گوبلز، ارباب دروغ ها!
- شناسه: 9912
- یکشنبه 10 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۷ | فرهنگی
دکتر جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رایش سوم (به مناسبت ۱۱ اردیبهشت، سال مرگش)مهران اکبری قاضی چاکی (اِشکوَری)- آفتاب یزد: «زمانی که تبلیغات اثر اساسی خود را بروز داد، آنگاه باید شمشیر تیز را به شدت فرود آورد! دلیل تبلیغات، رسیدن به هدف است نه بیان واقعیت!» این سخنان «گوبلز» وزیر تبلیغات آلمان هیتلری است در قامت یک اغواگر بزرگ سیاسی و یک تبلیغات چی تمام عیار که در این راه از هیچ دروغ و تزویری رویگردان نبود. «وقتی گوبلز پشت
تریبون میایستد یا قلم در دست میگیرد، میتواند با خشم، فریاد، شرارت و آشوب هر چیزی را برهم بزند و قبل از هر چیز به راحتی آب خوردن دروغ بگوید!» این هم سخنان «هندرسون» سفیر انگلیس راجع به گوبلز است! گوبلز آنچنان تصویر زیبا و دلانگیزی از حزب نازی و شخص هیتلر به جامعه آلمان و جامعه جهانی نمایش میداد که هنوز هم طرفداران زیادی دارد. وی بعد از «پیشوا» (هیتلر) بزرگترین توجیهگر ضرورت جنگ جهانی، دشمنی با یهود و کمونیست بود. وی در جنگ جهانی دوم برای اولین بار در جهان رسانهها را وارد میدان نبرد کرد و به یک جنگ تمام عیار رسانهای دست زد. با شعار «ذهن و قلب مردم را در اختیار بگیرد، روحشان دنبال تو خواهد آمد!»، روح میلیونها انسان را طی سالها زنجیر و به دنبال نازیسم کشاند و میلیونها انسان را به کام مرگ فرستاد. وی هنر خود را در سخنرانی و فضاسازی به منصه ظهور رساند و وزیر تبلیغات رایش سوم و معروفترین فرد بعد از پیشوا شد. پیشوا بخش زیادی از موفقیت در جهانگشایی را مرهون کارهای تبلیغاتی او بود. از سخنان معروف گوبلز است که یک دروغ را آنقدر تکرار کن تا خودت هم باور کنی! او در دروغ و بلوف از هیتلر هم جلو زده بود! آنهم هیتلری که در «نبرد من» گفته: «دروغ باید آنقدر عظیم باشد که کسی باور نکند که فردی آنقدر گستاخ است که چنین بیشرمانه بتواند حقیقت را تحریف کند!» معروفست هیتلر در اعتراض نسبت به خبر کذب گوبلز به پیروزی آلمان در جبههای به او بابت این دروغ شاخدار اعتراض و او در جواب میگوید: «هرچه دروغ بزرگتر، باور آن راحتتر پیشوای من! بزرگی دروغ موجب میشود مردم هرگز به صحت آن شک نکنند!»
این صفات او را شایسته لقب «ارباب دروغ ها» میسازد! شاید به همین علت است که خیلی ها، سران نازی را شیطان زده میپندارند. آنقدر شیطان زده که آدم نمیداند بگوید شیطان در جلد آنها رفته یا آنها در جلد شیطان!
> خانواده، تولد و کودکی گوبلز
«دکتر پل جوزف (ژوزف) گوبلز» (به آلمانی یوزف گوبلس) ۲۹ اکتبر ۱۸۹۷ در «راین» صنعتی «مونشن گلادباخ» و خانوادهای کاتولیک متولد شد. دو برادر بزرگتر به اسامی «هانس»، «کنراد» و دو خواهر کوچکتر «الیزابت» (در کودکی مُرد) و «ماریا» (ماریا همسر مکس گیمیش، فیلمساز شهیر آلمانی) داشت. پدرش، «فردریش» کارگر کارخانه که گویا توانسته بود از پرولتاریا (طبقه کارگر) تا مرحله خورده بورژوازی (سرمایه داری) ترقی کند. مادر از خاندانی مزرعه دار و بسیار مذهبی بود. گوبلز دارای چهرهای استخوانی و بیاحساس، چشمانی مسخ و بیرحم، قدی کوتاه، موهایی بلوند و خنده «هیستری» (حالتی که اضطراب را به صورت بیماری بروز دهد) بود. بعلت یک عمل جراحی در ۷ سالگی، کمی لنگ میزد. اکثرا لنگیدنش را حاصل التهاب استخوانی (نوعی فلج اطفال یا پوکی استخوان) از ۴ سالگی دانسته اند. دعاهای مادر که یکشنبه او را به کلیسا میبرد هم مستجاب نشد و در نهایت یکی از پاهایش کوتاهتر شد. لذا همیشه کفشی میپوشید که یک لنگهاش کمی بلندتر بود. ولی کلا لنگیدنش افشاء و دستمایه تمسخر شد و بعدها همین عقده حقارت سبب سنگدلی و انگیزه جاه طلبیش گشت. گوبلز بسیار باهوش و سخنوری بود قابل با صدایی خشک و زنگدار. از کودکی استعدادش را در هنرپیشگی نشان داد. تمام اینها در مقام وزیر تبلیغات به ویژه در جنگ جهانی بسیار به کارش آمد.
