آفتاب یزد: پدیده شهرنشینی مدرن و تبعات اقتصادی – اجتماعی آن که در قالب کلانشهرهای امروزی متبلور شده در کیفیت زندگی شهروندان دارای اهمیت فراوانی بوده و زمینه‌سازی برای بهبود کیفی زیست شهروندان از جمله اهداف مهم مدیریت و برنامه‌ریزی شهری می‌باشد. نمی‌توان شهرها و شهروندان را حتی برای مدت زمان محدودی بدون مدیریت و […]

آفتاب یزد: پدیده شهرنشینی مدرن و تبعات اقتصادی – اجتماعی آن که در قالب کلانشهرهای امروزی متبلور شده در کیفیت زندگی شهروندان دارای اهمیت فراوانی بوده و زمینه‌سازی برای بهبود کیفی زیست شهروندان از جمله اهداف مهم مدیریت و برنامه‌ریزی شهری می‌باشد. نمی‌توان شهرها و شهروندان را حتی برای مدت زمان محدودی بدون مدیریت و برنامه ریزی به حال خویش رها نمود. از سوی دیگر محدود کردن مدیریت و برنامه‌ریزی شهری به تدوین دستورالعمل‌ها و تعریف پروژه‌های سخت افزاری نادیده گرفتن ابعاد مختلف ساختارهای
اقتصادی – اجتماعی می‌باشد. مدیریت و برنامه ریزی شهری یکی از زیرشاخه‌های جغرافیای شهری می‌باشد اما ماهیت ذاتی و عملکردهای برنامه ریزی شهری سبب گسترش دانش برنامه‌ریزی شهری به سایر حوزه‌های بینابینی علوم انسانی
می‌شود. علاوه بر سلامت اقتصادی فعالیت‌های مالی و پولی و حمایت از کسب و کارها، شاخص سلامت اجتماعی و متغیرهای آن نیز در اداره امور شهرها و کیفیت زیست شهروندان دارای اهمیت فراوانی می‌باشند. بنابراین همانگونه که علی رغم تخصصی بودن مباحث اقتصادی مدیریت و برنامه‌ریزی شهری در بحث استقلال اقتصاد شهری و مفاهیم و مبانی مربوط به آن و روابط شهروندان با پدیده‌های اقتصادی ورود کرده‌اند در مباحث تخصصی مرتبط با سلامت اجتماعی به ویژه در کلانشهرها نیز امکان اظهار نظر و ارائه تحلیل دارند.


سلامت فردی یا همان بهداشت ذهنی فرد با سلامت اجتماعی چنان عجین است که تفکیک این دو از یکدیگر صرفاً بر مبنای فردی و اجتماعی بودن شاخص سلامت روانی ممکن می‌باشد. بهداشت روانی فرد فاکتورهای بسیاری دارد. به یقین پارامترهایی مانند: سن و سال، جنسیت، تاهل، مدرک تحصیلی، مقبولیت اجتماعی، پذیرش و جایگاه خانوادگی، وابستگی‌های عاطفی و احساسی، منزلت شغلی و سطح درآمد، سطح برخورداری از خدمات شهری، اوقات فراغت و حتی محله‌ای که در آن زندگی می‌کنیم و بسیاری عوامل دیگر در سلامت فردی نقش دارند. برای مثال افراد متأهل از سطح کیفی سلامت فردی و اجتماعی بالاتری نسبت به شهروندان مجرد برخوردارند. شاخص‌های سلامت فردی و اجتماعی با معیار پایداری و ناپایداری نیز قابل سنجش می‌باشند. برای مثال ممکن است یک فرد در یک مقطع زمانی با فراغت ذهنی مطلوب احساس سلامت روانی بالاتری داشته باشد اما در شرایط غیر مترقبه و بحرانی بهداشت روانی وی به مخاطره بیافتد. پایداری بهداشت روانی افراد مجرد در سطح ناپایداری قرار دارد زیرا ممکن است آن‌ها تا مدت‌ها دوستانی را در کنارخویش داشته باشند و یا به واسطه روابط اجتماعی و سطح تمکن خویش اوقات فراغت و سرگرمی‌های مختلفی تدارک ببینند اما این احتمال نیز وجود دارد که هر زمان شرایط موجود عوض شود و آن‌ها تنها و سرگردان و بدون حمایت کانون خانواده رها شوند و دچار احساس یأس و افسردگی شده و کیفیت بهداشت روانی آن‌ها تنزل نماید. به عبارت دیگر بهداشت روانی فردی به نوع روابط فرد با محیط پیرامونی و احساس رضایت از همزیستی با دیگران ارتباطی مستقیم دارد لیکن سطح بهداشت روانی فرد به برداشت شخص از آرامش درونی یا تلاطم روحی‌اش نیز وابسته می‌باشد. زیرا ممکن است فردی در ظاهر روابط اجتماعی فردی شاد و پر نشاط به نظر برسد اما در تنهایی و خلوت خویش از احساس افسردگی و ناامیدی رنج ببرد. بنابراین علاوه بر تمکن مالی و سطح برخورداری و مقبولیت اجتماعی هر شخصی در جامعه، انعکاس درونی میزان رضایت‌مندی فرد از خودش نیز در کیفیت بهداشت روانی وی دخیل می‌باشد. سلامت روانی دارای سطوح متفاوتی می‌باشد و از طریق تحلیل سلامت روانی و متغیرهای تأثیرگذار بر آن می‌توان کیفیت آن را در افراد مختلف بررسی نمود. برخی افراد با ذهنی مشوش و استرس‌های روزانه دچار ناپایداری و بی‌ثباتی سلامت روانی بوده و برخی دیگر با شرایط مساعدتری مواجه بوده و به نوعی ثبات و تعادل در بهداشت روان دست یافته‌اند بسیاری از شهروندان نیز یا بدلیل شناخت مهارت‌های زندگی و یا محیط امن و آرام خانوادگی و برخورداری از اعتماد به نفس بالا و روابط عاطفی مستحکم به حد غایی سلامت روانی رسیده و در سلامت روانی مطلوب بسر می‌برند. پس نتیجه می‌گیریم که روابط عاطفی در کیفیت سلامت روانی نقش با اهمیتی دارند. پیش‌تر اشاره گردید سلامت روانی در بعد فردی با بررسی زندگی شخصی و فضای خصوصی و خلوت و محیط پیرامون هر فردی و در بعد اجتماعی نیز با بررسی کنش‌های اجتماعی و واکنش‌های فردی و گروهی در قالب روابط اجتماعی ارزیابی می‌گردد. چه از بعد فردی و چه از بعد اجتماعی جمعیت ساکن در یک شهر علی رغم تفاوت‌هایی که از نظر سطح درآمد یا محل سکونت یا نحوه کسب مهارت‌های زندگی و مقبولیت اجتماعی دارند در بسیاری از کنش‌ها و واکنش‌ها همسان عمل می‌کنند بنابراین کیفیت سلامت اجتماعی و کیفیت زیست شهری آن‌ها با یکدیگر پیوند خورده است. بنابراین با بررسی کیفیت زیست شهری می‌توان به کیفیت سلامت اجتماعی شهروندان و بالعکس پی برد. کیفیت بهداشت روانی افراد در سطح جامعه با شاخص سلامت اجتماعی تعیین می‌شود. سلامت اجتماعی افرادی که در کانون امن خانوادگی پرورش یافته و در مراحل رشد و بلوغ نیز از مقبولیت اجتماعی بهره‌مند می‌باشند در سطح مطلوبی قرار دارد. وقتی افراد از زندگی شخصی خویش راضی بوده، در زمینه شغلی مورد علاقه‌شان نیز فعالیت نمایند، اوقات فراغت‌شان را نیز در کنار دوستان و بستگان باشند و دغدغه مالی هم نداشته باشند قطعاً از کیفیت سلامت اجتماعی بالاتری نیز برخوردار خواهند بود. احساس