آفتاب یزد – رضا بردستانی: این روزها شبکه‌های اجتماعی پر شده از حمله به سلبریتی‌ها (به درست یا حتی به غلط!)، تعریف و تمجید از فیلم‌های طنز بی‌هویت و پر از خالی، از گرانی و اجاره بهای مسکن که دیگر آنچنان نه تحمل کردنی است نه پرداختنی، شبکه‌های اجتماعی پر شده از خبرهایی سوگوارکننده، از […]

آفتاب یزد – رضا بردستانی: این روزها شبکه‌های اجتماعی پر شده از حمله به سلبریتی‌ها (به درست یا حتی به غلط!)، تعریف و تمجید از فیلم‌های طنز بی‌هویت و پر از خالی، از گرانی و اجاره بهای مسکن که دیگر آنچنان نه تحمل کردنی است نه پرداختنی، شبکه‌های اجتماعی پر شده از خبرهایی سوگوارکننده، از خودکشی و قتل گرفته تا یقه گیری‌های خیلی معمولی اما می‌بینیم جامعه چندان توجهی به این گونه مسائل ندارد.
احمد بخارایی جامعه‌شناس در این زمینه می‌گوید: وقتی افسردگی در بخش‌هایی از جامعه موج می‌زند و هر سال درصدی به جمعیت افسرده‌ی جامعه اضافه می‌شود دو پیامد به دنبال دارد؛ فردی و اجتماعی.
این جامعه‌شناس می‌افزاید: افسردگی در نهان خود نوعی اضطراب را به فرد می‌دهد که آن اضطراب، اندک اندک به خشم تبدیل می‌شود و ما این خشم و خشونت را در تمامی سطوح جامعه از فرد و اجتماع گرفته تا ادارات و مسئولان می‌بینیم.
فرد به سادگی عصبانی می‌شود و خشم خود را بروز می‌دهد، این خشم فردی در جامعه تسری پیدا می‌کند و به لایه‌های حکمرانی نیز رخنه می‌کند. کافی است سری به ادارات بزنید تا برخوردها با ارباب رجوع را ببینید آن هم ارباب رجوعی که بی‌اطلاع است و از هیچ رانت رابطه‌ای و اقتصادی برخوردار نیست.
بخارایی با تأکید بر این مسئله که، ایران یک جزیره مستقل بیرون از بقیه‌ی جهان نیست اضافه می‌کند: جنگ و خشونت‌های سیاسی که کشورها علیه یکدیگر به کار می‌بندند از همان اضطراب خشونت‌های فردی آغاز می‌شود و در نهایت به خشم در جامعه جهانی تبدیل می‌شود.

 چرا بی‌تفاوتیم؟!
احمد بخارایی در ادامه و در پاسخ به این پرسش که: چرا بی‌تفاوت شده ایم؟ می‌گوید: جامعه‌ای که بخش‌هایی از آن دچار اضطراب است حالا با نوعی نادیده‌انگاری
نیز مواجه می‌شود یعنی از سوی دولت فراخوانده نمی‌شود تا مشارکت‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را رقم بزند. دایره مشارکت که فقط در رویدادهای انتخاباتی محدود نشده، در همه جای جامعه شاهدیم یک جمع محدود می‌خواهند تمام ارکان قدرت را در اختیار بگیرند و از همین جا است که جامعه احساس «بی‌قدرتی» می‌کند و بی‌قدرتی، در هر زمینه‌ای، بی‌تفاوتی به دنبال دارد که این بی‌تفاوتی در فرد افسرده می‌تواند در قالب‌های مختلف از قبیل خشم و بی‌تفاوتی و… از خود نشان دهد!
وی می‌گوید: حالا هر جنونی هم به خودکشی منتهی نمی‌شود، همین رفتن‌های بدون فکر و اندیشه که بی‌شباهت به فرار نیست بی‌آن که بداند چه سرنوشتی در انتظار او است نیز نوعی جنون است و طبیعتاً آن جامعه‌ای فرار را بر قرار ترجیح می‌دهد که در حالت اضطراب و افسردگی با نادیده انگاشته شدن نیز دست و پنجه نرم کند.

