آفتاب یزد – یوسف خاکیان: نمی‌دانم از کجا شروع کنم، گرچه موارد بسیار زیادی برای بیان کردن دارم که می‌توانم یک به یک آنها را به شماره بیاورم و در این نوشتار به رشته تحریر درآورم، اما پیش از همه چیز به یک مقدمه ی بسیار کوتاه اشاره می‌کنم و با استفاده از آن وارد […]

آفتاب یزد – یوسف خاکیان: نمی‌دانم از کجا شروع کنم، گرچه موارد بسیار زیادی برای بیان کردن دارم که می‌توانم یک به یک آنها را به شماره بیاورم و در این نوشتار به رشته تحریر درآورم، اما پیش از همه چیز به یک مقدمه ی بسیار کوتاه اشاره می‌کنم و با استفاده از آن وارد بحث اصلی این گزارش می‌شوم. سال ۱۴۰۲ که در ماه‌های پایانی‌اش هستیم را با شعار
«مهار تورم و رشد تولید» می‌شناسیم، در این موضوع که شکی نداریم، هم مهار تورم را می‌دانیم چیست و هم از مفهوم رشد تولید با خبریم، بنابراین هیچ بحثی روی این شعار نداریم. و اما بعد…
۱- خودمانیم، با کسی هم تعارف نداریم، کیست که نداند مردم در مضیقه هستند؟ البته برخی دوستان ممکن است بگویند: «داری سیاه نمایی می‌کنی»، با این حال من باز هم می‌گویم و اینبار با شدت بیشتر، مردم خیلی در مضیقه هستند، حقوق‌ها اندک است، البته نسبت به تورمی که در جامعه وجود دارد، اگرنه من یک لا قبا در دوران طفولیتم هم، حتی در رویاهایم نمی‌دیدم که در دوران میانسالی‌ام افرادی پیدا شوند که گاه بالای صد میلیون تومان درآمد داشته باشند، البته درآمد هشتاد میلیون تومانی هم داریم، پنجاه میلیون تومانی هم، بیست میلیون تومانی، ده میلیون تومانی، هفت میلیون تومانی، پنج میلیون تومانی، حتی یک نفر را می‌شناسم که سه میلیون تومان در ماه درآمد دارد، این فرد پیش من گریه می‌کرد و می‌گفت: «خدا پدر و مادرم رو بیامرزه، یه خونه واسه ی من و خواهرم گذاشتن، اگرنه نمی‌دونستم چطوری با این سه میلیون به زندگی ادامه بدم.» تازه این مرد حتی بیمه هم نداشت، سنوات هم نداشت، هیچ امنیت شغلی هم نداشت، یعنی معلوم نبود که فردا که به سر کار برود آیا کارفرما قبولش می‌کند یا نه؟ از هشت صبح تا شش بعدازظهر هم کار می‌کرد، یعنی چیزی معادل ده ساعت، اما حقوقش سه میلیون تومان بود، به نظر شما چه تعداد از ایرانیانی که در این کشور زندگی می‌کنند در چنین شرایطی به سر می‌برند؟ آن افرادی که حقوق بالای صد میلیون می‌گیرند چه تعدادند؟ هشتاد میلیونی‌ها چطور؟ پنجاه میلیونی ها، بیست میلیونی ها، ده میلیونی ها…. با درصد بالایی از اطمینان می‌گویم که حداقل سه چهارم مردمی که در این مملکت زندگی می‌کنند از حقوق بخور و نمیر برخوردارند، البته پیشتر بیان کردیم که حقوق میلیونی، حقوق کمی نیست و می‌توان با آن شاهانه زندگی کرد، اما، اما و باز هم اما به شرطی که مردمی که چنین حقوقی را دریافت می‌کنند در شرایط تورمی به سر نبرند، یعنی مجبور نباشند که برای رهن و اجاره یک خانه کلی پول به صاحبخانه بدهند و هر ماه هم مبلغی را به عنوان اجاره تقدیم وی کنند، مجبور نباشند وقتی سوار تاکسی می‌شوند ایران چک صدهزار تومانی به عنوان کرایه به راننده تاکسی بدهند، مجبور نباشند گوشت کیلویی