امنیت فردی و احساس حمایت از طرف نزدیکان و دوستان از جمله عوامل تأثیرگذار در بهبود کیفیت سلامت اجتماعی افراد می‌باشد زیرا آن‌ها همواره دوستانی واقعی در کنار خویش دارند که در صورت بروز هر حادثه یا اتفاق ناگواری مورد حمایت آن‌ها خواهند بود. حالا در نظر بگیرید در جامعه‌ای افراد به یکدیگر بی‌اعتماد بوده و کسی انگیزه حمایت از فرد یا افراد دیگری را نداشته باشد، افراد صداقت و شفافیتی با یکدیگر نداشته و کانون‌های اجتماعی بجای آنکه محلی برای درک متقابل و همزیستی مسالمت‌آمیز و تعمیق پیوندهای فردی و گروهی باشند به محلی برای بروز تنش‌ها و منازعات شخصی و خانوادگی و گروهی بدل شده‌اند بنابراین در چنین جامعه‌ای هر فردی خودش را در برابر طوفان بلایا بی‌یار و یاور دانسته و احساس تنهایی و بی‌پناهی در آن‌ها شدت می‌گیرد که سبب افت کیفیت بهداشت فردی خواهد بود. امنیت اجتماعی و سلامت عمومی پیوندی جدایی ناپذیر دارند. ازجمله ابعاد چندگانه سلامت اجتماعی مثبت می‌توان به یکپارچگی و انسجام اجتماعی در سایه برقراری امنیت اجتماعی و رفاه و آسایش
در جامعه اشاره کرد. گمان کنید در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که گروهی از شهروندان از کیفیت مطلوب سلامت اجتماعی و زندگی شاد خویش لذت می‌برند اما در این بین فرد یا افرادی نیز با اختلال ذهنی و فشارهای عصبی مزمن در تنهایی خویش ساکن محلات شهری همین کلانشهرها بوده و در همسایگی همان طیف شاد روزگار می‌گذرانند، بنابراین ما در کلانشهری زندگی می‌کنیم که هر از گاهی شاهد بروز رفتارهایی کنترل نشده و خشونت‌آمیز خواهیم بود و سلامت عمومی جامعه و احساس امنیت آن‌ها توسط همان افراد مضطرب و روان‌پریش یا افرادی با سابقه رفتارهای پر خطر تهدید می‌شود. به نوعی می‌تواند ادعا نمود تهدید سلامت روانی افراد در جامعه سبب تنزل کیفی سلامت عمومی و امنیت اجتماعی می‌شود زیرا وجود تنها چند روان‌پریش و قانون گریز می‌تواند نظم جامعه و سلامت اجتماعی را تحت تاثیر منفی قرار دهد. بروز پدیده نامطلوب و مخرب هرج و مرج در جامعه که منجر به افزایش احساس ناامنی و بی‌نظمی‌های شهری می‌شود تبعات منفی بر سلامت اجتماعی شهروندان به همراه دارد. حالا ممکن است این تهدید سلامت اجتماعی موقتی و به واسطه بی‌نظمی و قانون گریزی فرد یا افرادی اندک شمار و در یک مقطع زمانی محدود باشد و یا شاهد تداوم بی‌نظمی‌ها و هنجارشکنی‌ها در بخش‌های مختلف جامعه شهری و در زمان‌های متناوب باشیم که البته تداوم ناامنی‌ها سبب افت کیفی سلامت اجتماعی شده و بازگشت به شرایط آرامش و آسایش اجتماعی نیازمند برقراری امنیت پایدار و تغییر برخی کنش‌های اجتماعی می‌باشد. بنابراین شیوه اجتماعی شدن شهروندان، اعتقادات و باورها و پایبندی آن‌ها به چارچوب‌های اخلاقی و قانونی مدنیت در سطوح فردی و گروهی و به ویژه مسئولیت‌پذیری در سطح مدیران شهری و فراشهری در تحقق یکپارچگی و انسجام اجتماعی و افزایش کیفیت سلامت اجتماعی فرآیندهایی اثر بخش می‌باشند. سلامت اجتماعی پدیده‌ای نوظهور نیست لیکن با گسترش جوامع از اهمیت بالایی برخوردار شده است. سلامت اجتماعی پدیده‌ای موقتی و نمایشی نیست. بنابراین نیازمند برنامه ریزی مداوم و نگرش کارشناسی در مدیریت شهرها می‌باشد. سلامت اجتماعی شاخصی بسیار آسیب‌پذیر است بدین معنا که حتی اگر همه شرایط نرم افزاری و سخت افزاری نیز مهیا شوند وقوع حادثه‌ای ناگوار می‌تواند سلامت روانی برخی از شهروندان را تحت تاثیر قرارداده و کیفیت سلامت اجتماعی را به مخاطره بیندازد فلذا گرچه سلامت اقتصادی می‌تواند عامل مهم و یکی از پیش زمینه‌های تحقق سلامت اجتماعی مطلوب در کلانشهرها ارزیابی شود لیکن تداوم کیفیت سلامت اجتماعی مرهون توسعه انسانی و بهبود سلامت روانی افراد جامعه می‌باشد. در سالیان اخیر در حوزه‌های مختلف علوم انسانی مانند روان‌شناسی و جامعه‌شناسی و دیگر دانش‌های مرتبط و حتی گرایش‌های مختلف علوم جغرافیایی مانند مدیریت و برنامه ریزی شهری نیز در خصوص سلامت اجتماعی و نحوه اثرگذاری آن بر کیفیت زیست شهروندان تحقیقات فراوانی انجام شده است. بسیاری از پژوهشگران و دانشمندان جامعه‌شناس ایرانی و غیر ایرانی در زمینه سلامت اجتماعی و به ویژه در حوزه جامعه‌شناسی شهری دستاوردهای گرانبهایی دارند که موجب توسعه جایگاه این علم و شاخه‌های مختلف آن شده است. دانشجویان و دانشمندان ایرانی با بهره‌گیری از یافته‌ها و نتایج تحقیقات دیگر پژوهشگران در سراسر جهان و تطابق آن‌ها با یافته‌ها و نتایج مطالعات انجام شده در جوامع شهری ایران زمین به ویژه کلانشهرهای کشور سهم عمده‌ای در بومی‌سازی دانش سلامت اجتماعی و کاربردی نمودن نتایج حاصل از آن در جامعه ایرانی دارند. در این مختصر مجال اثرگذاری سلامت اجتماعی شهروندان بر کیفیت زیست آن‌ها مورد بحث می‌باشد و برای اولین بار به نقش متقابل سلامت اجتماعی در میان مدیران و برنامه‌ریزان شهری و فرآیندهای ناشی از عملکرد آن‌ها بر سلامت اجتماعی شهروندان نیز پرداخته می‌شود که در دیگر پژوهش‌های صورت گرفته دارای تازگی بوده و سابقه‌ای ندارد. زیرا در تحقیقات جاری محققان داخلی و خارجی عملکردها و رفتارهای فردی و برداشت فرد از خودش که شخصیت او را می‌سازند نشانه میزان کیفیت سلامت روان فردی در جامعه ارزیابی کرده و میزان تطابق سلامت روان افراد در جامعه و برداشت‌های جمعی از عملکردها و رفتارها را با شاخص کیفیت سلامت اجتماعی محک می‌زنند. علی رغم پرداختن به نحوه زیست شهروندان و ارزیابی سلامت اجتماعی و متغیرهای وابسته به آن در میان شهروندان و به تفکیک در خصوص سازمانها و کارکنان آن‌ها یا ساکنان و دانش‌آموزان در محلات شهری طی مطالعات موردی لیکن تاکنون در هیچ کدام از تحقیقات به نقش متقابل مدیران و برنامه‌ریزان شهری در بهبود یا تنزل شاخص سلامت اجتماعی به این صراحت اشاره نشده