آفتاب یزد – رضا بردستانی: رسانههای برخط و کاغذی و نیز شبکههای اجتماعی را ورق میزنم تا مصادیقی برای سوژهی امروز پیدا کنم و با آن صفحهی اجتماعی را پُر کنم. اصلاً هم توجهی به گوینده، سمتِ او و محتوای کلام او ندارم، حوزهی بررسی من فقط تیترها است: – شورای نگهبان در بررسی صلاحیت […]
آفتاب یزد – رضا بردستانی: رسانههای برخط و کاغذی و نیز شبکههای اجتماعی را ورق میزنم تا مصادیقی برای سوژهی امروز پیدا کنم و با آن صفحهی اجتماعی را پُر کنم. اصلاً هم توجهی به گوینده، سمتِ او و محتوای کلام او ندارم، حوزهی بررسی من فقط تیترها است:
– شورای نگهبان در بررسی صلاحیت کاندیداها توصیهپذیر نیست
– نگاه مجلس و دولت همخوانی بین منابع و مصارف بودجه ۱۴۰۳ است
– نباید مردم را به سیاه، سفید و خاکستری یا پایین و بالا دستهبندی کنیم
– اختیار تغییر در قیمت حاملهای انرژی در دست دولت است
-عدم بهرهگیری از ظرفیت فرهنگستانها اجحاف به آینده است
– تخصیص یارانه به ذینفع نهایی گامی در جهت تحقق عدالت است
– دولت از جنس دانشگاه است
– مسئولان به موزیسینها توجه بیشتری کنند
– توسعه هر جامعهای به از خودگذشتگی نخبگان آن بستگی دارد
– پیگیر محاکمه صهیونیستها در دادگاههای بین المللی هستیم
چرا این قدر حرف میزنیم؟!
به عنوان خبرنگار میگویم؛ طی همهی این سال ها، هنوز نشده و پیش نیامده از مسئولی سوالی بپرسم (حتی بیربط به حوزهی مسئولیت او) و او داد سخن سر ندهد که بله؛ پزشکان باید به سوگند پزشکی خود وفادار باشند، وکلا فقط باید از حق دفاع کنند، قاضی باید بر اساس عدالت حکم بدهد، راننده اگر خسته است نباید رانندگی کند، تولید کننده وظیفه دارد محصول خوب به دست مشتری بدهد، مسئولان باید حواسشان به مردم باشد، معلم نباید کم فروشی کند، مردم باید هوای همدیگر را داشته باشند، در همهی اختلافات باید گذشت داشته باشیم و…
خوب که دقت میکنیم تبدیل شدهایم به ماشینهای خودکار و اتوماتیک بیانِ بدیهیات. مثلاً آن مسئول نگفته بود: «پزشکان باید به سوگند پزشکی خود وفادار باشند»، قرار بود پزشکان به سوگند پزشکی خود وفادار نباشند؟ یا اگر گوشزد نکرده بود: «وکلا فقط باید از حق دفاع کنند»، وکلا از ناحق دفاع میکردند؟ و اگر یادآور نشده بود: «قاضی باید بر اساس عدالت حکم بدهد» انتظار داشت قاضی حکمی بدهد برخلاف عدل و عدالت؟
چند سالی که در حوزهی سیاسی و سیاسی – بین الملل فعالیت دارم به موارد عجیبتر نیز بر خورده ام. کارشناسانی که دربارهی اقصی نقاط دنیا اظهار نظر میکنند. تحلیلگرانی که صبح دربارهی انتخابات مجلس فیلیپین گفت و گو کردهاند و عصر دربارهی مناسبات اقتصادی چین و آمریکا. مصاحبه شوندگانی که از اوضاع و احوال محلات فقیرنشین آمریکا خبر دارند اما دورترین سفر خارجی آن ها، سفرهای زیارتی بوده است. گویندگانی که سالها است کتاب نخواندهاند اما ریز آمارهای اقتصادی بازارهای مالی اروپا و منهتن را میدانند و…
برای این مورد اخیر، با هزار مکافات، فایلی تهیه کردم با فهرستبندی دقیق که در هر حوزه چه کسانی خُبره هستند و با چه افرادی باید مصاحبه کنم. فواصل زمانی مصاحبه را رعایت کنم و مثلاً در یک هفته با یک کارشناس – حتی المقدور – دو بار گفت و گو نگیرم و یا در مواقعی قبل از شروع مصاحبه، حتماً از مصاحبه شونده میپرسم: «در این موضوع با هیچ رسانهای گفت و گو کردهاید یا نه؟»
منهای این ها، وقتی دنیای خبر را زیر و رو میکنم با پدیدهای عجیب مواجه میشوم. سیاستمداران غربی برخلاف سیاستمداران شرقی، کم و گزیده سخن میگویند، فقط دربارهی موضوع اظهار نظر میکنند و به اصطلاح شرق را نمیدوزند به غرب اما، سیاستمداران شرقی (شرق سیاسی) تا جایی که باطری «رکوردر» ها توان داشته باشد، حرف میزنند.