فلان هزار تومان خریداری کنند، مجبور نباشند مرغ کیلویی بهمان هزار تومان بخرند، مجبور نباشند نان جوین خود را به مبلغ نابرابر فلان هزار تومان تهیه کنند، مجبور نباشند برای تحصیل فرزندانشان هر سال کلی پول به مدرسه بدهند، شرمنده کودکشان نباشند از اینکه پول ندارند برای جشن شب یلدا به مدرسه ی کودکشان بدهند که بعد از مدرسه پیامک بیاید که کسانی که پول نداده‌اند در شب یلدا به مدرسه نیایند، مجبور نباشند وقتی خودروی شان خراب شد بابت یک تعمیر ساده و معمولی بیش از فلان میلیون تومان پول بدهند، مجبور نباشند برای خرید یک لباس ساده و معمولی فلان هزار تومان پیاده شوند، می‌بینید؟ مدام داریم از واژه «فلان» استفاده می‌کنیم، واقعا چرا؟ چرا به جای بیان کردن پول واقعی‌ای که مردم برای خرید مایحتاج
زندگی شان می‌دهند از کلمه «فلان» استفاده می‌کنیم؟ کسی دلیلش را می‌داند؟ دلیلش کاملا مشخص است، به این خاطر که قیمت‌ها ثابت نیستند و مدام تغییر می‌کنند، مدام و مدام و مدام تغییر می‌کنند، یک نمونه ساده‌اش را مثال می‌زنم، خوب دقت کنید، ما مثل آن رئیس جمهورِ قدیمی مان که عاشق کشور ونزوئلا بود خانه مان در منطقه نارمک نیست که سیب زمینی هایش را ارزان بفروشند، در محله ما تا دلتان بخواهد مغازه و وانتی هست، صبح تا شب هم همگی کار می‌کنند و جنس به خلق الله می‌فروشند، مواد مخدر نه ها، منظور از جنس همان خوراکی است، موز، سیب زمینی، پیاز، هویج، کلم، گل کلم، پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، خیار، گوجه، من هر روز در خیابانهای محلمان تردد می‌کنم و چون درآمدم کم است و پولم برای خرید این خوراکی‌ها نمی‌رسد، به میوه‌ها نگاه نمی‌کنم، اما هر روز قیمتشان را بررسی می‌کنم، باور نمی‌کنید آنقدر اختلاف در قیمت این مایحتاج زندگی مردم می‌بینم که دوست دارم یک ستون پیدا کنم و سرم را محکم به آن بکوبم، آخر مگر می‌شود یک میوه (هر نوع میوه ای) اینهمه تفاوت قیمت داشته باشد؟ یکی می‌فروشد ۶۰ هزار تومان، دیگری می‌فروشد ۵۵ هزار تومان، آن یکی ۴۰ هزار تومن، چهارمی ۳۰ هزار تومان، آن یکی آخر شب میوه‌ها روی دستش مانده می‌فروشد ۲۰ هزار تومان، یک وانتی را دیدم
آتش زده بود به مالش، می‌فروخت ۱۹ هزار تومان، آدمی دیوانه می‌شود با این
تکثر قیمت ها، این مسئله درباره تمام میوه‌ها و خوراکی‌ها صدق می‌کند، من حتی یک وانتی را می‌شناسم که هر شب قیمت اجناسش را تغییر می‌دهد، یک شب از کنار وانتش عبور کردم نوشته بود «موز شیرین ۵۹۸۰۰ تومان»، دقیقا فردای همان شب همان موز را نوشته بود ۶۱۸۰۰ تومان؟ شب بعدش دوباره قیمت را به حال اول یعنی همان ۵۹۸۰۰ تومان برگردانده بود، اینکه طرف تکلیفش را با خودش و میوه‌هایی که می‌خواهد بفروشد روشن نکرده یک طرف قضیه است، اینکه آن هشتصد تومان چه صیغه‌ای است؟ طرف دیگر ماجراست، الان شما یک هشتصد تومانی به من بدهید، به عبارتی یک پانصد تومانی، یک دویست تومانی و یک صد تومانی، لطف کنید بدهید، دارید اصلا؟ اصلا در این دوره از زمان صد تومانی و دویست تومانی پیدا می‌شود؟ اصلا به فرض که پیدا شود، آیا کسی حاضر می‌شود آن را از شما بگیرد؟ صد تومانی را به گربه بدهید با شما قهر می‌کند چه رسد به انسان؟ دویست تومانی هم همین است، پانصد تومانی هم همین است، اگر واقعا اینگونه است که ما می‌گوییم، پس آقای وانتی چرا دست از سر کچل آن هشتصد تومان برنمی دارد؟ ما نه گوشهایمان مخملی است و نه شکلمان شبیه آن حیوان چارپاست، خیلی ساده می‌توان فهمید که آقای وانتی موزش را ۵۹۸۰۰ تومان یا ۶۱۸۰۰ تومان نمی‌فروشد، او در واقع دارد موزش را به مبلغ ۶۰۰۰۰ تومان و ۶۲۰۰۰ تومان می‌فروشد، بسیار خب، قبول، مالش است دوست دارد به این قیمت بفروشد، ما می‌توانیم از او خرید نکنیم، خیلی ساده و راحت، اما یک چیز هنوز در بیخ گلوی من مانده که اگر نگویم غمباد می‌گیرم، آن چیز هم این است: «موز شیرین؟» جل الخالق، نمردیم و مزه موز را هم فهمیدیم، موز شیرین!!! ما تا بحال فکر می‌کردیم موزها شورند یا تلخند یا احیانا ترشند و یا اصلا مزه‌ای ندارند، هرگز به گمانمان نمی‌رسد که موز می‌تواند شیرین هم باشد، یادتان باشد همیشه موز شیرین بخرید، یک وقت خدای نکرده موز شور را به جای موز شیرین به شما قالب نکنند.


۲- بالاخره یک سال از خروج نگارنده ی بی‌مقدارِ این گزارش از خانه پدری گذشت و برای تمدید قرارداد برای سال دوم با صاحبخانه وارد مذاکره شدم و خدای را شکر که قرارداد تمدید شد و سر سیاه زمستانی آلاخون والاخون نشدم، منتها کمی تا قسمتی جیب مبارکم درد گرفت، آخر صاحبخانه هفتاد میلیون تومان ناقابل روی پول پیش گذاشت و قرار شد یک میلیون تومان هم هر ماه اجاره بدهم، تازه آقای صاحبخانه می‌گفت دولت فرموده صاحبخانه‌ها می‌توانند بین ۲۵ تا ۵۵ درصد روی پول پیش خانه هایشان بکشند، حال شما (یعنی من) چون پسر خوبی هستی و آزاری نداری، حد وسط (یعنی همان ۴۰ درصد) را به ما بده، بعلاوه یک میلیون اجاره، خدا خیرش بدهد به من یک تخفیف پر و پیمان داد. الان من خانه چهل متری‌ام را با ودیعه ۳۲۰ میلیون پیش و ماهی یک میلیون اجاره در اختیار دارم، به مدت یکسال البته، نه بیشتر، فکر می‌کنید این وضعیت را منِ تنها تحمل می‌کنم؟ اشتباه می‌کنید، خیلی‌های دیگر مثل من در چنین شرایطی زندگی می‌کنند، خیلی‌های دیگر، خانواده ی چهارنفره‌ای را می‌شناسم در یک خانه چهل متری اجاره‌ای زندگی می‌کنند، خنده دار است اما واقعیت دارد، ما مردم در مضیقه هستیم، خیلی هم در مضیقه هستیم، آنهم در سالی که شعارش «مهار تورم و رشد تولید» است.
۳- یکی دو هفته پیش شب یلدا بود، چند روز قبل از شب یلدا که داشتم خبرگزاری‌ها را مرور می‌کردم، خبری دیدم مبنی بر اینکه «آجیل شب یلدا را گران نخرید، نرخ آجیل شب یلدا تصویب شده و قیمتش کاملا مشخص است، مواظب باشید یک وقت قنادی‌ها گرانتر به شما نفروشند»، من که پول نداشتم بخرم بنابراین از این آجیل نخوردم، اما گوشه مغزم آن قیمت مصوب را نوشتم بلکه روزی مثل امروز به کارم بیاید، آن قیمت مصوب از این قرار بود، «آجیل شب یلدا کیلویی ۴۸۵ هزار تومان…» دستشان درد نکند، خدا خیرشان بدهد که به فکر مردم هستند، خوش بحال آنها که پول جیبشان می‌رسید و خریدند و خوردند، نوش جانشان.