است. البته نمونه‌هایی از تحقیقات بینابینی انجام شده با ادغام دانش جامعه‌شناسی و شهرشناسی و مدیریت شهری حوزه نوینی از دانش را تحت عنوان جامعه‌شناسی شهری با تأکید بر کلانشهرها و متروپلیتن‌ها پدید آورده‌اند که مباحث مرتبط با سلامت اجتماعی شهروندان از جمله دستاوردهای این دانش نوین است. همان گونه که می‌دانیم رشد جمعیت و تراکم بالای جمعیت در کلانشهرها به چالشی برای سلامت اجتماعی و بهداشت روانی شهروندان بدل شده و ضرورت برنامه ریزی توسعه محور انسان گرا و اخلاق محور در همه ابعاد بیش از پیش احساس می‌شود. شهروندان سرمایه‌های اجتماعی ارزشمندی برای مدیریت و برنامه ریزی شهری می‌باشند. مفاهیم و پدیده‌هایی مانند: آسیب‌های اجتماعی، خط فقر، عدالت اجتماعی یا احساس تبعیض، خشونت پرهیزی یا تنش‌های اجتماعی، شکوفایی اجتماعی یا سرخوردگی و ناامیدی همواره چالشی در مسیر تحقق سلامت اجتماعی پایدار می‌باشند. نوع زیست در کلانشهرها با همه محدودیت‌های زیست محیطی، فضای کالبدی نامناسب و سطح برخورداری پایین موجب افزایش اضطراب و روان‌پریشی و استرس‌های روزانه در بین برخی افراد می‌شود. استرس‌های شغلی، روابط سرد خانوادگی، التهاب‌های درونی و ترس‌های شخصی (فوبیا)، اختلال ذهنی و… در کلانشهرها در حد اعلاء خویش بوده و سبب افت کیفی سلامت اجتماعی در بین شهروندان می‌شوند. در برابر تبعات منفی کاهش کیفی سلامت اجتماعی برخی عوامل مثبت نیز مانند: مقبولیت اجتماعی، رضایت عمومی، سلامت عمومی، مشارکت جمعی، آسایش و آرامش، شیوه اجتماعی شدن فرد، زیست تعاملی با اعضاء خانواده، همسایگان و همکاران و… نیز هستند که رویکردی متفاوت داشته و سبب افزایش کیفیت سلامت اجتماعی می‌شوند. مسئولیت‌پذیری اجتماعی، مشارکت اجتماعی، هنجارمندی اجتماعی (پایبندی به قوانین جاری و حفاظت از سلامت رفتاری در جامعه) و امنیت اجتماعی از جمله حلقه‌های متصل بهم زنجیره سلامت اجتماعی هستند که اثرگذاری بالایی در توسعه پایدار شهری و افزایش کیفیت زیست شهری دارند. اداره شهرها علاوه بر حضور فعال و مسئولیت‌پذیری مدیران و برنامه‌ریزان شهری به مشارکت شهروندان نیز نیازمند بوده و بدون مشارکت شهروندان مدیریت شهرها دشوار خواهد بود. شهروندان ابتدا باید به مدیران و برنامه‌ریزان شهری اعتماد کرده و به شهری که در آن سکونت دارند وابستگی عاطفی و احساس تعلق نمایند تا امکان جلب مشارکت و همیاری آن‌ها در اداره امور شهر مهیا شود. سطح اولیه همیاری و مشارکت اجتماعی که نمادی از انسجام اجتماعی و تقویت سلامت اجتماعی می‌باشد درک متقابل شهروندان نسبت به یکدیگر و تشریک مساعی آن‌ها در پیشبرد امور شهر از خانه و محله خویش و سپس بسط این رویکرد اخلاق محور به سراسر شهر و فراتر از آن می‌باشد. سطح بالای انسجام اجتماعی در بین شهروندان احساس وابستگی کیفیت زیست شهری آن‌ها به یکدیگر می‌باشد. نمی‌توان در محله‌ای با مناظر نازیبا و کالبدی ناامن که جرایم شهری در آن رواج یافته و هرج و مرج رو به گسترش است از کیفیت سلامت اجتماعی سخن به میان آورد. بنابراین یکپارچگی اجتماعی و انسجام شهروندان با یکدیگر به این معنا است که آن‌ها سرنوشتی مشترک داشته و یا باید همه با هم به رفاه و آسایش برسند و یا اینکه حتی در بهترین حالت شکاف طبقات اجتماعی همواره کیفیت سلامت اجتماعی و زیست شهری آن‌ها را به چالش خواهدکشید. از خود بیگانگی یک از پدیده‌های منفی زیست شهری است که فارغ از آنکه زائیده نوع شهرنشینی بوده یا به دلیل گسترش بی‌ضابطه شهرها نمود بیرونی پیدا کرده باشد روندی نامطلوب و مخرب است و نمی‌توان شهروندانی را که دچار از خودبیگانگی شده‌اند و روابط عاطفی و احساس هویت جمعی ندارند و یا در روابط اجتماعی – اقتصادی از بی‌اعتمادی و گسست‌ها رنج می‌برند یکپارچه فرض کرد حتی اگر ساکن یک شهر و یا یک محله شهری و یا حتی ساکن یک مجتمع مسکونی باشند. البته از خود بیگانگی آفتی است که ممکن است به دلیل روابط خانوادگی ضعیف در درون خانه‌ها نیز رخنه کند و تبعات اجتماعی آن در کنش‌های جمعی آشکار شود. به عنوان مثال برای پدیده شوم هرج و مرج که نشانه سطح پایین سلامت اجتماعی می‌باشد وقوع حوادثی مانند حریق‌های تعمدی در سطح یک شهر را مثال می‌زنیم هرچه تعداد اینگونه حوادث در یک شهر یا محله شهری افزایش یابد نمودی از گسست‌های اجتماعی و انامنی منجر به کاهش سلامت اجتماعی خواهد بود. در خصوص از خودبیگانگی نیز به آمار اقدام به خودکشی‌ها در سطح یک شهر می‌پردازیم اگر روند آمار روبه رشد باشد سطح کیفی سلامت اجتماعی تنزل یافته و چنانچه این آمار کاهشی باشد کیفیت سلامت اجتماعی مطلوب می‌باشد. برای ارزیابی بهتر شاخص سلامت اجتماعی در یک شهر طیف‌های مختلف ساکنان در آن شهر مانند کارمندان، مدیران، دانش‌آموزان و دانشجویان، بازاریان و افراد فعال در مشاغل آزاد، افراد جویای کار، بازنشستگان و… را علی رغم تعدد شباهت‌ها و تفاوت‌های فردی با پارامترهایی مانند: تاهل یا تجرد، مقطع تحصیلی و سطح دانش، مهارت‌های زندگی، تخصص ها، مرد یا زن بودن، پیر و جوان بودن، سابقه شغلی، مقبولیت اجتماعی، رفاه اقتصادی و سطح درآمد، شاغل یا بیکار بودن، محل سکونت در بالا شهر یا پائین شهر، میزان فعال بودن و مشارکت در جامعه یا گوشه گیر و انزوا طلب بودن و… مورد سنجش قرار می‌دهیم لیکن آنچه تعیین‌کننده است وزن هر کدام از این پارامترهای انتخابی با میزان رضایت درونی شخص و حس مقبولیت خانوادگی و اجتماعی وی می‌باشد. مقایسه سطح سلامت اجتماعی در جوامع مختلف با معیارهای یکسان و شرایط متفاوت اجتماعی شدن و ناهمگونی تحولات اجتماعی – اقتصادی گرچه نیازمند بررسی تخصصی می‌باشد لیکن فرآیندی متداول برای ارزیابی عملکرد برخی جوامع شهری با یکدیگر در این زمینه می‌باشد. بررسی شاخص سلامت اجتماعی و زیر شاخص‌ها یا متغیر مستقل سلامت اجتماعی و متغیرهای وابسته به آن و شناسایی