توی اتوبوس روی صندلی نشسته بودم که یه آقایی دو برابر هیکل من با سری تراشیده و عینک ریبنی به چشم و بازوهای ورقلمبیده و قدی افراشته اومد و پنداری که منو اصلا
نمی بینه جوری کنارم وایستاد که منی نشسته بودم
داشتم له می شدم. یه کیسه بزرگ که توش پر از این مواد ویتامینی و پروتئینی بدنسازی بود هم گرفته بود تو دستش طوری که نصف کیسه تو صورت من بود و نصف دیگه اش رو هوا. تا ایستگاه بعد صبوری کردم بلکه چند نفر پیاده و سوار شن تا یه کم جا باز شه و اون آقا بره اونورتر اما وقتی به ایستگاه رسیدیم با اینکه چند نفر پیاده شدن و کسی هم سوار نشد اما آقا غوله از جاش تکون نخورد اومدم لب باز کنم و بگم که « ببخشید من دارم اذیت می شم، میشه این کیسه تونو یه کم بگیرید اونورتر » که دیدم یه کاره نه گذاشت نه برداشت پاشو گذاشت رو پای من. یه نگاه بهش کردم، همزمان اونم یه نگاه به من کرد و سرشو تکون تکون داد که یعنی: «چیه؟» گفتم: «ببخشید پاتون رو پای منه.» یه دفه چشاش گرد شد و با غیض گفت: «خب پاتو بکش اونور.» بعد در حالیکه نگاهشو ازم می گرفت سرشو چرخوند به سمت بیرون و پنداری که داره ادای منو در میاره گفت: «ببخشید پاتون رو پای منه، بچه پررو» پامو از زیر پاش کشیدم بیرون و به جای اینکه منم مقابله به مثل بکنم و مثلا بلند شم و داد و فریاد کنم، به فکر فرو رفتم. به این فکر کردم که اگه ما گنده بودیم و قیافه و هیکل و دک و پزمون شبیه «Dwayne Johnso- » (ستاره سرشناس کشتی کج) بود باید به بقیه زور بگیم؟
پامونو بذاریم رو پاشونو کیسه مونو بکنیم تو
بینی شون؟ یا اگه اعتراض کردن اداشونو در بیاریم و
بهشون بگیم بچه پررو؟ یه دفه به خودم اومدم و دیدم که به ایستگاه مقصدم نزدیک می شم. نزدیک پیاده شدنم بود، بدون اینکه بهش حرفی بزنم به زحمت از جام بلند شدم و در حالیکه به سختی از یه گُله جایی که خالی بود رد شدم به سمت در رفتم. وقتی راه رفتن منو دید و فهمید که پام مشکل داره بدون اینکه حرفی بزنه سرشو انداخت پایینو عرق شرم روی پیشونیش نشست.