۴- این یکی دیگر نوبر است، با اینکه چند روزی از عملیاتی شدنش گذشته، اما همچنان داغ است، خیلی راحت و ساده می‌گویم: «اینترنت گران شد.» چقدر زیبا، چقدر باشکوه، چقدر دست نیافتنی. می‌گویند قیمتش سی و چند درصد گران شده، چرا گران شده؟ همینطوری الکی، دوست داشتند گران کردند، شما حرفی دارید؟ نمی‌خوای مجبور نیستی بخری، نخر. اما اگر نخریم کارهایمان را چگونه انجام بدهیم؟ پس مجبوریم بخریم، اما اگر بخریم پولمان تمام می‌شود، چه کنیم پس؟ نخریم؟ بخریم؟ چه کنیم؟ عزیزانی که پیشنهاد گران شدن قیمت اینترنت را اعلام کردند و عزیزانی که با این پیشنهاد موافقت کردند لطفا بگویند ما چه کنیم؟ اصلا ما چه گناهی کردیم که زندگی مان همیشه «هشت در گروی نه» است؟ این اینترنتی که شما قبلا به مبلغ فلان هزار تومان می‌فروختید و حالا دارید بهمان هزار تومان می‌فروشید چه تغییری کرده که موجب گرانتر شدن بشود؟ کیفیتش افزایش یافته؟ کمیتش اضافه شده؟ چه تغییری پیدا کرده که منِ مصرف‌کننده باید برای استفاده از آن بیشتر پول بدهم؟ کاش حداقل فیلترهایتان را به عنوان آپشن برمی داشتید که لااقل دلمان نسوزد، لابد فردا هم وی پی ان فروش‌ها می‌خواهند روی قیمت فیلترشکن هایشان بکشند و آن را گرانتر به مردم بفروشند، تمام این موارد در حالی اتفاق می‌افتد که اینترنت با فیلتر هم سرعتی بسیار آرام دارد، بهتر است بگوییم اصلا سرعتی ندارد، اما از آنجا که در این مملکت دیوار حاشا همیشه بلند بوده، اگر ادعایی مبنی بر سرعت پایین اینترنت و قطع و وصل شدن مدام از سوی کسی مطرح شود دوستان می‌گویند: «سرعت اینترنت ما بسیار بالاست، هیچ مشکلی پیرامون قطعی اینترنت تا این لحظه گزارش نشده با این حال ما پیگیری می‌کنیم.» باز هم یادآوری می‌کنیم که شعاری که برای سال جدید انتخاب شده همچنان «مهار تورم و رشد تولید» است.
۵- راستی امسال بستنی هم گران شد، پیراشکی هم گران شد، پیتزا هم همینطور، هندوانه و انار و کیوی و…. هم گران شد، بلیت سینما و تئاتر و البته کنسرت هم گران شد، چند وقت دیگر هم که ماه مبارک رمضان است، اگر اشتباه نکنم امسال دو ماه رمضان داشتیم، یکی در ابتدای سال، یکی در انتهایش، دوستان زولبیا دوست لطف کردند در ابتدای سال قیمت مصوب جدید را برای فروش زولبیا بامیه تعیین کردند که نسبت به سال قبلش گرانتر شده بود، حالا هم که نزدیک ماه مبارک هستیم، بزرگواران در حال بررسی هستند که قیمت مصوب جدید را تعیین کنند تا نکند خدای نکرده در حق کسی اجحاف شود، منتها نمی‌دانم چرا وقتی درباره حقِ مردم صحبت به میان می‌آید به یاد سخن وزیر نفت یکی از دولت‌های اخیر می‌افتم که در واکنش به این پرسش که «قیمت بنزین قراره چقدر اضافه بشه؟» گفتند: «تا هرچقدر که مردم تحمل کنند.»