پیوندها و ارتباط معنادار آن‌ها با یکدیگر و یا گسست‌های احتمالی دارای اهمیت می‌باشد که در این مقال بهداشت روانی فردی و بهداشت جامعه شهری بیش از سایر متغیرهای مستقل مورد تأکید نویسنده می‌باشد. ارزیابی دقیق میزان اثرگذاری برخی از زیر شاخص‌ها و متغیرهای وابسته نیز نسبت به یکدیگر به امکان سنجش موضوع سلامت اجتماعی در جامعه شهری کمک می‌نمایند. در علوم روانشناسی و جامعه‌شناسی از طریق مدل‌ها و بکارگیری آزمون‌های مختلف میزان این ارتباط‌ها مشخص می‌گردد لیکن در این گزارش نظری بیشتر مفهوم عینی و مثال‌های کاربردی در زمینه سلامت روانی فردی و گروهی و بهداشت روانی در جامعه شهری مورد توجه می‌باشند. در یکی دو قرن گذشته و به ویژه طی دهه‌های اخیر توجه پژوهشگران به اهمیت سلامت اجتماعی و نقش آن در ارتقاء سطح کیفی زیست شهری بیش‌ازپیش جلب شده است. اما شاید در این مقاله که نوعی گزارش نظری محسوب می‌شود برای اولین بار به نقش مدیریت و برنامه ریزی شهری در بهبود سلامت اجتماعی و تاثیرگذاری متقابل آن بر شهروندان و مدیران شهری پرداخته شده است. همانگونه که می‌دانیم افزایش مشارکت‌پذیری شهروندان در اداره امور شهری علاوه بر کمک به پیشبرد کارها و همیاری و همکاری با مجریان امور شهر سبب احساس تعلق به شهر و تقویت هویت شهری افراد می‌شود که از شاخص‌های مطلوب سلامت اجتماعی می‌باشد. از سوی دیگر این مشارکت‌پذیری باری از دوش مدیریت و کارشناسان برنامه ریزی شهری نیز برداشته و فشار و استرس کاری تحمیلی بر آن‌ها را نیز کاهش می‌دهد و در نتیجه بر سلامت روانی آن‌ها نیز اثر بخشی مثبتی دارد. هماهنگی رویکردها و تداوم نظم زیستی در شهر دستاوردی است که با برنامه ریزی منظم صورت می‌پذیرد. هر فردی از روز قبل برای انجام امور روزانه خویش برنامه‌ریزی می‌کند یا برای انجام کاری در آینده محاسبه‌گری کرده و برنامه زمان‌بندی شده‌ای تدوین می‌نماید حال اگر شرایط بیرونی به روال معمول و طبق انتظار آن شخص یا گروه پیش رود و در پایان کار نتیجه مطلوب حاصل شود قطعاً در تقویت سلامت روانی اشخاص و کیفیت زیست شهری آن‌ها اثرگذار خواهد بود.
اما عکس قضیه نیز صادق است. بدین معنا که امکان دارد روند انجام امور به تعویق افتاده یا روال امور از دست شهروند خارج شود و در زمان‌بندی تعیین شده به اهداف خویش نرسد
که این موضوع قطعاً بر کاهش کیفیت زیست شهری و افت کیفی سلامت روانی وی موثر خواهد بود. افراد بر این باورند که هر پیشرفتی باید در زمان مشخص خودش اتفاق بیفتد و هرگونه تاخیری سبب پیدایش مخاطرات و تبعات منفی متعددی خواهد شد. اولین تبعات منفی این است که زمان- هزینه و انرژی فرد یا گروه تحت الشعاع فرآیندهای پیش‌بینی نشده قرار می‌گیرد. برای مثال کارمند یک اداره برنامه ریزی می‌کند تا سر وقت در محل کار خویش حاضر شود و طبق معمول با خودروی شخصی‌اش به سمت اداره حرکت می‌کند اما به ناگاه حادثه‌ای پیش‌بینی نشده سبب تغییر برنامه زمانی و تغییر مسیر جغرافیایی وی می‌شود و تاخیری ناخواسته اتفاق می‌افتد که با افزایش تنش‌ها و استرس‌های فکری روبرو شده و سلامت روانی ایشان تحت تاثیر قرار می‌گیرد. مثال دیگری که در این زمینه کاربرد دارد زمان‌بندی کارشناسان شهری برای فرآیندهای توسعه پایدار شهری می‌باشد. فرض کنید قرار است یک پروژه شهری کلید بخورد و زمان‌بندی پایان کار و شروع بهره‌برداری آن تاحدودی مشخص شده است اما پروژه مذکور در زمان مشخص شده به بهره‌برداری نمی‌رسد و مجریان آن برای پیشبرد امور اعتبار مالی و نیروی انسانی بیشتری مطالبه می‌نمایند که به دلیل کسری بودجه مدیریت شهری امکان پرداخت آن را ندارد بنابراین هرچه زمان ساخت و ساز و راه‌اندازی پروژه افزایش یابد سطح کیفیت زیست شهری و سلامت روانی شهروندان نیز کاسته خواهد شد. مثال کاربردی و آشنای دیگر برای همه شهروندان به فرهنگ ترافیکی و گره کور ترافیکی اتوبان‌های اصلی منتهی به هسته مرکزی کلانشهرها و یا تردد سنگین به ویژه در ساعات عصر و غروب در کوچه پس کوچه‌های تنگ و کم عرض درون محلات شهری اشاره دارد. بسیاری از شهروندان به ویژه در کلانشهرها و پایتخت کشور با فشارهای عصبی و استرس ذهنی و دلهره ناشی از ترافیک شهری به گونه‌ای عجین شده‌اند که شب و روز در مورد آن بحث می‌کنند. چنانچه یک شهروند بخواهد برای برنامه کاری‌اش زمان‌بندی مشخصی تعریف نماید حتما باید مدت زمان هدر رفته در ترافیک شهری را محاسبه نماید اما پدیده ترافیک شهری رویکردی آنی و گذرا نبوده و حقیقتی است که همواره با آن مواجهه بوده و با استرس‌های ذهنی ناشی از آن درگیر می‌باشیم و این امر به شدت بر کاهش کیفیت زیست شهری و سلامت اجتماعی شهروندان نیز موثر می‌باشند. شهروندانی که ساعت‌ها با اضطراب، دلهره، ترس‌های شخصی (فوبیا)، فشارهای عصبی، استرس‌های روزانه، التهاب‌های درونی، استرس‌های شغلی و خانوادگی، خشونت کلامی و رفتاری (برخوردهای خشن اطرافیان)، ناامنی ذهنی و… مواجه می‌باشند تحمل انتظار در صفوف خودروهای متوقف در اتوبان‌های شهری سخت و دشوار خواهد بود. این فشارهای عصبی زمانی افزایش می‌یابند که کمبود زمان دارید و در فاصله زمانی کوتاهی باید امورات روزانه و کارهای اولویت دار را سامان دهی کنید. فشارهای عصبی موضعی و موقتی سلامت فردی را در زمان مشخصی تحت تاثیر قرار می‌دهند اما تداوم فشارهای عصبی تحمیلی در جوامع شهری علاوه بر افت کیفی زیست شهری مخاطرات فراوانی بدنبال دارند و تهدیدی برای سلامت اجتماعی محسوب می‌شوند. شهرها در ذات خویش استرس‌زا نیستند اما تراکم جمعیت وعدم تناسب طراحی فضا و کالبد فرآیندهایی استرس‌زا می‌باشند که سلامت اجتماعی را در جوامع شهری به مخاطره می‌اندازند. بنابراین فارغ از نام شهر که گاهی حتی شنیدن نام یک کلانشهر می‌تواند استرس‌های ناشی از زیست شهری در کلانشهرها را در اذهان متبادر نماید، امکان کاهش فشارهای