> تحصیلات
گوبلز در مدرسه مسیحی «جیمیاسیون» تحصیل کرد. او نیز مثل تمام رهبران بزرگ آن دوران از همان کودکی اشتهای سیری ناپذیری برای مطالعه داشت. سپس به مدرسه فقهی برادران «فرانسیس کن» رفت ولی به تدریج تعلقات مذهبی او رنگ باخت. عید پاک ۱۹۱۷ دیپلم گرفت و در دانشگاههای «بن وادلزبورگ»، «فرایبورگ»، «هایبربورگ» در رشته جذاب ادبیات و فلسفه تحصیل کرد. (تحصیل در ادبیات موجب انفجار استعداد نویسندگی، سخنوری و همچنین تحصیل در فلسفه هم سبب آشنایی او با آراء نیچه، هگل و فیخته راجع به لزوم جنگ و برتری نژاد در وی شد) گوبلز در «هایدربورگ» و مقطع دکترا قبول و تز دکترایش هم راجع به تئوری رومانتیک و دراماتیک «ویلهلم فون شولز» بود تحت نظارت چند استاد که دو تن از آنها یهودی بودند. در تمام مدت تحصیل از مدرسه تا دانشگاه نمراتش عالی و در ۱۹۲۱ مدرک دکترای خود را اخذ و بعدها شاید تنها رهبر باسواد نازی بود در خیل رهبران کم سواد یا بیسواد حزب و از معدود یاران نزدیک هیتلر که تحصیلات دانشگاهی داشت. ضمنا در ۱۷ سالگی بعلت پای معیوب و جسم نحیف از شرکت در جنگ اول جهانی معاف شد.
گوبلز عاشق به ادبیات و هنر بود و به محض فارغ التحصیلی به روزنامه نگاری روی آورد که همیشه علیرغم تمام مشغلهها با او ماند. کلا نوشتن روزانه را تا آخرین روزهای عمر ادامه داد. از روزنامه نگاری تا نگارش خطابه، تولید شعار و نوشتن خاطرات. در دوران دانشکده بعلت تنگنای مالی از موسسه «ماگنوس» وامی گرفت که البته هرگز پس نداد! برای فائق آمدن به فقر چند اثر خلق و برای نشر به انتشاراتی مثل «بلات» فرستاد ولی آثار او نیز مثل آثار نقاشی هیتلر خوش اقبال نبود و چاپ نشد. او اینها را توطئه جهانی یهود میدانست که حتی در صنعت چاپ هم رسوخ کرده! این آغاز عداوتش با یهود بود. (گویا وضعیت روحی او آنقدر وخیم شد که او را به فکر انتحار انداخت) سرانجام کتاب «میشل» او بعد از ۷ سال انتظار در ۱۹۲۹ زمانی که چهره برجستهای در حزب نازی بود، چاپ شد که قهرمان اصلیش هم دقیقا خودش بود!
> پیوستن به حزب نازی
۱۹۲۳، سال پیوستن افرادی به حزب نازی بود که بعدها همه از سران آلمان شدند. یکی از آنها فردیست که اشتهارش به کل دنیا رسید. او جالبترین شخصیت حزب یعنی گوبلز بود! پیوستن به نازی موجب شد خرابی روحیه اش، در اثر فقر ممتد تسکین یابد. البته قبلا موقت در بانک و بورس مشغول شده بود. گوبلز گویا توسط «پرانگ»، دوست دانشجویَش با حزب آشنا و اولین بار به تشویق وی در میتینگی حزبی به سخنرانی پرداخت و این آغاز سروَری زبانش بود. گویند در نخستین جلسه سخنرانیش در پاسخ فردی که او را «نزول خور کاپیتالیست» خواند، گوبلز محتویات جیبش که چند سکه ناچیز بود را به همه نشان و از آن فرد خواست اگر جرات دارد روی سِن محتویات جیبش را نشان دهد تا معلوم شود کاپیتالیست واقعی کیست! این نخستین پیروزی شکوهمند او در عرصه مبارزات سیاسی بود.