 پست مدرنیسم و افسردگی کم بود خشکسالی و فرونشست زمین هم اضافه شد
احمد بخارایی در ادامه می‌گوید: یک بخش از بحران‌های اجتماعی محصول پست‌مدرنیسم و پساصنعتی شدن است که عام و فراگیر است و مرز و بوم نمی‌شناسد و شامل تمام جهان شده است اما بحران‌هایی هم داریم که خاص این سرزمین است در همین چهاردیواری خودمان؛ خشکسالی، بحران آب، فرونشست زمین، خطر خالی از سکنه شدن ۱۲ درصد از جغرافیای مسکونی این کشور که ۵۰درصد جمعیت را در خود جای داده است اما بازهم می‌بینیم کسی آنچنانی که باید و شایسته است نگران نمی‌شود چرا؟ چون در تمامی ابعاد شاهد نوعی بازتولید همان داستان‌هایی هستیم که طی ۴۵ سال اخیر دیده ایم.
احمد بخارایی با ذکر مثالی واضح و شفاف می‌گوید: دهه هفتاد و آن اختلاس ۱۲۳ میلیاردتومانی که حتماً یادتان مانده است، مردم با یک دو دو تا چهار تا می‌بینند همان اختلاس سه دهه بعد بازهم تکرار می‌شود در همان ابعاد؛ یک روز ۱۲۳ میلیارد تومان در دورانی که دلار ۶۰۰ تومان بود و امروز بالای سه میلیارد دلار در فساد چای دبش در حالی که قیمت دلار به ۵۰ هزار تومان رسیده است پس می‌بیند آنچنان تغییری در جامعه رخ نداده و به این نتیجه می‌رسد که تغییری قرار نیست رخ بدهد.
وی ادامه می‌دهد: این پروسه یعنی اختلاس که آن را خشونت اقتصادی می‌نامند در تمامی عناصر این جامعه وجود دارد، در فرهنگ، در جامعه‌شناسی در سیاست در اقتصاد و…

 دولت‌ها می‌آیند و می‌روند ولی…
بخارایی در بخش پایانی این گفتگو اظهار می‌کند: دولت‌ها اعم از اصلاح‌طلب و اصولگرا می‌آیند و می‌روند بی‌آن که در این پروسه‌ی ویران‌کننده تغییری ایجاد شود. همچنان شاهدیم که نا به هنجاری‌ها به هنجار تبدیل می‌شود، فیلم‌های مثلاً کمدی که هیچ درونمایه‌ای ندارند مایه افتخار می‌شوند و ما متوجه نیستیم که این حرکت از تبدیل نا به هنجاری به هنجار در نهایت فروپاشی اجتماعی به دنبال دارد.

 چه خواهد شد؟!
بخارایی در پاسخ به این پرسش که نقطه‌ی پایانی این وضعیت اجتماعی چیست؟ می‌گوید: من جامعه را در دو دسته‌ی بی‌تفاوت و در حالت انتظار می‌بینم که متاسفانه قشر عظیمی از جوانان جامعه در یک حالت «سِر شدگی» عمیق فرو رفته است و جامعه‌ی بزرگسال اما امیدوارانه به آینده چشم دوخته است.
این استاد جامعه‌شناسی با تأکید بر این مسئله که: «بالاخره درست خواهد شد اما بسیار پرهزینه!» ادامه می‌دهد: جامعه‌ی جهانی به هم پیوسته است، نمی‌توان دور یک مملکت را سیم خاردار کشید و مانع ایجاد کرد یعنی اگر هم بشود، کوتاه مدت است. جامعه از این موانع عبور خواهد کرد، هزینه‌های بسیاری خواهد داد اما از همه‌ی موانع عبور خواهد کرد اما هزینه‌های بسیار گزافی را باید پرداخت کند تا اصلاحات صورت گیرد.
و اما چه خواهد شد؟ آینده را می‌شود پیش‌بینی کرد اما پیشگویی نه! مگر شما خبر داشتید در هفتم اکتبر قرار است حماس به اسرائیل حمله کند؟ مگر خبر داشتید چه فجایعی قرار است در آن نقطه از زمین رخ بدهد؟ اتفاقات در حوزه‌ی اجتماع نیز به همین گونه است یعنی می‌شود پیش‌بینی کرد، تحلیل کرد اما نمی‌شود پیشگویی کرد که مثلاً در فلان تاریخ قرار است این یا آن اتفاق رخ بدهد اما با پارامترهایی که در دسترس پژوهشگران قرار دارد می‌شود پیش‌بینی کرد که این جامعه بالاخره تاب و تحمل خود را از دست خواهد داد و اصلاحات رخ خواهد داد. حال این که چه زمانی رخ خواهد داد را نمی‌دانم اما مطمئنم حتماً رخ خواهد داد.
بخارایی می‌گوید: پرسیدید جامعه تمایل بیشتری به صبر و سکوت و انتظار دارد یا بی‌تفاوتی و «سِر شدگی»؟ در پاسخ می‌توانم بگویم؛ همچنان غلبه با جامعه‌ای است که امیدوارانه در حالت انتظار اصلاحات به سر می‌برد زیرا در ذات جوامع بشری همواره نوعی امید و انتظار وجود داشته است، با این تأکید که بسیار شنیده ایم: «بالاخره درست خواهد شد!»