عصبی وجود دارد هرچند عوارض و التهاب‌های ناشی از شهرنشینی و به ویژه زیست کلانشهری می‌توانند به شدت استرس‌زا باشند لیکن فرم طراحی شهری و تعبیه فضاهای خلوت درون ساختمان‌های مسکونی و در فضاهای عمومی شهری و ساخت کالبدهایی مناسب زیست فردی در جوامع شهری سبب افزایش کیفیت زیست شهری و تقویت شاخص سلامت اجتماعی خواهند شد. خستگی ذهنی و سردرگمی‌های ذهنی و افت باورهای اخلاقی در تجدد خواهی نسل‌های امروزی شهرنشین، ضرورتی برای طراحی و برنامه ریزی شهری انسان گرا به وجود می‌آورد. طراحی فضا و کالبد بر مبنای نیازهای روانی شهروندان و جهت پاسخگویی به دغدغه‌های ذهنی آنان راهکاری برای توسعه سلامت اجتماعی و به تبع آن بهداشت روانی شهروندان می‌باشد. تأکید می‌کنیم که برنامه ریزی توسعه محور انسان گرا و طراحی فضا و کالبد باید بگونه‌ای باشد که پاسخگوی نیاز روانی همه شهروندان و نه صرفاً بخشی از آنان باشد. برای مثال در یک محله شهری با جمعیتی بالغ بر هزاران نفر ساکن طراحی فضای شهری با کاربری پارک محله‌ای محدود که قابلیت خدمات دهی به تعداد محدودی از شهروندان را دارد نمی‌تواند به تقویت شاخص سلامت اجتماعی شهروندان کمک شایانی نماید هر چند می‌تواند در رشد این شاخص تا حدودی موثر واقع شود. علاوه بر وجود فضاهای شهری با کاربری‌های تفریحی و خدماتی و رفاهی که رسالت ذاتی آن‌ها توسعه خدمات اجتماعی به ویژه برای اقشار آسیب‌پذیر اجتماعی می‌باشد و صرفاً اقتصادی محسوب نمی‌شوند، طراحی کالبد متناسب با نیازهای روانی شهروندان نیز ضرورت دارد. بنابراین در طراحی یک فضای شهری با کاربری رفاهی – تفریحی امکانات کالبد نیز باید با هویت فضا همخوانی داشته باشد. به همین منظور در پارک‌های محله‌ای علاوه بر لوازم و تجهیزات بازی کودکان و فضای سبز، امکاناتی نظیر آبنما و مبلمان و المان‌های موجود در پارک محله‌ای به گونه‌ای تعبیه می‌شوند که برای شهروندان خسته از کار روزانه و شهروندانی که دغدغه‌های ذهنی دارند آرامش بخش بوده و به تقویت سلامت روانی آن‌ها منجر شود. البته مشاهده برخی از رفتارهای خشونت‌آمیز در بین شهروندان نیز هر چند کوتاه ممکن است تا مدتهای مدید در پس زمینه ذهنی افراد باقی مانده و سلامت روانی آن‌ها را تهدید نماید. گاهی اوقات نیز رواج خشونت‌های رفتاری در جوامع پر استرس شهری می‌تواند در طیف‌هایی از شهروندان گسترش یابد و در این صورت کنترل آن دشوار می‌شود. با توجه به اهمیت موضوع سلامت اجتماعی و تبعات آن بر کیفیت زیست فردی و زیست اجتماعی بسیاری از فلاسفه و دانشمندان، اساتید علوم روانشناسی و جامعه شناسی، نظریه پردازان و پژوهشگران در حوزه‌های مرتبط با علوم انسانی همچون جان استوارت میل، راسل، امانوئل کانت، ورنر بیرهوف، چلبی، لارسون، ماکس وبر، هرشی، آنتونی کیدنز، مازلو، اسکلایر، هگل، میلر، جورج زیمل، امیل دورکیم، ژان ژاگروسو، اریک فروم، لوئیس ورث، کارل مارکس، کوزر، پاول، شاپیرو، مک آرتور، گلد اسمیت، باندورا، فردیناند تونیس و دیگران در خصوص بسط و گسترش مفاهیم و ارزش‌های اجتماعی مرتبط با سلامت روان و سلامت اجتماعی و دانش‌های وابسته تلاش‌های فراوانی نموده اند. در این میان نقش برجسته دانشمندان و پژوهشگران ایران زمین و دانشجویان ایرانی در توسعه دانش روانشناسی و علوم اجتماعی نیز قابل توجه و تقدیر می‌باشد. شهرها به عنوان نمونه بارز جامعه مدرن محک مناسبی در زمینه شناخت سلامت اجتماعی و ارزیابی فاکتورهای آن در میان شهروندان و تعیین کیفیت زیست شهری می‌باشند. از سوی دیگر تشخیص سلامت روانی افراد در پیوند با دیگر شهروندان و نحوه همزیستی آن‌ها با یکدیگر در فرآیندهای زیست شهری قابل بررسی می‌باشند. شهرها با حضور شهروندان حیات و سرزندگی یافته و توسط شهرسازان و کارشناسان امور شهری ساخته و پرداخته شده و توسعه می‌یابند. توسعه شهرنشینی در سنوات متوالی سبب تبدیل روستاها به شهرک‌ها و شهرک‌ها به شهرهای کوچک و متوسط و زایش کلانشهرها و متروپلیتن‌ها از درون شهرهای مهم گذشته شده است. در روند این تحویل و تحولات و گسترش بی‌ضابطه شهرها برخی از پدیده‌هایی رخ می‌نمایند که محصول همان دوره خاص یا خروجی فرآیندی در همان دوره شهرسازی و تاریخ مدیریت شهری می‌باشند. برخی از پدیده‌های نوین زائیده گسترش شهرنشینی طی قرون اخیر می‌باشند و بسیاری از تعاریف نیز طی این دوره زمانی سیر تحولی پیموده اند. برای مثال دغدغه‌های ذهنی شهروندان در هر عصری با دوره دیگر متفاوت می‌باشد و در روزگاری که خبری از کلانشهرهای توسعه یافته نبود زیست شهری در شهرهای کوچک و متوسط دارای کیفیت بالاتری از لحاظ سلامت ذهنی بوده هرچند شاخص‌های رفاه عمومی و سطح دسترسی شهروندان به خدمات شهری با محدودیت‌هایی مواجه بوده است. جلب رضایت مندی مطلوب شهروندان همواره از جمله فاکتورهای مهم ارزیابی عملکرد مدیریت شهری و از اهداف نهایی مدیریت و برنامه ریزی شهری می‌باشد. اما ذکر این نکته که جلب رضایت مندی مطلوب و رضایت مندی پایدار شهروندان فرآیندی چند بعدی و نیازمند توسعه پایدار همه جانبه می‌باشد. نمی‌توان روند جلب رضایت مندی شهروندان را در توسعه زیرساختهای شهری و گسترش خدمات‌رسانی به شهروندان خلاصه نمود. زیرا این امکان وجود دارد که شهروندان در یک کلانشهر دارای رفاه مطلوب باشند اما احساس امنیت، آسایش و آرامش فردی و اجتماعی آن‌ها سطوح متفاوتی داشته و لزوماً با میزان رفاه آن‌ها همخوانی نداشته باشد. برای مثال شهروندان از سطح برخورداری شاخص‌های بهداشتی – درمانی رضایت کامل داشته و از لحاظ زیرساختهای خدمات‌رسانی و تعداد مراکز بهداشتی، درمانگاهها، بیمارستانها، دسترسی به پزشکان متخصص و داروخانه ها، خدمات اورژانسی، بیمه‌های عمومی و تکمیلی و… در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند لیکن از لحاظ سلامت جسمی و ذهنی و دیگر معیارهای سلامت اجتماعی در