۶- مادر من نزدیک سه سال است که از دنیا رفته، در فروردین ماه سال ۱۴۰۰ پیکر او را در آرامستان بهشت زهرا (س) به خاک سپردیم و این
داغ ابدی تا همیشه تاریخ بر دل من خواهد ماند، دلم تنگش می‌شود همیشه، اما همیشه نمی‌توانم به دیدنش بروم، بنابراین روزهای پنجشنبه مختص مادرم است، می‌روم آنجا کنارش می‌نشینم و با او سخن می‌گویم، جوابم را نمی‌دهد اما می‌دانم که حرفهایم را می‌شنود، القصه رحلت مادر را عنوان کردم تا بیان کنم که اجناس و کالاهای مورد نیاز مردم در شهر مرده‌ها گرانتر از شهر
زنده هاست، دیده‌ام که می‌گویم ها، چرت نمی‌گویم، مثلا بیسکویت «رنگارنگ»ی که من در تهران به قیمت ۸۶ هزار تومان خریداری می‌کنم قیمتش در بهشت زهرا ۱۱۰ هزار تومان است، شما تصور کن برای سر زدن به عزیز فوت
شده ات به بهشت زهرا می‌روی و بر حسب اتفاق فراموش می‌کنی که برای شادی روح عزیزت خیراتی بخری، بنابراین مجبوری در آنجا خرید کنی، البته با قیمت بسیار بیشتر، این مسئله در مورد گندم و ارزنی که برای پرنده‌ها پخش می‌کنیم هم مصداق دارد و البته درباره خیلی چیزهای دیگر.
۷- از همه چیز گفتیم، بیان کردیم که تورمی که قرار بود مهار شود رشد پیدا کرده و آنقدر بزرگ شده که می‌تواند مانع نفس کشیدن مردم شود، اما چه بر سر تولیدی که قرار بود رشد کند، آمده؟ اصلا حالش خوب است؟ کسی درباره تولید چیزی می‌داند؟ در چه شرایطی است؟ اوضاعش به سامان است یا نابسامان؟ حالا که کرونا هم فروکش کرده و مردم به سر کارهایشان برگشته اند،
با این حساب حال تولید باید خوب باشد؟ راستش را بخواهید منِ نگارنده درباره اوضاع و احوال تولید چیزی نمی‌دانم، نه اینکه چیز زیادی ندانم، اصلا هیچ چیزی نمی‌دانم، چرا؟ چون مناسبتی با تولید ندارم، سنخیتی با این مسئله ندارم، نه پولدارم، نه کارخانه دار نه صاحب شغل و حرفه‌ای که بشود بر رویم نام تولید‌کننده نهاد، تنها چیزی که تولید می‌کنم همین نوشته هاست که خدا را شکر مانند جهنمِ «بهلول» هیچ خریداری ندارد، از آنجایی هم که واژه هایم داغند کسی نزدیکشان نمی‌شود، این یعنی تولیدات من که همین گزارشها و یادداشت‌های روزانه‌ام هستند به جای اینکه رشد کرده باشند، پسرفت کرده‌اند و راهی ناکجا آباد شده اند، نشان به آن نشان که اگر این حرفها و این نوشته‌ها شنیده و خوانده می‌شدند باید تاثیرش را روی زندگی مردم جامعه می‌دیدیم که متاسفانه نه تنها نمی‌بینیم بلکه هر روز اوضاع بدتر و بدتر و بدتر هم می‌شود و خب این اصلا خوب نیست.

* پس از تحریر: ببخشید سوالی دارم، تلویزیون (منظور صداوسیماست) طرف کیست؟ طرف مردم است یا دولت؟ با گذشته صداوسیما کاری ندارم که کدام سمتی بوده، اما در دو سه روز اخیر همین رسانه ملی عجیب به ماجرای گران شدن بی‌دلیل اینترنت پرداخته و به عنوان یکی از شاکیان پرونده گرانی اینترنت مدعی العموم شده، ببینید کار گرانی اینترنت به کجا کشیده شده که داد آقای جبلی که همیشه ساز مخالف با هر چیزی را می‌زند هم درآمده، خدا همه ما را به راه راست هدایت کند.