به داخل مملکت که بیاییم اوضاع به گونهای کلاف گونه، سر در گم است زیرا تو نمیتوانی صفحات کاغذی و برخط را ورق بزنی و رد و نشانی از مسئولانی که یا بیربط حرف زدهاند یا گفتههای شان، واگویهی بدیهیات است پیدا نکنی!
راستی ما چرا این قدر حرف میزنیم؟ حرف برای گفتن نداشته باشیم هم باز حرف زیاد میزنیم اصلاً به نظر میرسد به دنیا آمدهایم که حرف بزنیم.
میزان تحصیلات: در حد خواندن و نوشتن
قدیم ترها که این اندازه مدرک و مدرک گرایی نبود، برگهی مشخصات را که به دستمان میدادند (منظور به دست همان قدیمی ها)، جلوی میزان تحصیلات نوشته شده بود:
– بیسواد
– باسواد
– سواد در حد خواندن و نوشتن
در قسمت باسواد نیز چند آیتم بیشتر نبود:
– ابتدایی
– راهنمایی
– دیپلم
– دیپلم و بالاتر
از میان تمامی آیتم ها، هیچکدام معنادارتر از سواد: «در حد خواندن و نوشتن» نبود. خودِ من هنوز فکر میکنم سواد به اندازهای که بتوانم بخوانم و بنویسم کافی است به تعبیری صریح تر؛ سواد یعنی: وقتی قدرت و وقت خواندن نداری، ننویس، نگو، حرف نزن!
انسان به مثابهی دریاچه، دریا یا اقیانوس (بزرگی و کوچکی ملاک نیست) به همان اندازه که از آن کم میشود اگر افزون نشود لابد خالی و تهی خواهد شد ضمن آن که، این آیند و روند اگر به سکون گراید، گندآبی بیش از آدمی باقی نماند از این جا است که همیشه میگویم: نویسندهای که چند برابر نوشتن، مطالعه نداشته باشد یا باید تکرار مکررات کند یا لاطائلات به هم ببافد مثل همانهایی که دوست دارند نامشان پشت دهها جلد کتاب باشد اما یکی – دو کتاب بیشتر نخواندهاند، نتیجهی کتابنویسی آنها چیزی معادل کتابسازی یا کتاب بافی است. بگذریم!
> بدیهیاتی که گفتنِ آن ضرورتی ندارد
بگذارید به یک تفاهم اولیه دست پیدا کنیم و ادامهی بحث را تا نتیجه گیری دنبال کنیم. بر این عقیدهام که گفتنِ برخی بدیهیاتی که ضرورتی ندارد در افکار عمومی ضمن ایجاد تردید، ما به ازاهایی پدید میآورد که آسیبزا است!
در ابتدای این نوشتار، ۱۰ مصداق آوردیم، تصادفی و بدون ذکر گوینده، مسئولیت و جایگاه اداری او. بیایید بر اساس همین اصل که: «گفتنِ برخی بدیهیاتی که ضرورتی ندارد در افکار عمومی ضمن ایجاد تردید، ما به ازاهایی پدید میآورد که آسیبزا است!» مصادیق مورد نظر را واکاوی کنیم:
= شورای نگهبان در بررسی صلاحیت کاندیداها توصیهپذیر نیست
گوینده مدعی است: «شورای نگهبان در بررسی صلاحیت کاندیداها توصیهپذیر نیست»، مخاطب اما در مواجهه با این امر بدیهی لابد سوالاتی در ذهنش ایجاد خواهد شد:
– قبلاً توصیهپذیر بوده و زین پس قرار است توصیهپذیر نباشد؟
– اتفاقی افتاده که یادآور شدهاند توصیهپذیری را بر نمیتابند؟
– اصلاً مگر میشود شورای نگهبان توصیهپذیر باشد؟
بیرون از دایرهی مخاطبان عام که یا پیشینهی بحث را نمیدانند یا حال و حوصلهی کنکاش ندارند، رسانهای ها، سیاسی ها، نخبگان و ذیمسئولیتها و ذی مدخل ها (کسانی که لابد روی صحبت با آنان است) که میدانند داستان از چه قرار است لابد قلم بر میدارند و ما به ازاهایی میتراشند که: مثلاً در فلان مورد چرا توصیه پذیرفتید؟ یا مصادیقی سراغ داریم که توصیه هم میپذیرید و نیز این که، اصلاً چه ضرورتی دارد یک امر بدیهی را در بوق و کرنا کنید؟
این همان آسیبهایی است که جامعه از کنار این بیان بیدلیل بدیهیات متحمل میشود، فراتر از اینها اما، مدعیانی است که یا به قبایشان برخورده یا احساس خطر میکنند، از این جا به بعد که وامصیبتا!
