فصل الخطاب بسیاری از مطالبی که این روزها در رسانهها (به معنای عام) منتشر میشود، «مشارکت» است؛ یکی میگوید: چون شورای نگهبان در رد و تایید صلاحیتها سختگیرانه رفتار میکند لابد مشارکت پایین میآید، دیگری مینویسد: چون فلانی رد صلاحیت شد حتماً مشارکت پایین میآید، خیلیها معتقدند شرایط اقتصادی مسبب اصلی کاهش مشارکت است، برخی […]
فصل الخطاب بسیاری از مطالبی که این روزها در رسانهها (به معنای عام) منتشر میشود، «مشارکت» است؛ یکی میگوید: چون شورای نگهبان در رد و تایید صلاحیتها سختگیرانه رفتار میکند لابد مشارکت پایین میآید، دیگری مینویسد: چون فلانی رد صلاحیت شد حتماً مشارکت پایین میآید، خیلیها معتقدند شرایط اقتصادی مسبب اصلی کاهش مشارکت است، برخی بر این عقیدهاند که کاهش مشارکت یک اپدیمی جهانی است، بسیاری دلزدگی مردم از سیاست را دلیل کاهش مشارکت مینامند، بعضی در یک نگاه کلی، یک دست شدگی قدرت را عامل کاهش مشارکت معرفی میکنند و…
نفس انتخابات اما، تصمیمگیری مردم به آمدن و نیامدن پای صندوقهای رأی و التفات و اقبال نشان دادن به نامزدهای موردنظر است.
بسیاری از تحلیلگران عرصهی سیاست بینالملل بارها گفته و نوشته اند؛ در عالم سیاست، «پیشبینی» جایگاهی ندارد و برای نمونه انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را مثال میزنند و مصداقیترین مثال برای آن، پیش افتادن هیلاری کلینتون در آراء اما واگذار کردن انتخابات در نهایت است.
سرجمع آنچه گفتهاند و شنیدهایم آنکه؛ قاعدتاً انتخابات باید غیر قابل پیشبینی باشد بدین معنا که، از پیش برنده بودنها این شائبه را به دنبال دارد که اساساً انتخاباتی برگزار نشده است!
حال اگر به مجموع انتخاباتی که طی ۴۵ سال گذشته در ایران برگزار شده بنگریم خواهیم دید؛ اولاً شرایط اقتصادی در اقبال مردم به صندوقهای رأی حتماً مؤثر بوده است. ثانیاً هرچه دایرهی نامزدهای تاییدصلاحیت شده تنگتر شده، مشارکت نیز به تبع آن کاهش یافته است. ثالثاً هجوم رسانهها (اعم از دولتی و وابسته یا آزاد و مستقل) به یک نامزد یا جریان تاثیر چندانی در انتخاب نهایی مردم نداشته است. رابعاً برای حق انتخاب مردم نمیتوان حد و مرز تعیین کرد و خامساً، در نهایت این مردم هستند که باید تصمیم بگیرند؛ یک: بیایند یا نیایند و دو این که: اگر بنای آمدن دارند به کدام جریان و شخص اعتماد کنند.
نتیجهی بحث این که؛ تا اینجا، هرچه برشمرده شده، مرموزانه دعوت به نیامدن دارد یعنی سرجمع یادداشتها و تیترها به مردم القاء کرده که نیایید این در حالی است که، خودِ این عمل، بسیاری از عقاید و ایدههای انتخاباتی را زیر سؤال میبرد.
اینکه یک جناح سیاسی از آن جهت که نامزد ندارد یا به اندازهی کافی نامزد برای ارائه در اختیارش نیست دعوت به نیامدن کند یا جو به راه افتاده در نهایت به این نتیجه منتهی شود که، مشارکت پایین خیلیها را بر سر عقل خواهد آورد حکایت از آن دارد که قواعد بازیهای انتخاباتی را یا، بلد نیستیم یا نمیخواهیم رعایت کنیم!
این روزها اما یک بازار دیگر نیز گرم است؛ گمانه زنی و نظرسنجی که آن نیز به سمت مشارکت پایین تمایل دارد. ما مأمور عمل به تکلیف هستیم یعنی ساز و کارهای برگزاری یک انتخابات خوب و به قاعده را معرفی کنیم، مشخصات نامزدهای مفید به حال جامعه را برشماریم و گوشزدهای لازم به مسئولان انتخاباتی را فهرست کنیم و این یعنی؛ وظیفه نداریم و نباید برای مردم تعیین تکلیف کنیم که بیایند یا نیایند!
اگرچه مردم قرار نیست به گفتهی من و شمای نوعی، قید حضور را بزنند اما خودِ این رفتار نوعی دهن کجی و بیاحترامی به مردمی است که انتخابات برایشان یکی از شفافترین تریبونهایی است که
میتوانند نظرات خود را به حاکمیت منتقل کنند فلذا…
… بهتر آن است که اجازه بدهیم مردم خودشان تصمیم بگیرند، جوی که این روزها به راه افتاده در منافات کامل با دموکراسی و اصول مترقی جامعهشناسی سیاسی است چون به وضوح داریم برای مردم تعیین تکلیف میکنیم در حالی که نه چنین اجازهای داریم و نه چنین حقی!
بازهم تأکید میکنم، بسیاری از مؤلفههایی که مشارکت بالا را تضمین میکند یا وجود ندارد یا ضعیف است اما دمیدن به آتش نیامدن پای صندوقهای رأی با پشتک و وارو زدن روی اعصاب مردم نیز به صلاح جامعه نیست یعنی نه به صلاح جامعه است و نه به صلاح نخبگان و طبقهی «الیت» جامعه، گو این که، اگر مشارکت بالا باشد اما نتایج حاوی پیامهایی که حاکمیت را به فکر فرو برد بیشتر به حال جامعه و مردم مفید است تا مشارکت پایین و صداهای خاموشی که معلوم نیست خواهان چه هستند هرچند برخی معتقدند خودِ این مشارکت پایین یک پیام محکم و شفاف است اما خواندن سکوت مردم و تشخیص نظر قطعی مردم قطعاً در این شرایط اندکی دشوار و حتی گول زننده است.
Saturday, 27 April , 2024