شرایط مناسبی نباشند. برای تحقق بهداشت روانی مطلوب فردی و اجتماعی و ارتقاء سطح کیفیت زیست شهری علاوه بر زیرساختهای بهداشت شهری که سلامت جسم شهروندان را نشانه گرفته اند، عوامل موثر بر توسعه سلامت ذهن افراد در جامعه شهری نیز باید مد نظر قرار گیرند. بنابراین برای تحقق سلامت اجتماعی مطلوب ضرورت توسعه زیرساخت‌ها (شامل محیط‌های انسان ساخت ( فضا و کالبد) و حفاظت از محیط طبیعی ) و اصلاح قوانین مسلط بر ساختارهای اقتصادی – اجتماعی، محیط زیست شهری و… در اولویت قرار می‌گیرند. به عنوان مثال در پایان یک روزکاری و زمانی که شهروندان از یک روزکاری خسته‌کننده و تکراری فارغ شدند و قصد عزیمت به خانه را دارند و یا زمانی که افراد دچار سرگردانی ذهنی شده‌اند و یا زمانی که برای گذران اوقات فراغت‌شان نیازمند تفریح و سرگرمی می‌باشند فضا و کالبد محیط‌های انسان ساخت باید این امکان را فراهم آورند و علاوه بر کاهش سطح استرس و فرصت آسایش جسمی افراد در فضایی خلوت و آرام زمینه کاهش دغدغه‌های ذهنی آنان را نیز فراهم نمایند. احداث میادین و پارکهای محلی و ناحیه ای، تعبیه آب نماها و مناسب‌سازی مبلمان و دکوراسیون (طراحی نماهای عمومی شهر) و… برخی از این تدابیر فضاسازی مرتبط با بهبود شاخص سلامت روانی جامعه می‌باشند که قابل توجه مدیریت و برنامه‌ریزی هستند. برای مثال دیگری از افزایش کیفی سلامت اجتماعی در بین طیف‌های اجتماعی، به دانشجویان یک دانشکده می‌پردازیم، دانشجویانی را در نظر بگیرید که با تاخیر وارد کلاس شده و پس از پایان کلاس به سرعت دانشگاه را ترک می‌کنند و در هیچ یک از فعالیت‌های گروهی دانشجویی نیز مشارکت ندارند زیرا دغدغه‌های دیگری دارند. فارغ از آنکه اولویت‌بندی آن‌ها چگونه است و آیا سهم اشتغال و وقت گذاشتن برای خانواده و… نیز جزء وظایف آن‌هاست و آن‌ها با کسب رضایت مندی شغلی و روابط عاطفی گرم خانوادگی سلامت اجتماعی مطلوبی دارند.
اما نحوه فعالیت دانشجویی آن‌ها نیز نشانگر آن است که آیا توان تعامل با دیگر طیف‌ای اجتماعی را دارا می‌باشند یا خیر ممکن است آن‌ها در محیط کار و محیط خانواده نیز منزوی باشند یا بالعکس فردی که برای خانواده و شغل خویش وقت می‌گذارد و تلاش می‌کند از زندگی خانوادگی و شغلی خویش لذت ببرد قطعاً سعی می‌کند از زیست دانشجویی‌اش هم لذت برده و در محیط علمی نیز شاداب و فعال باشد. بخشی از این واکنش‌ها که هر فردی در هر محیطی و هر گروهی بروز می‌دهد به مهارت‌های اجتماعی و بهداشت فردی شخص باز می‌گردد. لیکن کنش‌های محیطی و افراد پیرامونی نیز در شکل‌گیری این مهارت‌ها و برقراری تعامل‌ها و تعادل‌ها نقش آفرین می‌باشند. مدیریت دانشگاه فضای کالبدی مناسبی برای فعالیت‌های فوق برنامه دانشجویان مهیا کرده و آن‌ها می‌توانند در این محیط‌های کالبدی و بر اساس دستورالعمل فعالیت‌های علمی و پژوهشی تعریف شده میزان مشارکت اجتماعی خویش را افزایش دهند قطعاً این موضوع می‌تواند معیاری برای شناسایی کیفیت سلامت اجتماعی دانشجویان محسوب شود. کارمندان ادارات و ارگانهای مختلف نیز بخشی از این جامعه شهری می‌باشند. بخشی از فضای کالبدی و فضای خلوت و فضای تسکین روحیه و نشاط افزایی را مدیران و برنامه‌ریزان شهری مهیا می‌سازند و هر کدام از مدیران ادارات نیز برای افزایش بهره دهی و توسعه سلامت اجتماعی کارکنان خویش باید از مقررات سخت گیرانه پرهیز نموده و محیط کار را به فضایی سرزنده و پویا بدل نمایند و چنانچه شخصی در هر محیط اجتماعی امکان بارور شدن و شکوفایی بیابد به یقین از سلامت اجتماعی مطلوبی نیز برخوردار خواهد بود. تفاوت میان کارمندی که با میل و رغبت در محیط کاری خویش حاضر شده و از فعالیت خویش لذت می‌برد با کارمندی که مدام عقربه‌های ساعت‌اش را نگاه می‌کند و از شرایط کار و مزایای کم شکایت می‌کند و یا در محل کار دغدغه‌های بعداز فراغت از کار ذهن‌اش را در بر گرفته‌اند نشان‌دهنده کیفیت سلامت اجتماعی هر کدام از آن‌ها می‌باشد. نتیجه مثال‌ها اینکه انسجام اجتماعی و کیفیت زیست مطلوب به شکوفایی افراد و سلامت اجتماعی منجر می‌شود. شهروندان سرمایه‌های اجتماعی ارزشمند جوامع محسوب شده و سلامت عمومی و آسایش و آرامش آن‌ها برای حکمفرمائی شهری و فراشهری دارای اهمیت فراوان می‌باشد. مبحث سلامت اجتماعی و شاخه‌های پیرامونی آن دانشی بین رشته‌ای بوده که علاوه بر علوم جامعه‌شناسی و روانشناسی در سایر حوزه‌های علوم انسانی نیز قابل تعمیم و گسترش می‌باشند. برای مثال در حوزه مدیریت و برنامه ریزی شهری و دیگر زیر شاخه‌های آن، شاخص سلامت اجتماعی به عنوان معیاری برای تعیین سطح کیفیت زیست شهری در جوامع مختلف قابل بررسی می‌باشد. از یک طرف هدف غایی مدیریت و برنامه ریزی شهری دستیابی به رفاه و آسایش شهروندان و آرامش پایدار زیست شهری برای همه سکنه می‌باشد و از سوی دیگر نیز علاوه بر توسعه ساختارهای مدیریت و زیرساختهای خدمات شهری و شاخص‌های اقتصادی نیازمند ارزیابی میزان رضایت مندی شهروندان از شاخص‌های اقتصادی – اجتماعی، شاخص فضای کالبدی (فضا و کالبد) و شاخص زیست محیطی می‌باشیم. کارشناسان برنامه ریزی شهری جهت سنجش میزان رضایت مندی شهروندان علاوه بر سطح دسترسی مطلوب به خدمات شهری، کیفیت زیست شهری را نیز مد نظر قرار می‌دهند. عوامل موثر در ایجاد اضطراب، روان پریشی، استرس‌های روزانه، استرس‌های شغلی و خانوادگی، التهاب درونی و ترس‌های شخصی، فشارهای عصبی، مقبولیت اجتماعی، افسردگی و شکست‌های عاطفی و… در تعیین کیفیت زیست شهری شهروندان بسیار مهم می‌باشند. به این معنا که اگر شرایط بروز عوامل منفی در جامعه‌ای محدود و کنترل شده باشد به همان میزان سلامت اجتماعی شهروندان و میزان رضایت مندی آن‌ها و به تبع کیفیت زیست شهری آن‌ها نیز افزایش می‌یابد و عکس قضیه نیز صادق می‌باشد. روزی یکی از دوستان با سابقه پژوهش در زمینه علوم اجتماعی و آشنایی با چالش‌های زندگی شهری در قرن حاضر از بنده سوالی با این مضمون پرسید که اگر از ابتدا تفکر توسعه اجتماعی و توسعه زیرساخت‌ها مطرح و اجرایی نمی‌شد و شهروندان در همان اشکال سنتی همانند قرون گذشته به زندگی‌شان ادامه می‌دادند چقدر امکان داشت که با چالش‌های امروزی نظیر آسیب‌های اجتماعی و افت کیفیت زیست شهری و چالش‌های سلامت اجتماعی مواجه شوند؟ بنده به عنوان کارشناس ارشد برنامه ریزی شهری با تمرکز بر ایده توسعه پایدار که توسعه را پیش زمینه همه تحولات شهری می‌دانم و بر ضرورت آن تاکید دارم باید پاسخ متناسبی به سوال ایشان می‌دادم. ابتدا اینکه توان مندی و منفعت طلبی در جوامع مختلف شهری و روستایی، ملی و جهانی و تمایل به کسب بالاترین حد رفاه و آسایش در آن‌ها نسل به نسل در حال تزاید بوده و از سوی دیگر تنوع و تکسر در جوامع مختلف امری بدیهی می‌باشد. بنابراین امکان ممانعت از توسعه جوامع مختلف علی رغم گسترش رسانه‌های اجتماعی و شبکه‌های مجازی وجود نداشته و در مسیر رشد و ترقی همه جوامع در فضایی رقابتی و مشارکتی گام بر می‌دارند و گاهی در حال پیشی گرفتن از یکدیگرند. بنابراین نمی‌توان یک نسخه واحد توسعه یا یک تفکر توسعه انحصاری برای جوامع مختلف تعریف نمود. البته برخی از فرآیندهای توسعه محور ابتدا بومی بوده و در صورت موفقیت امکان گسترش جهانی را نیز دارا می‌باشند. بنابراین توسعه امری منطقی بوده و در مکان‌ها و زمان‌های مختلف قابلیت برنامه ریزی و اجرایی شدن را دارد. اما اینکه فرآیند توسعه به خودی خود سبب افزایش هزینه‌های اقتصادی – اجتماعی می‌شود باید اذعان کنیم رویکرد توسعه افزایش رفاه و آسایش بشری و کاهش هزینه‌ها می‌باشد. لیکن در روند توسعه تمدنی بشر بروز نوعی ناهمسانی در تعاملات و تمایلات فردی و اجتماعی که زمینه ساز برخی واگرایی‌ها یا پیدایش گونه‌های نوینی از تفکرات اجتماعی یا رفتارهای اجتماعی می‌باشند گریز ناپذیر می‌نماید. احتمال دارد این امر واکنشی باشد در تقابل با کنش اتفاق افتاده اما به هر صورت برای برقراری پیوند بین سلامت اجتماعی با زیست شهری که بازگوکننده نحوه تعامل مطلوب یا تقابل ناسالم فردی با جامعه پیرامونی (همشهریان، همسایگان، همکاران، اعضای خانواده و…) در وسعت یک شهر می‌باشد نیازمند طرح موضوع ضرورت توسعه شهری و بیان ارتباط‌های توسعه محور با رویکرد اقتصادی – اجتماعی می‌باشیم. سلامت اجتماعی و امنیت اجتماعی شاخص‌هایی برای تعیین میزان توسعه انسانی و رفاه اجتماعی در میان جوامع مختلف می‌باشند. نظریه کییز در خصوص سلامت اجتماعی از آن جهت که سلامت فردی را به انگیزش‌های اجتماعی و تعامل فردی با جامعه پیرامونی پیوند می‌زند دارای ارزش بالایی است. در این نظریه فرد علاوه بر احساس تعلق اجتماعی و تلاش برای مقبولیت در جامعه به نحوی با محیط پیرامونی تعامل می‌کند که نقش آفرینی مثبتی در روند رو به توسعه جامعه ایفا نماید. علاوه بر کییز، بلوک و بارسلو، فوردهام، ادمونتون، آلبرتا، ورمونت و… بسیاری از دانشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعی در ایران نیز پیرامون شاخص‌های سلامت اجتماعی (نظیر: انسجام اجتماعی، پذیرش و مقبولیت اجتماعی، مشارکت و نقش آفرینی اجتماعی، شکوفایی و توسعه اجتماعی، تعامل و انطباق اجتماعی و پایداری و ثبات اجتماعی و…) که در نظریه کییز و همکارانش مطرح شده‌اند مباحثی داشته و دیدگاههای خویش را بازتاب داده اند. برخی از این پژوهشگران نیز فرآیندهای تکوینی و بسط نظریه‌های موجود را نیز سرلوحه کار خویش قرار داده‌اند تا پاسخگوی نیاز جوامع امروزی و چالش‌های پیش روی فرهنگ و تمدن انسانی باشند. بنابراین مفاهیم و مباحثی مانند هنجارمندی اجتماعی، مسئولیت پذیری، سلامت روانی، سلامت اجتماعی به عنوان رهیافت‌هایی برای ارزیابی و ارزشگذاری زیست فردی و زیست شهری همواره می‌توانند مد نظر مدیران و کارشناسان برنامه ریزی شهری و دیگر مطالبه گران اجتماعی قرار گیرند تا در فرآیند توسعه پایدار خللی در نظم و انضباط جوامع شهری به وجود نیاید. علاوه بر شناخت کلی از مفاهیم سلامت اجتماعی، مدیران و برنامه‌ریزان شهری باید در خصوص زیر شاخه‌های دانش جامعه‌شناسی شهری و سلامت پایدار جوامع شهری نیز آگاهی کامل داشته باشند تا امکان آسیب‌شناسی و نحوه مواجهه با چالش‌های شهری را داشته باشند. شهرها در طول تاریخ تشکیل و تاسیس خود تاکنون مدیران و برنامه‌ریزان بسیاری را تجربه کرده‌اند که برخی از آن‌ها کارایی چندانی نداشته و منفعل بوده‌اند و برخی از آن‌ها نیز تصمیم گیر و تصمیم ساز و منشاء آثار مثبت بوده اند. دلسوزی و مسئولیت‌پذیری و آینده نگری مدیران، کارشناسان و برنامه‌ریزان شهری سبب می‌شود پس‌از پایان کار و خلق ایده‌ای نو برای غلبه بر چالش‌های زیست شهری هم خود آن‌ها و هم شهروندان با کسب سطح بالای رضایت‌مندی به سلامت اجتماعی مطلوب یرسیده‌اند و عکس قضیه هم صادق است. مدیران و برنامه‌ریزان شهری که منفعل و ضعیف عمل کرده‌اند علاوه بر گسترش احساس نارضایتی شهروندان خودشان نیز دچار تنش‌های ذهنی و احساس بی‌لیاقتی شده‌اند که نتیجه آن کاهش سطح بهداشت روانی آن‌ها می‌باشد و به دلیل اینکه مقبولیت و محبوبیت اجتماعی آن‌ها کاهش یافته کیفیت سلامت اجتماعی آن‌ها نیز کاهش می‌یابد. بنابراین در اینجا می‌توانیم این نظریه را مطرح کنیم که افزایش سطح کیفی سلامت اجتماعی و کیفیت زیست شهری شهروندان و مدیران شهری به یکدیگر وابستگی دارد. به گونه‌ای که افزایش سطح نارضایتی شهروندان به افزایش استرس‌های شغلی و مشغله ذهنی مدیران منجر شده و حتی پس از پایان دوره فعالیت‌شان نیز کاهش مقبولیت اجتماعی وعدم شکوفایی اجتماعی به چالشی برای آن‌ها بدل می‌شود. زمانی که کیفیت سلامت اجتماعی و کیفیت زیست شهری شهروندان را مورد ارزیابی قرار می‌دهیم و می‌خواهیم به پیوندهای میان آن‌ها اشاره