برای زنان و کودکان کرمانی که مظلومانه قربانی تروریسم شدند صدای گریه آن طفل یوسف خاکیان – روزنامه نگار: روی سخنم با تویی ست که در آغازین روز خلقت هنگامی که وجدان تقسیم میکردند، هنگامی که انسانیت تقسیم میکردند، وقتی که شعور و معرفت و درک و مهربانی و دلسوزی و دوست داشتن و تمام […]
برای زنان و کودکان کرمانی که مظلومانه قربانی تروریسم شدند
صدای گریه آن طفل
یوسف خاکیان – روزنامه نگار: روی سخنم با تویی ست که در آغازین روز خلقت هنگامی که وجدان تقسیم میکردند، هنگامی که انسانیت تقسیم میکردند، وقتی که شعور و معرفت و درک و مهربانی و دلسوزی و دوست داشتن و تمام خصایص نیک بشری را تقسیم میکردند، تو و هم پیاله گانت در صف پلیدی و پلشتی و خونخواری و دیو صفتی و آدم کشی و خدانشناسی و تمام خصایص حقیرانه که حتی برازنده حیوانات و دیوها و هیولاها و اژده هاها هم نیست، ایستاده بودی و حریصانه بیشترین سهم را طلب میکردی، تو آنقدر دون و پستی که پس از هزاربار گرفتن سهمت از این سیاهیها و تباهی ها، باز هم میرفتی و در انتهای صف میایستادی تا باز هم چیزی نصیب شکمبارگی هایت شود، تو و موجوداتی شبیه تو که هیچ بویی از شرافت نبردهاید نمیدانم کجا، در کدام مامن، در کدام پناهگاه مانند خفاشهایی خونخوار از دیوار بلند و بیانتهای شقاوت و سنگدلی آویزان شدهاید و حریصانه به فکر کشتن آدمها هستید، کم نبودهاند انسانهایی که شما پَستترین موجودات، حتی دیدن لبخندهای معصومانه شان را هم تاب نیاوردید که اگر شما کفتار صفتان اینقدر بوی خون مست و دیوانه تان نمیکرد، خیلی هایشان الان زنده بودند و در حال گذران روز و روزگارشان. شما نان را در پیاله خون میزنید و به سرمستانهترین حالت ممکن آن را در دهانتان میگذارید و میجوید و میبلعید و خیال میکنید آن چیزی که میخورید عسل است، اما هیهات، هیهات که خون مردم را میخورید و نمیدانید چه میکنید با جان آدمها، کاش شما در این دنیا نبودید، کاش زمین دهان باز میکرد و شما حقیران را میبلعید تا جهان به جای زیباتری تبدیل میشد، آن روز، آن روزی که مردم آمده بودند، گرد هم جمع شده بودند و میخواستند ساعتی را در آرامش بگذارنند و کنار مزار عزیزانشان سوگواری کنند، شما پست فطرتان تاریخ که روی هرچه نِرون و هیتلر و موسولینی را سپید کردهاید با آن افکار پلید و ددمنشانه تان در خیابان، در گوشه دیوار، در داخل ماشین و در هر جایی که به فکر کثیفتان جای خوبی به نظر میآمد بمب گذاشتید و برای اینکه خراش به تن ذلیلتان نیفتد از معرکه فرار کردید و مردم بیگناه کرمان را به جولانگاه مرگ فرستادید، شاید هم به خیال خام بهشت جاودان، بمب بر تن حقیرتان بستید و رفتید داخل جمعیت و دکمه ضامن را زدید و انتحار کردید و بعد هم بوووووم. لابد فکر میکنید با این اقدام بهشت را برای خودتان خریده اید، میروید در باغهای فردوس و تا ابد خوش خوشانتان خواهد شد، اما زهی خیال باطل، درست است در راهی که شما برای رفتن برگزیدهاید بوی کباب به مشام میرسد، اماای ابلهان تاریخ؛ باید بگویم در انتهای مسیر انتخابی شما خر داغ میکنند، آنهم چه داغی، گفتهاند داعشیها مسئولیت بمبگذاری شهر کرمان را بر عهده گرفته اند، ننگ بر وجودشان، شرم بر نفس کشیدنشان، حرامشان باد آن اکسیژنی که استنشاق میکنند و آن دی اکسید کربن نجسی که از وجود نحسشان بیرون میدهند، با شمایمای بزدلان، آن مردمان که شما کشتید، نه شما را میشناختند و نه با شما حشر و نشری داشتند، نه جای شما را تنگ کرده بودند و نه سهمتان را از روزیِ خداوند تصاحب کرده بودند، اما شما ناجوانمردانه آنها را از بین بردید، کودکان و زنان و مردانی که تنها گناهشان این بود که داشتند به عادیترین شکل ممکن زندگی میکردند، این همان چیزی ست که شما خونریزان و خصم اندیشان تاب تحملش را ندارید. یاد کاراکتر «شکور» در فیلم سینمایی «مغزهای کوچک زنگ زده» افتادم که خطاب به کاراکتر «شاهین» گفت: «سگِ هار از تو بهتره»، اما نه، نه، نه، خیال بَرِتان ندارد که سگِ هار را با شما مقایسه کردم، حیف سگِ هار که با موجوداتی چون شما مقایسه شود؟ باور کنید، باور کنید، باور کنید چیزی در این دنیا وجود ندارد که بخواهم آن را با شما مقایسه کنم و بگویم آن چیز (هرچقدر پست و بیارزش) از شما بهتر است، شما روی پستی و بیارزشی را سفید کرده اید، شما روی پستی و بیارزشی اسید ریختهاید و خودتان نشستهاید به جایش، شما میلیاردها سال نوری با پستی و بیارزشی فاصله دارید و هرگز پستی و بی ارزشی به گرد و غبارتاریکی و سیاهی وجودتان نمیرسد، تنها خداوند است که میتواند تکلیف شما را روشن کند و نگران باشید، واقعا نگران باشید، چون به زودی خداوند تکلیف کارتان را روشن خواهد کرد، به زودی درهای جهنم به رویتان باز خواهد شد و چون عطشتان برای خوردن خون آدمها بسیار زیاد است، آن تَه تَههای جهنم، تَهِ تَهِ درکات جهنم، همانجا که جایگاه اسفل السافلین است جایگاه ابدی تان خواهد بود، به زودی قعر نشین جهنم خواهید شد، به زودی خوراک اصلی تان که میوههای درخت زقوم است به عنوان روزی همیشگی تان نصیبتان خواهد شد، نوش جانتان باد آتشی شعله وری که به زودی شما را در بر میگیرد، بدانید و آگاه باشید که خداوند خلف وعده نمیکند و به حساب تک تک شما رسیدگی خواهد کرد، آهِ آن زنانِ فرزند مرده و فرزندانِ مادر مرده که در روز ولادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) خون پاکشان را بر زمین ریختید، گوشه ی کفنتان را خواهد گرفت و هرگز شما را رها نخواهد کرد. این نوشتار صدای گریه آن طفلی ست که دلش خوش بود به اینکه در روز مادر، مادرش را در آغوش بگیرد و به او بگوید: «دوستت دارم»
Sunday, 28 April , 2024