به شکل غیررسمی در بازار کار ایران مشغول به کار شدند. با وجود افزایش چشمگیر تعداد نیروی کار غیررسمی خارجی در ایران، دولت اقدامی در راستای افزایش صدور مجوزهای اشتغال، اعم از روادید کار، پروانه کار و کارت کار موقت انجام نداد. تنها اقدامی که انجام شد اجرای طرح تعیین وضعیت شغلی اتباع افغانستانی دارای برگه سرشماری در سال ۱۴۰۱ و اوایل ۱۴۰۲ بود. البته تاکنون آماری از تعداد نهایی افراد ثبتنامشده و وضعیت اعطای مجوز شغلی به آنها منتشر نشده است. اتفاقا در سالهای ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱، آمارهای صدور این مجوزها نسبت به سالهای قبل از ۹۹ کمتر بوده و تنها تعداد تمدیدها بالا بوده است. این امر حاکی از آن است که سیاستگذاران در دوسال اخیر بیش از پیش تعداد فزاینده مهاجران را به سمت بازار کار غیررسمی و زیرزمینی سوق دادهاند. این موضوع، هم از لحاظ اقتصادی سبب کاهش درآمد دولت از طریق اخذ مالیات میشود، هم نظم بازار کار و سطح درآمدها را در برخی مشاغل کاهش میدهد و هم زمینهساز استثمار کارگران مهاجر بیمدرک توسط کارفرمایان میشود.
با توجه به آمارها و مطالب اشارهشده باید گفت بازار کار ایران که در دهههای گذشته بخشی از سرنوشتش به نیروی کار خارجی گره خورده است، لازم است به سمت رسمیسازی کارگران مهاجر حرکت کند. دولت باید تلاش کند مهاجرانی را که غالبا به دلایل اقتصادی به ایران میآیند، با صدور هرچه بیشتر روادید کاری به سمت ورود قانونی سوق دهد و کارگران بیمدرک شاغل را هم شناسایی و در صورت احراز شرایط مختلف، به آنان مجوز کار اعطا کند.
اعتماد: داستان مهاجر عاشق
رمان «در تدارك زندگي بعدي» اثر اتيكوس ليش نويسنده امريكايي و ترجمه فرانك حيدريان در كتاب ديدآور منتشر شده است. اين رمان در سال ۲۰۱۴ نوشته و منتشر شد و با اينكه نخستين رمان، اتيكوس ليش بود به موفقيت غافلگيركنندهاي دست يافت و جوايز متعدد و ارزندهاي را نصيب نويسنده كرد؛ از جمله جايزه پن/فاكنر منتقد مجله والاستريت اين رمان را «جسورانهترين و برجستهترين داستان عاشقانهاي» ناميد كه علاقهمندان كتاب امسال خواهند خواند و نيويورك بوك ريويو نوشت: «نخستين رمان حيرتانگيز در مورد جهاني كه با وجود پهناورياش، گاهي در آن جايي براي رفتن نيست، دنيايي كه مردم در آن آنقدر كوچكند كه گاهي اوقات گم ميشوند. اين كتاب شور و نشاط بيحدوحصر حماسياي دارد كه فقط در آثار نويسندههايي به قدرت مثلا والت ويتمن انتظار داريد، باشيد.» زو لي، شخصيت اصلي داستان، به اميد رسيدن به زندگي بهتر و يافتن كاري مناسب به صورت غيرقانوني به امريكا مهاجرت ميكند. او با تمام توان تلاش ميكند تا در برابر تمام سختيهايي كه امريكاي پس از يازدهم سپتامبر در برابرش قرار ميدهد، تاب بياورد. او به مردي جوان، سربازي امريكايي كه دچار رنج روحي حاصل جنگ است، دل ميبندد و باور دارد كه شايد زندگي تازهاي در انتظارش باشد تنها اگر بتواند در كنار معشوق از پس آوارگي، بيخانماني، بازداشتهاي موقت و كابوسهاي شبانه معشوق برآيد.
