اول: پیمان جبلی می‌گوید: «در اولین جلسه دانشجویی مسئولیتم، بسیج دانشجویی یک دانشگاه از من پرسید؛ فلان سلبریتی مجری را – اسم نمیارم به خاطر اینکه نمی‌خوام وزن بدم به افراد – چرا بیرون کردید؟ دوباره او را برگردانید، بالاخره ما چه کار باید انجام دهیم؟ اگر بنا است که از چهره‌ها استفاده کنیم باید […]

اول: پیمان جبلی می‌گوید: «در اولین جلسه دانشجویی مسئولیتم، بسیج دانشجویی یک دانشگاه از من پرسید؛ فلان سلبریتی مجری را – اسم نمیارم به خاطر اینکه نمی‌خوام وزن بدم به افراد – چرا بیرون کردید؟ دوباره او را برگردانید، بالاخره ما چه کار باید انجام دهیم؟ اگر بنا است که از چهره‌ها استفاده کنیم باید این کار را انجام دهیم. جایی که نمی‌توانیم چهره را مدیریت کنیم، جایگزین می‌کنیم با فرد دیگری و دوباره مورد سوال واقع می‌شویم»
دوم: در همین فقره‌ی نمی‌خواهم اسم بیاورم به خاطر این که نمی‌خواهم به افراد وزن بدهم در حالی که خیلی ساده می‌توانست بگوید «عادل فردوسی پور» اما، پیمان جبلی صادق نبود زیرا در آغاز دوران مسئولیت در صدا و سیما حداقل سه بار (یکی در اهواز) بازگشت فردوسی‌پور را صراحتاً و تلویحی به کسانی که او را مورد پرسش قرار داده بودند وعده داد (مستندات آن در بسیاری از رسانه‌ها موجود است) اما وقتی به درون سازمان بازگشت متوجه شد بازگشت یاعدم بازگشت فردوسی‌پور و دیگران به
صدا و سیما، به تصمیم آقای رئیس چندان ارتباطی ندارد.
سوم: علی دایی این روزها به گفته‌ی خودش، مشغول زندگی کردن است، از هیاهوی فوتبال فاصله گرفته و تقریباً به هر پیشنهادی یک «نه» محکم می‌گوید اما او همچنان اسطوره و از نظر ایرانی‌ها آقای گل جهان است حتی اگر در رتبه‌ای پایین‌تر از کریستیانو رونالدوی پرتغالی قرار گرفته باشد. همین چند روز پیش یکی از شبکه‌های عرب زبان از شهروندی پرسید: «کدام فوتبالیست ایرانی را می‌شناسی؟» و او گفت: «من از ایرانی‌ها فقط علی دایی را می‌شناسم او یک اسطوره است و من خیلی دوستش دارم.»
چهارم: علی دائی هم مانند عادل فردوسی‌پور دچار بی‌مهری از سوی رسانه‌ی ملی شده است و عملاً چهره و تصویر او از شبکه‌های متعدد صدا و سیما پخش نمی‌شود. لابد اگر از پیمان جبلی بپرسیم خواهد گفت: فلانی که روزگاری آقای گل جهان بوده و نمی‌خواهم از او نام ببرم چون نمی‌خواهم به افراد وزن بدهم (!) بیرون از مدار ما است و ما نمی‌توانیم از او استفاده کنیم.
پنجم: صدا و سیما و مشخصاً پیمان جبلی آماری ارائه داده‌اند از مخاطبان برنامه‌های یلدایی سیما و مدعی شده‌اند توجه به این برنامه‌ها رشد چشمگیری داشته است اما حواس‌شان نبود که این توجه به دلیل تغییر رویکردهای صدا و سیما و یا بالاتر رفتن کیفیت برنامه‌ها نبوده و صرفاً به دلیل استفاده از اینستاگرامی‌ها دچار چنین توفیقی شده اند، بگذریم که همین برنامه‌ها نیز سر و صدای معترضانه‌ی بسیاری به دنبال داشت البته اگر آن ادعا درست بوده باشد هم برای صدا و سیما یک پیروزی و دستاورد محسوب نمی‌شود و این یعنی صدا و سیما با این آمار دهی به یک شکست اعتراف کرد آن هم از شبکه‌های اجتماعی به شدت فیلتر شده در روزگار گرانی اینترنت.
ششم: رابطه‌ی من و صدا و سیما هرگز قطع نشده است با این تفاوت که روزگاری بیننده‌ی نود و سریال‌های فاخر صدا و سیما بودم و این روزها مشتری پر و پا قرص «آی‌فیلم» و «تلویبیون»، چرا؟ چون علاقه‌مند تماشای چندین و چندباره‌ی سریال‌های صدا و سیما هستم و این یعنی؛ صدا و سیما از یک مقطعی به بعد – حداقل برای من –
به انتها رسید (مشخصاً با پایان دوران ریاست
عزت‌الله ضرغامی).