گوبلز به کمک پرانک ابتدا منشی «اشترایسر» از رهبران نازی شد. علت عضوگیری بالای حزب در ۱۹۲۳، اشغال منطقه «روهر» آلمان توسط فرانسه و جریحه دار شدن احساسات آلمانیها بود که موجب شد احزابی مثل نازی جنبش ضد اشغال روهر را رهبری و در اولویت فعالیتهای حزبی خود قرار دهند. هیتلر بنا به شرایط آلمان که مدام بدتر میشد تصمیم به سرنگونی حکومت گرفت و کودتای آبجوفروشی رخ داد. ولی کودتا به سرعت شکست خورد، سران حزب من جمله هیتلر، دستگیر و حزب هم غیرقانونی اعلام شد. بعد از مدتی ناگهان ورق برگشت و با مجوز فعالیت مجدد حزب، سران آزاد و هیتلر با تغییر تاکتیک مبارزه تصمیم گرفت در لوای قانون و با شرکت در انتخابات قدرت را غصب کند. بعد از سرگیری فعالیت حزب، گوبلز که دستیار اشترایسر بود مامور راهاندازی شعبه شمالی حزب در آلمان شد.
> گوبلز و تمایلات سوسیالیستی
اشترایسر معتقد بود فعالیت سوسیالیستی حزب باید در اولویت باشد ولی هیتلر که به اندازه اشترایسر در حزب قدرت داشت، سرسختانه به ارجحیت فعالیت ناسیونالیستی و شوونیزم معتقد بود. گوبلز بعلت نزدیکی به اشترایسر و همچنین بودن از طبقه پرولتاریا و فقر خانوادگی و داشتن افکار سوسیالیستی، با هیتلر مخالف و حتی خواستار اخراجش از حزب شد! چون ضدیت هیتلر با سوسیالیستها نوعا حمایت از کاپیتالیزم بود. این افکار در حزب نازی که یک گروه کارگری- ناسیونالیستی بود اصلا خوشایند نبود و طبعا مخالفانی داشت. گوبلز که به مسئولیت اداره دفتر حزب رسیده بود مقالات زیادی در روزنامهها در دفاع از افکار اشترایسر منتشر میکرد. ۱۹۲۵ طی یک نامه سرگشاده با مقدم شمردن افکار سوسیالیستی بر ناسیونالیستی خواستار اتحاد ضد کاپیتالیستی نازیها و سوسیالیستها شد.
> جادوی پیشوا!
گوبلز برای نخستین بار در ۱۹۲۵ توسط «کافمان» از مدیران حزب با هیتلر آشنا شد. ۱۹۲۶ «نبرد من» اثر هیتلر (بعدها به انجیل شیطانی نازی تبدیل و هیتلر را به ثروتمندترین مرد آلمان بدل کرد،) که در زندان به «رودلف هِس»، دیکته شده به انجام رسید و هیتلر به کشف نیروهای جدید و جوان برای مدیریت حزب پرداخت که گوبلز طی همین فرایند به چشمش آمد. او ۱۴ فوریه ۱۹۲۶ همه سران حزب را به یک نشست در شمال آلمان فراخواند که اشترایسر و گوبلز در راس لیست مدعوین بودند. پیشوا با متهم نمودن اشترایسر به نزدیکی با سیاست کمونیسم و سقوط حزب در چاه بلشویسم، گفت: «آینده آلمان فضای حیاتی و زمین است نه چیز دیگر. (همین عقیده موجب بروز جنگ جهانی دوم شد) در سیستم آینده، شاهزادگان جایی ندارند بلکه یک سیستم مشروع غیریهودی (همین عقیده هم سبب کشتار میلیونی یهودیان در آینده شد) باید زمام را در دست بگیرد»
این سخنان هیتلر مثل آبی بود بر آتش عقاید گذشته گوبلز و گوبلز به معنای واقعی مسحور سخنان و کاریزمای بینظیر پیشوا شد! گوبلز بعدها گفت: «این سخنان مرا از خواب غفلت بیدار کرد. احساس میکنم ویران شده ام! اندازه هیتلر چقدر است؟»
او طی القائات پیشوا به این باور رسید که کل سوسیالیزم چیزی جز فتنه یهود نیست! (نازیها برخلاف سوسیالیستها به مالکیت شخصی احترام میگذاشتند) و بعدها شانه به شانه پیشوا برای نابودی یهودیان حرکت کرد. پیشوا هم متوجه نبوغ بالای او شد و در آوریل مجدد او را به مونیخ فراخواند و اتومبیل شخصی خود را برای آوردن او به راه آهن فرستاد و طی یک ملاقات خصوصی، قول گرفت که گوبلز از سوسیالیزم دست بکشد و رهبری هیتلر را به رسمیت بشناسد. گوبلز قول داد تا آخر عمر از او حمایت کند. وی راجع به این ملاقات نوشت: «طولی نکشید که من به هیتلر ایمان آوردم و این وحشتناکست! پشتیبانی من در حزب زین پس تنها از وی خواهد بود. من عاشق او هستم! ذهن او فرای هر چیزیست. یک چنین ذهن درخشانی میتواند رهبرم باشد. من در مقابل بزرگترین فرد تعظیم میکنم. هیتلر یک نابغه است!»
