جمعه 22 آبان سال 1360:
تمام وقت، در منزل ماندم. با اجازه امام از آقای موسوی اردبیلی رئیس دیوان عالی کشور، خواهش کردم به جای من نماز جمعه را اقامه کنند و قبل از نماز هم دادستان کل انقلاب سخنرانی داشت. تمامی تریبون نماز جمعه در اختیار قوه قضائیه بود.
پیش از ظهر، مقداری در حیاط قدم زدم و چمنها را آب دادم و مقداری مطالعه کردم و نوشتم. مهدی و یاسر هم با نوههای امام و سایر دوستانشان، بازی میکردند. عفت کارهای خانه را انجام میداد و برای مهمانانش غذا تهیه میکرد.
نزدیک ظهر، خانواده مرحوم اخوی حاج قاسم آمدند. ناهار را مهمان ما بودند. بعدازظهر پس از استراحت، مصاحبهای با مجله عروه الوثقی داشتم. سال گذشته، شهید حسن اجارهدار مصاحبهای را با من آغاز کرده بود که شرح حال خودم را همراه با تاریخ مبارزه بگویم، چهار ساعت نوار پر شده بود، که تا سال 45 رسیده بودم و امروز از ساعت چهار تا هشت بعدازظهر، صحبت کردم و چند نوار دیگر پر شد. هم تاریخچه خودم بود و هم گوشهای از تاریخ مبارزات اسلامی ایران و مقداری هم راجع به انجمن حجتیه که یکی از مسائل روز است، برای آنها توضیح دادم.
این انجمن در گذشته، به منظور مبارزه با بهائیها تشکیل شد و مخالف مبارزه با رژیم پهلوی بود. معتقد بود که امکان ندارد، قبل از ظهور امام زمان حکومت اسلامی تشکیل شود و جمع زیادی از جوانان را متشکل کرده بود. بعد از انقلاب اینها وارد بسیاری از کارهای دولتی، مخصوصاً فرهنگی شدهاند و امروز عدهای با آنها مخالفت میکنند.
شب محمد اخوی و خانوادهاش، مهمان ما بودند. میخواهند تغییراتی در برنامه رادیو تلویزیون بدهند. تغییر مهمی در جنگ و جبهه نداشتیم. ادامه دارد...