«به همه گفته بود چه مسئوليتهايي در قبال هر يك از آنها برعهده دارد كه شامل هر چيزي ميشد، حتي اگر هرگز از او نخواسته بودند، اما به هر حال هر كاري از دستش برميآمد دريغ نميكرد يا بلافاصله آنها را انجام ميداد يا در اولين فرصت يا كارهايي كه بايد براي ديگر اعضاي خانواده انجام ميداد يا براي بعضي نهادها مثل دولت.
به زبان سادهتر، كارهايي كه بايد انجام ميداد. گفت تا جايي كه بتواند سعي ميكند سريع به همه كمك كند و منتي هم بر سر كسي نميگذارد…جيمي لبخندي زد كه حاكي از درك ماجرا بود، چون فهميد قضيه چه بود. هيچ كس او را مجبور به انجام كارهايي نكرده بود كه براي آن برنامهريزي كرده بود. اين همان چيزي بود كه ميخواست. خوب بود. اما چند كار اساسي بود كه بايد براي خودش انجام ميداد و دولت هيچ پولي براي خريد لباس و لوازم بهداشتي به او نداده بود.»
اتيكوس ليش متولد ۱۹۷۲ است و در منهتن نيويورك، در خانوادهاي فرهنگي بزرگ شده. پدرش نويسنده و ويراستار مشهور ادبي، گوردون ليش است كه ويرايش كتاب نويسندگان بزرگي همچون ريموند كارور را در كارنامه دارد. او پس از انتشار اولين رمانش به موفقيتي غيرمنتظره دست يافت و علاوه بر منتقدان و نشريههاي ادبي، مورد تحسين مخاطبان ادبيات هم قرار گرفت. ليش، با انتشار «در تدارك زندگي بعدي» علاوه بر جايزه ادبي پن/فاكنر جوايز بزرگ ادبيات امريكا را درو كرد و به فهرست صد كتاب ارزشمند نيويوركتايمز و بهترينهاي سال وال استريت جورنال سال ۲۰۱۵ راه يافت. داوران اين جايزه كتاب ليش را به دليل تركيب جزييات مستند و دلهرهآور تحسين كردند و گفتند اين رمان «به امريكاي وسيع زخم خوردهاي نور ميتاباند كه خارج از دروازههاي قصر جريان دارد.» علاوه بر منتقدان و نشريههاي ادبي مخاطبان ادبيات هم استقبال بسيار خوبي از اين رمان كردند و به چندين زبان دنيا ترجمه شد.
جوان: حزب اللهیها فقط سپر بلای کشور بوده اند
تحولات ایران در سالهای آخر حکومت پهلوی و پس از شکلگیری نظام جمهوری اسلامی در هفت مرحله قابلبررسی است؛ مرحله اول تلاش برای براندازی حکومت طاغوتی پهلوی است؛ مرحله دوم، جنگ تحمیلی هشتساله؛ مرحله سوم، شکلگیری دولت سازندگی؛ مرحله چهارم، شکلگیری دولت اصلاحات؛ مرحله پنجم، ظهور دولت عدالتمحور احمدینژاد؛ مرحله ششم، دولت تدبیر و امید و مرحله هفتم، تشکیل دولت مردمی رئیسی است.
در مرحله اول و دوم، مردم، افراد و جریانات حزباللهی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) حکومت شاه را ساقط کردند و نظام اسلامی بنیانگذاری و بلافاصله جنگ هشتساله توسط قدرتهای متجاوز به کشور تحمیل شد که در این برهه بیشترین افرادی که جانفشانی و ازخودگذشتگی کردند، مردم حزباللهی بودند که با جهاد فی سبیل الله از جان و مال خود گذشتند و اجازه ندادند یک وجب از خاک کشور از دست برود و درخت انقلاب اسلامی با خون شهدا آبیاری شد.