> تاریخ در خیابانها نوشته میشود!
پیشوا هم به پاس این پیمان مقدس و وفاداری گوبلز در اکتبر ۱۹۲۹ او را بعنوان رهبر حزب در برلین منصوب کرد. گوبلز بعنوان سخنران بزرگِ پیشوا در مقابل سوسیالیستها صف آرایی و طی مقالاتی هیتلر و «لنین» (رهبر انقلاب کمونیستی ۱۹۱۷ روسیه و موسس شوروی) را با هم مقایسه میکرد. اینها موجب شد علاوه بر پیشوا همه به نبوغ بالای سخنرانی او پی ببرند. در ۱۹۲۷ بیتوجهی گوبلز به اخطار پلیس راجع به ممنوعیت سخنرانی هیتلر موجب شد فعالیت حزب در برلین ممنوع شود. ولی او محدودیت را به یک فرصت بدل و ماهنامهای بنام «حمله» و بعدها «پیروزی نهایی» را منتشر و رهبر نزاعهای خیابانی شد چون معتقد بود تاریخ در خیابانها نوشته میشود! او احزاب چپ را در معابر به چالش کشید و علاوه بر کمونیستها، مخالفان داخلی حزب را هم منکوب و سلاح گرم را در دستور کار نیروها قرار داد و چهره برلین از تاخت و تازهای او سرخ شد. گوبلز ویراستار روزنامه رسمی حزب و مسئول تراکتهای تبلیغاتی شهری حزب شد و طی تبلیغات، بیرحمانه به مخالفان خصوصا یهودیان میتاخت. تصاویر درخشان نبوغ تبلیغاتی گوبلز خیلی زود در مانیتور افکار عمومی به نمایش درآمد.
> فن سخنرانی گوبلز
گوبلز هنگام سخنرانی ابتدا ساعتش را باز کرده، روی میز میگذاشت تا همه بدانند چقدر مدیریت زمان برایش مهم است. سپس با صدای آهسته، شروع به سخنرانی میکرد تا تمرکز مخاطب را رفته رفته به خود معطوف کند. آنگاه وقتی تمام توجه مخاطبین را در دست میگرفت، به تدریج فرکانس صدایش بالا میرفت و همه را در بند میکرد!
او در سخنرانی آنقدر مهارت داشت که همیشه سخنران اصلی بعد از پیشوا در بیشتر میتینگها بود. برخلاف پیشوا که سخنان آتشین و لحنی خشن داشت، گوبلز لحنی سرد، طعنهآمیز و طنزآلود داشت و در بیان جملات غیرمستقیم استاد بود. هرچند در صورت لزوم بسیار هم صراحت داشت. معروفست که او در نهان بسیار روی حرکات دست و صورت پیشوا برای سخنرانی کار و به او آموزش میداد. حرکات بدن او و پیشوا و کلا نحوه سخنرانی آن دو بسیار شبیه هم بود. هرچند هرکدام حرکات مختص خود را داشتند. او برخلاف پیشوا معایب فن خطابه خود را قبول داشت ولی همواره خود را در نقش یک رهبر ارکستر میدید و میگفت که نبوغ سخنرانیش بسیار فراتر از درک آلمانی هاست!
> ورود به رایشتاک و رهایی از فقر!