= نگاه مجلس و دولت همخوانی بین منابع و مصارف بودجه ۱۴۰۳ است
فارسی به عنوان زبانی غنی، شیرین و هنرمندانه، چند مثل و نصیحت در این زمینه دارد؛ یکی این که: «چو دخلت نیست، خرج آهستهتر کن» و دیگری این که: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارند» و همچنین: «تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد». بودجه راهی مجلس میشود که دقیقاً مو از ماست کشیده شود یعنی نمایندگان باید دقت کنند تا دولت بیش از دخل، خرج نکند حال این که: «نگاه مجلس و دولت همخوانی بین منابع و مصارف بودجه ۱۴۰۳ است»، لابد انتظار از جامعه دارند که، به به و چه چه کنند که آفرین، مرحبا که این بار قرار است نگاه مجلس و دولت همخوانی بین منابع و مصارف بودجه ۱۴۰۳ باشد!
= نباید مردم را به سیاه، سفید و خاکستری یا پایین و بالا دستهبندی کنیم
برخی عبارتهای بیان شده، علاوه بر بدیهی بودن، شعاری است یعنی ارزش عملیاتی ندارد یعنی ادعا است، یعنی نوعی خودنمایی است. در بدیهیترین شکل حکومت، نباید مردم را به سیاه، سفید و خاکستری یا پایین و بالا دستهبندی کنیم اما دقیقاً همین خبط بزرگ را انجام میدهیم که اگر نمیدادیم لابد داد همه از این همه بیعدالتی و تبعیض و خودی و غیر خودی و یکدستسازی قدرت و خالصسازی مردم را کلافه نکرده بود.
در این گونه بدیهیات شعاری، دو آسیب مستتر است؛ یکی آسیبی که اعتماد عمومی را نشانه میرود و دیگری آسیبی که تولید خشم میکند. مخاطب زیر لب و لابد غُر غُرکنان میگوید: چرا حرفی میزنید که بدان اعتقادی ندارید و دقیقاً عکس آن عمل میکنید؟!
= اختیار تغییر در قیمت حاملهای انرژی در دست دولت است
دولت، عالیترین قوهی اجرایی است، مجری قوانین و تصمیم گیرنده در حوزههای اجرایی است. به طور طبیعی، مجلس میتواند مفاد قانونی را مهیا کند و قوهی قضائیه هم بر خلاف قانون رفتنها تمرکز در این میان، دولت باید اجرا کنندهای باشد که میداند قوهی ناظری او را زیرنظر دارد.
برخی بدیهی گفتن ها، بوی شیطنت میدهد یعنی با آن که میدانیم: «اختیار تغییر در قیمت حاملهای انرژی در دست دولت است» اما به گونهای این امر بدیهی را بیان میکنیم تا در آینده با یادآوری این عبارت که ما گفتیم: «اختیار تغییر در قیمت حاملهای انرژی در دست دولت است»، مسئولیت را از خود سلب و مردم را رو در روی دولت قرار دهیم پس میبینیم که همیشه از بدیهیات گفتن از روی؛ گفتیم که چیزی گفته باشیم هم نیست!
= عدم بهرهگیری از ظرفیت فرهنگستانها اجحاف به آینده است
برخی بدیهیات، سر در گم هستند یعنی مخاطب متوجه نمیشود؛ تعریف و تمجید است یا گوشه و کنایه و حتی تخریب و تقبیح!
این که: «عدم بهرهگیری از ظرفیت فرهنگستانها اجحاف به آینده است» به کار چند درصد جامعه میآید؟ مخاطب، کدام قشر است؟ تا حالا از چند درصد از ظرفیت فرهنگستانها بهره گیری شده است و…؟
= تخصیص یارانه به ذینفع نهایی گامی در جهت تحقق عدالت است
دقیقاً سیزده سال از پرداخت یارانه میگذرد (در اولین مرحله واریز یارانه نقدی در آذر ۱۳۸۹ به حساب خانوارها، با پرداخت ۴۵ هزار و پانصد تومان به ازای هر نفر در ماه، در مجموع ۴ هزار و هشتصد میلیارد تومان به حسابها واریز شد). اصل و مبنای پرداخت یارانه نیز، رسیدنِ آن به ذینفعان واقعی و برای برقراری عدالت بود حالا و پس از سیزده سال، فردی مدعی است: «تخصیص یارانه به ذینفع نهایی گامی در جهت تحقق عدالت است»!
