ذهن انسان معاصر در درگیری با پیرامون پرچالش امروزی‌اش، همواره بر مسیر کشف ماهیت روانی و درونی او راه می‌پیماید. انسان پنهان‌شده در پشت نقاب اخلاق‌مداری، با قرار گرفتن در تنگناهای روانی، تاب نمی‌آورد و به ابراز نهاد غریزه‌مدار حیوانی خود می‌پردازد. این نوع اعتراف‌گیری اجباری، دستمایه بسیاری از تولیدات دراماتیک دنیای درام امروز است […]

ذهن انسان معاصر در درگیری با پیرامون پرچالش امروزی‌اش، همواره بر مسیر کشف ماهیت روانی و درونی او راه می‌پیماید. انسان پنهان‌شده در پشت نقاب اخلاق‌مداری، با قرار گرفتن در تنگناهای روانی، تاب نمی‌آورد و به ابراز نهاد غریزه‌مدار حیوانی خود می‌پردازد. این نوع اعتراف‌گیری اجباری، دستمایه بسیاری از تولیدات دراماتیک دنیای درام امروز است که نمایش «گناه مشترک» نیز یکی از همین گونه‌هاست. این نمایش، به نویسندگی و کارگردانی ماهیار چرمچی، در دی امسال، در پردیس تئاتر شهرزاد تهران روی صحنه رفته‌ است. پنج زن در فضایی سربسته و بی‌نشان، به ناگهان از خواب برمی‌خیزند و در پی کشف زمان و مکان واقعی خود، به تعامل و چالش با یکدیگر می‌پردازند. با روشن‌شدن این حقیقت که هر پنج زن، در واقع یک نفر هستند، چالش ذهنی اصلی داستان آغاز می‌شود. چالشی که در قالب یک پرسش بزرگ، ذهن کاراکترهای داستان، و به موازات، ذهن مخاطب نمایش را درگیر خود می‌کند که البته تا پایان نمایش، علت اصلی این همگونی شخصیتی در پنج کاراکتر داستان، به روشنی بازگو نمی‌شود. داستان نمایش در ادامه، با گرایش به سوی انتخاب زنده‌ ماندن و یا کشته‌شدن تعداد مشخصی از پنج نفر بازی، به سوی دیگری حرکت می‌کند و در پایان نیز، به ناگهان و به سرعت، با کم‌شدن تعداد مورد نظر، نمایش پایان می‌یابد. داستان نمایش «گناه مشترک»، با رویدادی به‌ظاهر واقعی، کاراکترهای بازی را در برابر یکدیگر قرار می‌دهد و چالشی را بین آن‌ها ایجاد می‌کند که با کمک مردی از خارج از صحنه، مجبور به حل این چالش هستند، ولی انگیزه و هدف اصلی خود از این کار را به روشنی بیان نمی‌کند. کاراکترهای نمایش، در طول نمایش، به بحث و تنش با یکدیگر می‌پردازند، و در آخر، یکدیگر را نابود می‌کنند، بی‌آنکه دلیل منطقی و روشنی از هدف مرد برای این کار را دانسته باشند. این پنج زن، تنها به بحث‌هایی روزمره در باب ویژگی‌ها و تفاوت‌های اخلاقی بین زنان و مردان می‌پردازند، و در نهایت به کاراکترهایی تبدیل می‌شوند که بی‌چون و چرا به اجرای دستورات مرد نادیده خارج از صحنه می‌پردازند. کارگردانی نمایش، بر مبنای رمزگشایی از هویت شخصیت‌ها، بار اصلی دراماتورژی خود را بر بازی بازیگران و ایجاد موومان‌ها و میزانسن‌های صحنه‌ای بازی می‌گذارد. طراحی میزانسن بازی، پیوندی ناگزیر با بک‌گراند صحنه دارد چراکه در تصویر تلویزیون بک‌گراند، بخشی از نمایش، در قالب ویدئو پروژکشن به تصویر کشیده می‌شود که خود باعث ایجاد میزانسن بازیگران در بک‌گراند صحنه و همچنین ریتمی مناسب در اجرا می‌شود. بازیگران نمایش هم در تلاشی تقریباً موفق، به شخصیت‌های تعریف‌شده خود می‌رسند. بازی پنج زن نمایش، اجرایی واقع گرایانه در فضایی غیرواقعی است که البته این موضوع، خواست نویسنده در شخصیت‌پردازی است. صحنه نمایش «گناه مشترک» نمادی از گرایش مینی‌مالیستی طراح در راستای ایجاد فضای ذهنی نمایش است. نور و موزیک در راستای اجرا و کارگردانی غیر واقع گرایانه خود، نقش پررنگی در نمایش ندارند که البته می‌توانستند میزانسن بیشتری در اجرا به خود اختصاص دهند. موزیک متن صحنه، تا حدی ایجادکننده فضای ذهنی غیررئالیستی برای مخاطب است. طراحی لباس و گریم بازیگران هم مناسب به‌نظر می‌رسند. «گناه مشترک»، قالبی آشنا در درام است که نمونه‌های دیگری از این قالب در سینما و عرصه نمایش نیز تولید شده‌ است. در این گونه نمایشی، انسان که در تنگنای محیطی پیرامون خود گرفتار شده‌ است، مجبور به حرکتی واپس‌گرایانه از لایه اخلاق‌مدار خود در بخش اول به سوی لایه عقل‌مدار و در بخش دوم به سوی لایه نهاد غریزه‌مدار خود می‌شود که در نهایت باعث بروز ویژگی‌های ماهیتی شخصیت او می‌شود. نمایش با طی مسیری روان‌شناختی قصد دارد تا در قالبی اکسپرسیونیستی، با کنکاش روان‌کاوانه خود به کشف ماهیت انسانی دست یابد، تا به ارزیابی کنجکاوانه در وجود و ماهیت انسانی، با نام آشنای اگزیستانسیالیسم دست یابد که البته آن چنان که باید، این هدف حاصل نمی‌شود. بهنام حبیبی در پایان نقد خود در ایران تئاتر نوشته است: اعتراف کاراکترهای نمایش «گناه مشترک» به ناتوانی‌ها و کاستی‌های روانی‌شان در زندگی واقعی، نوعی پرده‌برداری از ناتوانی در شخصیت غریزی آن‌هاست که با رویارویی این پنج شخصیت برابر یکدیگر، تفاوت‌ها و گونه‌گونی ماهیت‌شان مورد پرسش قرار می‌گیرد. این واگویی‌های درونی کاراکترها، انگیزه و هدف اصلی نویسنده از ایجاد این فضای غیر واقع گرایانه انسان‌محور را بازگو می‌کند که البته با گرایش دیالوگ‌های زنان بازی به سوی تنش‌ها و مجادلات جنسیتی بین مردان و زنان، آن چنان که باید به مقصد مورد نظر خود نمی‌رسد، و تنها با چرخش بر محور طنز، به سرکوب جنس مخالف یعنی مرد، دست می‌یابد.