در انتخابات ۱۹۲۹ نازیها با استفاده از فرصت لغو ممنوعیت حزب در برلین، توانستند ۱۲ نماینده به رایشتاک (مجلس) بفرستند که گوبلز یکی از آنها بود و از ۷۵۰ مارک حقوق و مصونیت قضائی برخوردار شد که اولی موجب نجاتش از فقر و دومی موجب سرکشی افسارگسیختهاش شد. ۱۹۳۰ حزب با ۱۰۷ کرسی سیادت خود در رایشتاک را افزایش داد. گرچه موقعیت گوبلز با حمایتهای پیشوا، نبوغ سخنرانی و حضورش در رایشتاک بسیار عالی بود ولی اعضای حزب هنوز این مرد قدکوتاه لاغر را جدی نگرفته، لنگیدن و ژست سخنرانیش را مورد استهزا قرار داده، به تمسخر دکتر خطابش میکردند! اما او درحال رشد فزاینده و در حال تبدیل به دومین قدرت مطلقه آلمان بود.
> ریاست پروپکاندا و ظهور ارباب دروغها!
رکود اقتصادی ۱۹۲۹ ضمن محبوبیت نازیها همزمان موجب محبوبیت مارکسیستها هم شد. ولی پیشوا علیرغم اینکه خود از پرولتاریا بود مخالف اتحاد با آنها و ائتلاف بین راست (حزب نازی) و چپ (کمونیستها و سوسیالیستها) را مردود میدانست. سرانجام اشترایسر را از ریاست تبلیغات عزل و گوبلز را جانشین او نمود این آغاز صعود طوفانی گوبلز بود. روزنامه حزب هم دست وی افتاد. ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ سخنرانیهای انقلابی گوبلز و روشهای نوین تبلیغاتیش موجب توفیق چشمگیر حزب در رایشتاک شد. وی ترتیب مسافرت هوایی پیشوا به تمام مناطق آلمان جهت سخنرانی و برای نخستین بار امکان استفاده تبلیغاتی پیشوا از رادیو و سینما را فراهم آورد. موسیقی هم از طریق موزیسینهایی نظیر «واگنر» در خدمت حزب بود. گوبلز به استفاده گسترده از نمادهای نازیسم نظیر صلیب شکسته، پرچم، بازوبند و یونیفرم تبلیغاتی اعضای نازی روی آورد. تمام اینها آلمان را متوجه عظمت نازی نمود و جوانان که در پی رهایی از ننگ شکست آلمان در جنگ جهانی اول بودند را به شدت مجذوب این حزب آتشین که بصورت ناجی در حال ظهور بود، نمود. گوبلز کانون شعار حزبی بود. شعارها فورا به تمام دفاتر مخابره و در مبارزات روزانه استفاده میشد. اینها در هر انتخابات کرسی بیشتری نصیب حزب کرد و طبعا احزاب دیگر با از دست رفتن کرسی مواجه شدند. (هرچند اعضای حزب نازی اکثرا از بیکارههای تحت حمایت صندوق بیکاری و خیلیها افرادی بودند که حتی وجودشان برای جامعه خطرناک بود!)
> صدارت عظمی پیشوا
پیشوا ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ با زور و تزویر بالاخره صدراعظم شد و رویای نازیسم به تحقق پیوست! این آغاز آقایی مطلقه نازی بر آلمان و بعدها جهان بود که سرانجام با اجماع جهانی در جنگ جهانی دوم (که آنها خود راه انداخته بودند) نابود شد. گوبلز دیگر مثل یک سایه همه جا همراه پیشوا بود. «سلامِنازی» برای همه کارمندان ادارات، نظام و حزب اجباری و بعد به مردم هم توصیه و «های هیتلر» پایانبخش نامهها شد! ۲۰ آوریل ۱۹۳۴ سازمان پلیس مخفی مخوف گشتاپو تحت نظر «همیلر» وs. s تاسیس شد و حمام خون به راه انداخت! ۲ اوت ۱۹۳۴ با مرگ رئیس جمهور، هیتلر با حفظ مقام، رئیس جمهور و سپس با درجه ارتشبدی فرمانده کل قوا و در یک کلام پیشوای رایش سوم شد!
> رایش
رایش (Reich) از لحاظ لغوی یعنی امپراطوری، حکومت آلمان، خود آلمان و در اصطلاح هم یعنی مجموعهای از مردم هم نژاد که تحت یک امپراطوری زندگی کنند. آلمان تا حال تجربه ۳ رایش را داشته. رایش اول: امپراطوری مقدس رٌم غربی که در قرن ۹ میلادی توسط سلسله «هاپسبورگ» تاسیس و در سال ۱۸۰۶ بعد از ۹ قرن توسط «ناپلئون» منقرض شد. رایش دوم: موسس آن «اوتُفِن بیسمارک» بود تا سال ۱۹۱۹ حدود ۴۸ سال تداوم و با ظهور جمهوری «وایمار» از میان رفت. رایش سوم: در۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ توسط هیتلر تاسیس و در ماه مه ۱۹۴۵ میلادی منقرض گردید. علیرغم پیشبینی ۱۰۰۰ساله پیشوا، تنها ۱۲ سال عمر و با شکست در جنگ جهانی دوم پایان یافت.
