خیلی از ما آدما فکر میکنیم که خدا فراموشمون کرده، بدتر از اون فکر میکنیم که اصلا ما تو یادش نبودیم که بعدش بخواد فراموشمون کنه، خیال میکنیم که خدا اصلا ما رو داخل آدم حساب نمیکنه، دلیلمون هم واسه چنین ادعایی اینه که: «خب اگه خدا داخل آدم حسابمون میکرد که اینهمه تو […]
خیلی از ما آدما فکر میکنیم که خدا فراموشمون کرده، بدتر از اون فکر میکنیم که اصلا ما تو یادش نبودیم که بعدش بخواد فراموشمون کنه، خیال میکنیم که خدا اصلا ما رو داخل آدم حساب نمیکنه، دلیلمون هم واسه چنین ادعایی اینه که: «خب اگه خدا داخل آدم حسابمون میکرد که اینهمه تو زندگیمون مشکل نداشتیم، اگه خدا دوستمون داشت مثل خیلیای دیگه راحت زندگیمونو میکردیم و نهایتا سالی یه بار، دو سالی یه بار یه موج نرمی میاومد و زندگیمونو یه کَمَکی قلقلک میداد و اینطوری حالیمون میشد که زندگی میتونه سخت هم باشه، وقتی اینطوری نیست، وقتی از بیست و چهار ساعت شبانه روز بیست و سه ساعت و پنجاه و نه دقیقهاش تو چه کنم هستیم، معلومه که خدا دوستمون نداره، اگه نه وضعمون این نبود.» کاری نداریم با اینکه اینگونه افراد چطوری و تحت چه شرایطی به چنین طرز فکری رسیدن و فکر میکنن که خدا فقط مال پولداراس، اما اگه بخوایم منصفانه و بدون حب و بغض به ماجرا نگاه کنیم میبینیم که خیلی از ما آدمها خیلی از کارایی که خدا برامون انجام داده و انجام میده رو نمیبینیم و چون نمیبینیم فکر میکنیم که اون برای ما کار مثبتی انجام داده، میدونید که دلیل رسیدن به چنین دیدگاهی چیه؟ اینه که ما آدما به خدا به چشم آجیل مشکل گشا نگاه میکنیم، یعنی فکر میکنیم که خدا هست فقط برای اینکه مشکل ما رو حل کنه، دقیقا مثل مادری که توی خونه به صورت ۲۴ساعته داره برای راحتی و آسایش ما کار میکنه، غذا درست میکنه، خونه رو جارو میکنه، ظرفا رو میشوره، اتاقا رو گردگیری میکنه، لباسا رو تو ماشین لباسشویی میندازه، چای درست میکنه، سبزی پاک میکنه، میوهها رو میشوره و… اما ما نمیبینیمش اصلا، و وای به زمانی که مثلا مادر ما برای دیدن خواهرش پاشه بره مهمونی، یا مثلا خدای نکرده مریض بشه، اونوقت وقتی غذای ما آماده نیست، کل شهرو خبر میکنیم که بقیه مردم هم مامان دارن ما هم مامان داریم، همه مادرا برای بچه هاشون مادرن، مادر ما برای ما زن باباس، غذا اصلا به ما نمیده، نیمساعته لباسامو گذاشتم اونجا کسی نیست بشوره، کسی نیست اتو کنه، کسی نیست یه استکان چای بده دست ما، این چه زندگیه که ما داریم؟ اینجاست که باید گفت: «نمکم چشمتو بگیره بچه، بیست و چهارساعت هم بهت خدمت کنم بازم میشم مادر بد.» این موضوع درباره خداوند هم صدق میکنه، فقط کافیه که یه روز، حتی کمتر از یه روز (مثلا یه ساعت) خداوند در برآورده کردن آرزوی ما تعلل کنه، چنان بهش چشم غره میریم که هر کسی ندونه فکر میکنه ماییم که نون اونو میدیم: «یادت باشه ها، نگی نفهمید، تو کل زندگیم یه چیز ازت خواستم اونم که بهم ندادی، حواست باشه اگه از این به بعد نمازتو نخوندم، نگی چرا؟ خواسته منو برآورده نمیکنی نه، حالیت میکنم.» واقعا خدا چه گرفتاری شده از دست بعضیا، فکر میکنن آسمون سوراخ شده، اینا از توش افتادن بیرون، دیگه نمیدونن که حتی به اندازه پَرِ کاه هم به حساب نمیاد.
Saturday, 27 April , 2024