مرحله سوم، پس از جنگ تحمیلی که با شکلگیری دولت سازندگی و رحلت حضرت امام خمینی (ره) شروع شد؛ که دولت آقای هاشمی رفسنجانی با ادبیات خاص کشورهای غربی به توسعه و آبادانی کشور پرداخت و به مرور زمان سرمایهداری، اشرافیگری و ثروتاندوزی جایگزین مکتب امام، ارزشهای دفاع مقدس و مدیریت جهادی و افراد مخلص شد.
در مرحله چهارم که مصادف با اصلاحطلبی و دولت آقای خاتمی است افراد غربگرا دروازههای کشور را بر شبیخون فرهنگی دشمن بدون ملاحظه ارزشهای بنیادین انقلاب اسلامی و هویت ملی مردم ایران گشودند و کشور را درگیر حاشیهسازی و بازی با اعتقادات مردم، تلاش برای دینزدایی از جامعه و ترویج سکولاریسم کردند.
در مرحله پنجم و با ظهور احمدینژاد انقلاب اسلامی به ریل اصلی خود برمیگردد و مردمسالاری دینی و محرومان و مستضعفان تقویت میشوند، هدفمندسازی یارانهها و مسکن مهر دو خدمت بزرگ و ماندگاری بود که در پارادایم دولت حزباللهی انجام شد که تا به امروز طبقات متوسط به پایین جامعه از آن برخوردارند، اما در دولت دوم آقای احمدینژاد کشور توسط جریانات و افراد انحرافی مجدداً از دست جریان حزباللهی خارج شد.
در مرحله ششم که مصادف با شکلگیری دولت حسن روحانی است، عملاً جریان غربگرا مدیریت کشور را به دست گرفتند و کدخداگرایی و ماکیاولیسم بر کشور سیطره پیدا کرد و در تمام شئون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تسری پیدا کرد و نهتنها جریانات سیاسی اصولگرایی و انقلابی سرکوب شدند، بلکه کل مردم و آینده کشور از این جریان آسیب جبرانناپذیر خورد.
در مرحله هفتم؛ همزمان با شکلگیری دولت ابراهیم رئیسی و توجه با نقش مردم در سرنوشت کشور شروع شد که اکنون در آن قرار داریم که بازگشت به دال مرکزی نظام اسلامی از مشخصههای اصلی آن است و انسجامبخشی به حکمرانی مردممحور از خصوصیات کلی آن است.
پرواضح است که در پارادایم نظام جمهوری اسلامی مملکت متعلق به تمام آحاد مردم ایران است؛ به جز افراد وطنفروش و خائن که بر همگان روشن است. با این وصف مصادیق فراوانی از انتفاع جریانات غیرحزباللهی از بیتالمال و فرصتهای نابرابر میتوان ذکر کرد. مرفهین بیدرد، آقازادهها، دو تابعیتیها، خانههای خالی، خودروهای چندمیلیاردی، دلالان ارز، انبارکنندگان طلا و سکه و ارز، احتکارکنندگان کالا، خانههای لوکس بالا شهر و تاجران واردکننده کالاهای بنجل چند درصدشان مسلمان و حزباللهی هستند؟! گردش مالی پتشاپها در جیب چه کسانی میرود؟ شرکتهای خصولتی مربوط به چه کسانی است؟ ابربدهکاران بانکی چه کسانی هستند؟ در باشگاههای ورزشی بالا شهر تهران چه افرادی میروند و سالی ۱۵۰ میلیون تومان شهریه میدهند؟ هلدینگهای مواد غذایی متعلق به چه کسانی است؟ واردات دارو در دست کیست؟ و… با یک تحقیق ساده معلوم میشود که اساساً جریانات حزباللهی چه میزان در موارد مذکور سهم دارند و اینکه گفته میشود «مملکت برای حزباللهیهاست» یک شوخی سیاه بیش نیست.
Saturday, 27 April , 2024