نماییم، چالش برقراری عدالت فضایی و رفع احساس تبعیض در سطح برخورداری شهروندان از خدمات و تسهیلات شهری از جمله بزرگترین دغدغه‌های مدیریت و برنامه ریزی شهری و فراشهری می‌باشد. ابتدا اشاره نمودیم که کیفیت سلامت اجتماعی در میان شهروندان به زیر ساخت‌های سخت افزاری و نرم افزاری مناسب و تدوین اهداف و برنامه‌ها و تصویب دستورالعمل‌ها نیازمند است. نمی‌توان در شهری با قوانین و مقررات ناقص و افزایش میزان جرایم شهری انتظار افزایش کیفیت سلامت اجتماعی را داشت. از سوی دیگر چنانچه زیر ساخت‌های مناسب برای تراکم جمعیتی شهرها لحاظ نشود مشغله‌های ذهنی افزایش می‌یابد. برای مثال در نظر بگیرید شهروندان در یک شهر به محض ورود به یک اداره یا سازمان از خدمات مناسبی بهره‌مند شده و نظم و انضباط و کیفیت خدمات قابل توجه و زبانزد می‌باشد و البته بسیاری از خدمات را نیز غیر حضوری دریافت می‌کنند حالا میزان کیفیت سلامت اجتماعی این شهروندان را با شهروندان در شهری مقایسه می‌کنیم که نظم و انضباط در خدمات‌رسانی به شهروندان معنا ندارد و کمبود تجهیزات و محدودیت‌های خدمات دهی سبب افزایش نارضایتی در میان شهروندان شده و بروز تنش‌های رفتاری و برخوردهای فیزیکی بین شهروندان و کارمندان ادارات و ارگانها و… به امری عادی بدل شده است. لیکن مهمترین عامل احساس تعلق و امنیت اجتماعی در یک جامعه شهری‌عدم احساس تبعیض بین شهروندان در خدمات‌رسانی و اختصاص تسهیلات و امکانات شهری بصورت عادلانه در میان آحاد شهروندان می‌باشد که معیاری برای شناسایی کیفیت سلامت اجتماعی و عملکرد مدیریت و برنامه ریزی شهری نیز محسوب می‌شود. آزادی‌های فردی و اجتماعی، رشد و شکوفایی، شیوه زندگی و مناسبات فرهنگی، احساس مسئولیت و هویت اجتماعی، ویژگی‌ها و گرایش‌های فردی و اجتماعی، باورهای فردی و پیوندهای اجتماعی، سازگاری اجتماعی و… پارامترهایی هستند که مدیریت و برنامه ریزی شهری در ترسیم فرآیندهای توسعه محور باید لحاظ نمایند. در برابر همه ویژگی‌های مطلوب مرتبط با سلامت فردی و اجتماعی برخی تضادها و تعارض‌ها در روابط فردی و اجتماعی شهروندان نیز قابل شناسایی می‌باشند. ویژگی‌های نامطلوبی مانند: بی‌تفاوتی و بی‌هویتی فردی و اجتماعی، ناسازگاری و ناهنجاری، بی‌ثباتی و فروپاشی یا گسست در پیوندهای فردی و اجتماعی، از خود بیگانگی فردی و بی‌اعتمادی به جامعه و… به عنوان چالش‌هایی برای مدیران و برنامه‌ریزان شهری در مسیر توسعه پایدار به شمار می‌آیند که ضرورت حل مسئله را تقویت می‌نمایند. هنجارمندی و پایبندی به قانون و ارزش‌های جامعه نشانه‌ای از سلامت اجتماعی جامعه شهری می‌باشد. بروز نوعی گمگشتگی و سرگشتگی فرد یا افرادی در جامعه شهری به دلیل گمراهی در تشخیص اهداف و قابلیت‌ها و شرایط اقتصادی – اجتماعی می‌تواند به ایجاد انحرافات اجتماعی، قانون گریزی، عدم مسئولیت‌پذیری و بی‌تفاوتی اجتماعی منجر شود. به همین منظور چنانچه مدیریت و برنامه ریزی شهری با توسعه پایدار عدالت کالبدی و فضایی و عدالت توزیع خدمات به ترویج بیشتر هنجارمندی اجتماعی و نظم و اخلاق در میان شهروندان کمک نمایند کاهش جرایم شهری و کاهش احساس تبعیض را شاهد می‌باشیم. پیش از این اشاره شد شهروندان سرمایه‌های اجتماعی هر جامعه‌ای هستند بنابراین امنیت و شکوفایی و کیفیت زیست شهری آن‌ها و به تبع سلامت اجتماعی‌شان برای مدیران شهر حائز اهمیت می‌باشد. به عنوان مثال ویژگی‌های فردی و اجتماعی، رابطه فرد با جامعه، میزان مشارکت‌پذیری و مسئولیت‌پذیری فردی در جامعه، حقیقت فرد از نگاه خودش و القائات و باورهای اجتماعی وی و… مباحثی مهم هستند که در تحولات اجتماعی – اقتصادی همه جوامع شهری دارای اهمیت فراوانی می‌باشند. در فرآیندهای مرتبط با توسعه پایدار شهری نیز بروز تحولات اجتماعی – اقتصادی و شکل‌گیری پیوندهای فردی و اجتماعی مرتبط با آن‌ها گریز ناپذیر است. اینجانب همواره بر این باور استوار بودم که سلامت فردی و اجتماعی علاوه بر پیوستگی‌هایی که دارند با مسائل حیات انسانی در فضای کالبدی و نحوه زیست شهری شهروندان نیز ارتباطی موثر دارند و نقص در اداره شهرها برای سلامت اجتماعی شهروندان روندی چالشی خواهد بود. بنابراین در فصل اول کتاب شناخت پتانسیل‌های مدیریت جامع شهری با رویکرد توسعه پایدار که در سال ۱۴۰۲ به طبع رسید در مبحثی تحت عنوان نقش ساختار فضای کالبدی در ارتقاء ظرفیت روانی شهروندان در کلانشهرها و در مبحث شهرهای سلامت محور؛ نمادی از توسعه پایدار فضای کالبدی هوشمند به نقش فضای کالبدی در توسعه کیفیت زیست شهروندان اشاره نمودم و در ادامه مباحث مرتبط با سلامت اجتماعی در فصل سوم همین کتاب در بخش اثرات چالش بی‌هویتی، بی‌تفاوتی و نارضایتی شهروندی در فرآیند مدیریت کلانشهرها و در مبحث اثرات چالش هویت شهری و ضعف سرمایه اجتماعی – اقتصادی در فرآیند مدیریت کلانشهرها در زمینه یکی از ابعاد سلامت اجتماعی با تاکید بر لزوم ارتقاء کیفیت زیست شهروندی در کلانشهرها و نقش شهروندان در کیفی‌سازی زیست شهری مطالبی نگاشتم. در فصل هشتم همان کتاب نیز در مباحث چالش‌های نوظهور آموزش و بهداشت شهروندی برای مدیریت کلانشهرها و بررسی نقش شاخص‌های آموزش و بهداشت شهروندی در ارتقاء سطح تاب‌آوری کلانشهرها نیز در زمینه اهمیت بعد سلامت جسمی و ارتباط تنگاتنگ آن با سلامت اجتماعی و ضرورت بهبود مدیریت انسان محور و اخلاق محور در کلانشهرهای توسعه یافته به طرح سوال و چالش‌هایی متناسب با موضوع سلامت فردی و اجتماعی پرداختم. آنچه در هر جامعه‌ای سنگ بنای افزایش مطلوب کیفیت سلامت اجتماعی و کیفیت زیست شهری می‌باشد زندگی شاد و آرام در شهری منظم و به دور از جرایم شهری و پرخاشگری و کنش‌های بی‌ثبات‌کننده است در چنین شهری سطح مشارکت و شکوفایی اجتماعی ارتقاء یافته و سهم اعتماد و تعهد اجتماعی افراد نسبت به یکدیگر افزایش می‌یابد.