هفتم: رسانه داری (شما بخوانید: روزنامه داری) ارگان ها، دولت، وزارتخانه‌ها و… هزاران عیب دارد از جمله؛ عدم گوش سپردن به گفته‌ها و نقدها و گلایه مندی‌ها اما عیب بزرگتر این که، ارگان‌هایی که خود روزنامه داری می‌کنند عملاً در تعریف و تمجیدها، تحلیل‌های یک سویه و بزرگنمایی‌های کاذب که آن روزنامه‌های ارگانی بالاجبار روی جلد می‌برند محصور و محدود می‌شوند برای مثال، روی جلد جام جم یک موضوع را می‌گوید و واقعیت‌ها موضوعی دیگر، اصلاً اگر بخواهیم شکاف و فاصله‌ی مردم با صدا و سیما را اندازه بگیریم روی جلد روزنامه جام جم کفایت می‌کند. این را گفتم که غیر مستقیم به پیمان جبلی گوشزد کنم خیلی در بند بزرگنمایی‌های روی جلد روزنامه جام جم نباشد و اسیر مدح و ستایش‌ها نشود!
هشتم: در وداع تلخ ملیکا محمدی که به گفته‌ی عادل فردوسی پور: «برای اولین و آخرین بار آن هم در شرایطی تلخ به استادیوم آزادی آورده شد» یک مسئله مشهود و معلوم بود و آن این که؛ عادل فردوسی‌پور به قدری محبوب است که هر مراسمی را تحت الشعاع قرار می‌دهد ربطی هم به قدرت اجرا و احاطه‌ی او به دانش فوتبال ندارد، خود عادل فردوسی‌پور محبوب است و مردم او را دوست دارند حال می‌خواهد افتتاحیه یا اختتامیه‌ی یک رویداد هنری – فرهنگی باشد، کوچه و خیابان باشد یا حتی مراسم، وداع تلخ یک بازیکن فوتبال زنان.
نهم: پیمان جبلی که نام نیاورد تا به خیال خود به عادل فردوسی‌پور و نظیرهای فردوسی‌پور به اصطلاح وزن ندهد اما، وجدان بیدار پیمان جبلی هم شاهد است و تأیید می‌کند «وزن» را مردم معلوم می‌کنند نه امثال جبلی و دیگران مضافاً این که، وزن صدا و سیما را هم مردم و مخاطبان تعیین می‌کنند و این یعنی صدا و سیما نمی‌تواند با ندیدن و نادیده انگاشتن،
نه به کسی وزن بدهد و نه از وزن و جایگاه و محبوبیت یک نفر، ذره‌ای بکاهد که اگر اینگونه بود بعدِ عادل فردوسی پور، صدا و سیما صدها فردوسی‌پور به جامعه معرفی کرده بود.


بگذریم از این موضوع که صدا و سیما حتی برای انتخاب جانشین فردوسی‌پور هم در نهایت مجبور شد تن در بدهد به یکی از تربیت شدگان مکتب فردوسی‌پور هرچند آن دانش آموخته‌ی برنامه‌های نود فردوسی‌پور اندکی بی‌معرفتی را هم چاشنی مشی و شیوه‌ی خود کرده بود!
دهم و آخرین نکته: پیمان جبلی حتی اگر بخواهد نیز قادر به بازگرداندن عادل فردوسی‌پور به صدا و سیما نیست اما این خواستن و نتوانستن برای مردم ذره‌ای اهمیت ندارد آن چه در این میانه متضرر واقعی است صدا و سیما است و نه مردم ضمن آن که؛ همه تا همین حالا به خوبی متوجه شده‌اند که در مدار نبودن و مدیریت ناپذیری و روحیه‌ی آزادمنشانه‌ی عادل فردوسی‌پور یا اظهار نظراتی که مؤید بیرون از مدار بودن او است، باعث قطع همکاری این مجری محبوب و توانمند با صدا و سیما نشد آن چه باعث شد برای همیشه تلویزیون قید حضور عادل فردوسی‌پور را بزند مصاحبه‌ی او با «محمدجواد ظریف» بود مسئله‌ای که فروغی و همفکران او را به‌قدری خشمگین کرد که اگر قادر نبودند عادل فردوسی‌پور را به نزدیکی‌های جام جم نیز راه ندهند کلاً صدا و سیما را تعطیل می‌کردند… هرچه گشتم دلیلی قانع کننده‌تر از این نتوانستم پیدا کنم.
راستی! آقای جبلی؛ عادل فردوسی‌پور در آزادی را دیدید، متوجه وزن او نزد مردم و افکار عمومی شدید یا هنوز هم در دایره‌ی محدود اندیشه‌های خود و دوستان سیر می‌کنید؟!