> وزیر تبلیغات رایش سوم
گوبلز از ۱۴ مارس ۱۹۳۳ الی ۱ مه ۱۹۴۵ و لحظه مرگ به مدت ۱۲ سال وزیر تبلیغات رایش سوم، تنویر افکار عمومی و دست راست پیشوا بود. بعدها این وزارتخانه را به ۱۰ اداره کل زیرشاخه و بیشاز ۱۰ هزار نفر کارمند رساند. او تنها وزیر تبلیغات نبود بلکه اداره تمام امور فرهنگی، هنری، تئاتر، سینما، رادیو، روزنامه، موسیقی و... را زیر پوشش خود با نظارتی سخت برد تا هرچیز غیرنازی نابود و همه چیز در جامعه رنگ نازیسم و هیتلریسم بگیرد. گوبلز را مبدع چند کار تبلیغاتی در جهان میدانند. مثلا اولین مبدع پخش تراکت تبلیغاتی از هواپیما بود یا اینکه ۵۰ هزار صفحه گرامافون تبلیغی حزب و پیشوا را بین مردم پخش کرد.
نظم و انضباط کاری گوبلز مثل تمام نازیها زبانزد بود. ضمنا وی بسیار شیکپوش و اکثرا لباسهای ابریشمی کِرم رنگ میپوشید. در کمدش بیش از صد دست لباس و دهها جفت کفش وجود داشت و کمتر لباسهای تکراری میپوشید. حضور حدود ۱۰ میلیون رادیو در آلمان در ۱۹۳۸ و افزایش این تعداد در سالهای آینده که همه ماحصل تلاش و اشتیاق گوبلز بود موجب شد وی به یکی از بزرگترین رویاهایش برسد! یعنی در خانه هر آلمانی یک رادیو باشد تا آنها بتوانند به سهولت فرامین، سخنرانیهای هیتلر و رهبران حزب را بشنوند و با تبلیغات گسترده وزارتخانهای که گوبلز بر آن ریاست داشت میتوانست به راحتی بدون اینکه از دفتر خود خارج شود به مغزشویی مردم دست بزند! در ضمن او دستور ازدیاد فرستندهها به زبان خارجی برای مدیریت جنگ جهانی دوم را صادر کرد. تا جاییکه در ۱۹۴۲ فرستنده بزرگ رادیویی برلین به ۲۷ زبان خارجی پخش میشد! از ۱۹۴۱ دستور داده بود برای ارتقا روحیه سربازان در جبههها از رادیو موسیقی حماسی و شاد و بین سربازان مجله، روزنامه و فیلم پخش شود. اما اینها تنها هنر این نابغه فریبانگیز نبود! او یکی از آمران مراسم کتابسوزان نیز بود. درین مراسمات ضدفرهنگی باسابقه در آلمان! هر کتابی که ضد نازی و ضد آلمانی (کتابهای مارکسیستی در صدر بودند) تشخیص داده شد را میسوزاندند. ۱۰ مه ۱۳۳۷ با شرکت ۷۰ هزار نفر سوزاندن حدود ۲۵ هزار جلد کتاب را در میدان اپرای برلین جشن گرفتند! همزمان در بیشتر میادین آلمان آتش تعصب و جهل مشتعل و هزاران هزار جلد کتاب در آلمان دود شد! این در حالی بود که یک قرن پیش «هاینه» که حال آثار او نیز طعمه آتش نازیسم شد گفته بود: «آنجا که کتابها را میسوزانند دیر یا زود آدمها را هم میسوزانند!»
گوبلز آنچنان سیمای مقدسی از پیشوا تصویر کرده بود که از سال ۱۹۳۳ به تعدد افرادی که به حزب گرایش یافته بودند به طرز چشمگیری افزوده و همین عشاق پیشوا! بعدها صفوف زیادی در جبهههای جنگ جهانی دوم را تشکیل دادند.