مخاطب، افکار عمومی و در یک کلام مردم با شنیدن و خواندن این جمله، کوهی از غم را باید تحمل کند که؛ کدام یارانه؟ کدام ذینفع؟ کدام عدالت؟ کدام تحقق؟
= دولت از جنس دانشگاه است
یکبار از یکی از اندیشمندان غربی پرسیدم: «چرا هیچ چهرهی دانشگاهی رئیس جمهور آمریکا نمیشود؟» پاسخ داد: «وظیفهی دانشگاه تربیت رئیس جمهور نیست و وظیفهی دانشگاهی، رئیس جمهور شدن، دانشگاه باید دانشمندانی تربیت کند که مملکت را آباد کنند.» در این جا اما دقیقاً وارونه رفتار میکنیم یعنی از دانشگاه به عنوان یک نهاد سیاسی انتظار داریم همهی مسئولیتها را یک تنه بر عهده گیرد.
در این بخش نگارنده نیز دچار تضاد و تناقض است که بالاخره دانشگاه چه وظیفهای بر عهده دارد؟ بودن در متن مدیریتهای سیاسی یا تربیت نیروهای کارآمد سیاسی؟ هرچند از زمان روی کار آمدن دولت سیزدهم معلوم شد کلاً حاکمیت در اختیار یک دانشگاه است آن هم دانشگاهی که گمان میکردیم نخبهپرور است اما با رو شدن مهرههایی که در سمتهای مدیریتی کلان قرار داده شدند متوجه شدیم، دانشگاه (این یک دانشگاه خاص البته!) همه نوع تربیتی داشته الا تربیت نخبه!
حالا و بدون پرداختن به این بُعدِ ماجرا، «دولت از جنس دانشگاه است»، چه پیامی را میخواهد صادر کند؟ چه نتیجهای خواهد گرفت؟ ادعا با واقعیتهایی که میبینیم تا چه اندازه بیربط به هم هستند؟
= مسئولان به موزیسینها توجه بیشتری کنند
برای این عبارت تقریباً هیچ حرفی برای گفتن نداریم. مسئولان را با هیچ چسب و سریشی نتوانستیم به «موزیسین ها» بچسبانیم جز آن که بسنده کنیم به عبارت معروف: «گفت که گفته باشد، همین!
= توسعه هر جامعهای به از خودگذشتگی نخبگان آن بستگی دارد
توسعه چند بُعدی است، به علل و عوامل بسیاری بستگی دارد به تعبیری، توسعه در یک جامعه چونان مویرگ به تمامی آحاد و گروهها بستگی دارد اما نخبگان را استثناء کردن و واژهی «از خودگذشتگی» را چاشنی کردن به یک عادت مربوط است یعنی در هر اظهار نظری، نیم نگاهی به ایدئولوژی نیز داریم یعنی در کنار بدیهیات و مسلمات، محکمات نیز شامل این ایدئولوژی زدگی شده است!
= پیگیر محاکمه صهیونیستها در دادگاههای بین المللی هستیم
برخی در شعار دادن پای از دایرهی بدیهیات فراتر میگذارند و وارد حوزههای بین المللی نیز میشوند. در این بخش زیاد سخن نمیگوییم اما میدانیم یک کارشناس حقوق بین الملل با خواندن این عبارت لابد چه رنجها که نمیکشد!
خُب که چی؟!
لابد در مواجههی کلامی با برخی و بعضی، با این عبارت مواجه شدهاید که: «خُب که چی» این یک بیان اعتراضی است در برابر بیان بدیهیاتی که لابد یا تکراری است یا محقق نشدنی یا اظهر من الشمس.
کافی است لای تیترها، سخنرانی ها، شعار دادنهای پی در پی مسئولان، ادعاها، تعریف و تمجیدها بگردیم، در برابر بسیاری از حرفهای مسئولان فقط کافی است بنویسیم و بگوییم: «خب که چی؟»
برای نوشتن این گزارش یا یادداشت و برای واگویهی بدیهیاتی که گفتن آن ضرورتی ندارد هم مجبور به پُر حرفی شدیم. این ذات و درونمایه «پرحرفی» است یعنی در تقبیح پرحرفی، باید پُر حرفی کرد و این از آسیبزاترین نتایج بدیهیاتی است که گفتنِ آن ضرورتی ندارد!
حالا باور کردید فقط حرف میزنیم؟
Saturday, 27 April , 2024