در نهایت تبلیغات نازی با مدیریت گوبلز و «روزنبرگ» و سایر سران نازی بزرگترین مرجع شستشوی مغزی جهان مثل کمونیزم شد. از لحاظ فرهنگی و هنری همه چیز رنگ نازیسم به خود گرفت و همه چیز مکتبی شد. کتب زیادی نابود و نویسندگان زیادی زندانی، تبعید یا کشته شده تا آثار، نویسندگان و هنرمندان نازی جای آنها را
پر کنند. رسانههای صوتی، تصویری و نوشتاری همه توسط
نازی قبضه شد. وضعیت تعلیم و تربیت هم باز چنین بود. معلمان باید جزء اتحادیه معلمان ناسیونال سوسیالیست شده و در S. A یا گروه «جوانان هیتلری» دوره دیده و به پیشوا سوگند وفاداری خورده باشند! کتابهای تاریخی مملو از دروغ و رشتههای جدید نژادپرستی در دانشگاهها و مراکز تحصیلی تدریس شد. (دقیقا چنین جریاناتی همزمان در اردوگاه کمونیزم با رهبری استالین در جریان بود) تبلیغات گوبلز در جنگ هم بسیار موثر و او با تدارک جنگهای روانی تحت بلوفهای بزرگ، فرماندهای تمام عیار بود. مثلا آماری که از کم و کیف تجهیزات ارتش میداد همیشه در اوج اغراق بود و حتی صحبت از ادواتی میکرد که اصلا وجود نداشت! مثل موشک V۲ در حالیکه هرگز چنین موشکی تولید نشده و تنها V۱ ساخته شده بود! هر وقت هم که شرایط سخت میشد در سخنرانیها و مقالاتش خطاب به متفقین با جملات بلوفآمیز میگفت: «واقعا جنگ تمام عیار میخواهید؟!» او ضمنا یک وزیر و رهبر پشت میزنشین نبود و برای تقویت روحیه سربازان و نظارت دقیق مدام به جبههها و مناطق آسیب دیده میرفت.
> ماگدا، بانوی نخست نازی
گوبلز مردی به شدت عاشق پیشه و حتی فاسد بود! او عاشق دختران و زنان بسیاری بود که این جریانات با قدرت گرفتنش در حزب تشدید شد و حتی ازدواجش با «ماگدا» هم مفید واقع نشد! بطوریکه پیشوا شخصا به او هشدار داد و حتی به احترام همسر گوبلز، خواست او را به ژاپن تبعید کند! در نهایت گوبلز ۱۹ دسامبر ۱۹۳۱ با «ماگدا» از زنان حزب ازدواج کرد. (ماگدا قبلا ازدواج و یک پسر بنام هرالد داشت) پیشوا شخصا ساقدوش گوبلز شد. حاصل این ازدواج ۵ دختر و یک پسر بود که در نهایت به سرنوشت تلخی توسط والدینشان دچار شدند. ماگدا نمونه یک زن واقعی نازی و شاید وفادارترین زن حزب بود که اعتقاد بینظیر او به حزب و هیتلر، آدم را یاد همسر «مولوتف» (وزیر خارجه شوروی) و ایمانش به کمونیزم و استالین میاندازد. بعلت تجرد پیشوا، سالها ماگدا به واسطه همسری گوبلز، بانوی اول آلمان و الگوی میلیونها زن آلمانی بود هرچند رقابت ریزی هم بین او همسر «هرمان گورینگ» (تنها رایش مارشال آلمان) بر سر بانوی اول بودن برقرار بود!
> جنگ جهانی دوم
جنگ جهانی دوم در واقع بسامد فوران آتشفشان کینه مردم آلمان از جهان بود که بخاطر نتیجه جنگ جهانی اول بسیار غریب گز، ناسیونالیست و بسیار نژادپرست شده بودند. دو جنگ جهانی موجب زایش جهان جدیدی شد که امروز درآنیم. ریشه جنگ جهانی دوم در جنگ جهانی اول و عهدنامه ظالمانه وِرسای علیه آلمانِ آغازگر و بازنده هر دو جنگ بود. بهانه جنگ جهانی اول ترور ولیعهد اتریش شد و از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ طول کشید. بهانه جنگ جهانی دوم حمله آلمان به لهستان گشت و از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ به طول انجامید. باز مثل جنگ جهانی اول، دو گروه متحد (دول محور) و متفق شکل گرفت. مهمترین متحدین آلمان، ایتالیا و ژاپن و مهمترین متفقین انگلیس، فرانسه و آمریکا بودند. شوروی هم ابتدا جز دول محور و بعد جز متفقین شد. ایتالیا و ژاپن هم برخلاف جنگ اول اینبار در ردیف دوَل محور قرار گرفتند. (چون انتظاراتی که بخاطرش در جنگ اول، جز متفقین بودند، به گمان اینکه دولتهای پیروزی به آن جامه عمل بپوشانند، برآورده نشد. لذا اینبار در کنار دول محور قرار گرفتند.) سوئد و سوئیس تنها کشورهای اروپایی بودند که بیطرفیشان محترمتر از سایرین شمرده شد. برخلاف جنگ اول که تنها جنگ تودهها بود، جنگ دوم؛ علاوه بر آن جنگ عقاید، ایدئولوژیها و ایسمها هم بود. هرچه جنگ اول آشفته و بیبرنامه بود جنگ دوم منسجم و با برنامههای دقیق نظامی همراه شد. در واقع جنگ دوم، بزرگترین کلکسیون و ویترین آمادگی نظامی کشورها و غایت هنر نبرد بود.
در ۱۹۴۳ اوضاع جنگ کاملا ضد آلمان شد و گوبلز، پیشوا را قربانی اعتماد به ژنرالهایش میدانست و حتی با همسرش از نابودی رویای نازی و چارهای جز انتحار نداشتن سخن گفته بود. ۲۰ جولای ۱۹۴۴ که متفقین در فرانسه نفوذ کرده، بیخ گوش آلمان بودند و هیتلر هم از سوءقصدی بزرگ نجات یافته، هرچند شنوایی و قدرت کلامش با مشکل مواجه شده بود ولی فورا قیام را به سختی سرکوب (با هوشمندی گوبلز رادیو و رسانهها دست کودتاچیان نیفتاد) و گوبلز را مسئول تشکیل یک ارتش جدید حداقل یک میلیونی آنهم زیر یکماه کرد! گوبلز با اختیارات بینظیر ولی دیگر هنگام، از تمام
تَه مانده نیروهای آلمانی استفاده و حتی دستور داد زنان زیر پنجاه سال به کارخانجات مهمات بروند تا مردان به جبهه اعزام شوند. ولی دیگر سودی نداشت چون در زمستان همین سال متفقین به مرزهای آلمان رسیدند.
> صدر اعظم مرگ!
۱۴ ژانویه ۱۹۴۵ اقامتگاه شرقی پیشوا در پروس دست ارتش سرخ افتاد و هیتلر زیر بمباران شدید به مکان اصلی صدارت در برلین آمد. ۲۰ آوریل گوبلز به همراه همسر و ۶ فرزندش به پیشوا پیوست. پیشوا از وی خواست تا با خانوادهاش فرار کند ولی گوبلز و همسرش مصمم بودند که در کنار پیشوا بمانند تا آخرین لحظه زندگی. به اجبار تصمیم به انتحار خانوادگی گرفتند. گوبلز در وصیتنامهاش میگوید «زندگی من دیگر ارزشی ندارد زیرا نمیتواند دیگر در خدمت او باشد و نیازهای او را برآورده کند»
هیتلر دریاسالار «دونتیس» را به عنوان رهبر جدید و گوبلز را هم بهعنوان صدراعظم جدید منصوب نمود. سپس دستور داد به رهبر جدید بپیوندند. گوبلز طی پیام رادیویی اعلام کرد برای نخستین بار از دستور پیشوا سرپیچی میکند و برای تصدی صدارت اعظمی در کابینه جدید، او را ترک نمیکند و همراه زن و فرزندانش کنار او میمیرد. ساعت ۳۰/۳ عصر اول مه ۱۹۴۵ گوبلز واپسین پیام را از آن پناهگاه ارسال کرد. پیام حاوی خبر مرگ پیشوا و معرفی کابینه جدید به دونتیس بود.
> وفادارترین خانواده نازی!
ماگدا و گوبلز که از سابقه قساوت روسها که در جریان انقلاب بلشویکی حتی به فرزندان تزار خویش رحم نکرده بودند خبر داشتند، حال که تنها چند خیابان با ساختمان صدارت فاصلهشان بود، تصمیم وحشتناکی گرفتند! آنها موقع شام در غذای ۶ فرزندشان داروی خوابآور ریختند و وقتی آنها خوابشان برد، یکی یکی را بوسیدند و کپسول حاوی سم را در گلویشان خالی و کودکان معصوم در خواب یکی پس از دیگری جان سپردند! حال دیگر نوبت خودشان بود. راجع به نحوه مرگشان هم روایت چندگانهای وجود دارد. مثلا اینکه هر دو سیانور خوردند (پیشوا به همه یاران باوفای خود کپسول حاوی سم هدیه نمودتا وقتی خطر اسارت جدی شد انتحار کنند!) و بعد گوبلز بلافاصله به همسرش و خودش شلیک کرد. یا اینکه دستور داد زمانی که در حیاط ساختمان صدارت قدم میزنند، ماموران اس اس آنها را تیرباران کنند. در نهایت گوبلز در ۴۷ سالگی و ماگدا در ۴۱ سالگی مردند. اجسادشان سوزانده و آخرین دستور این خدای تبلیغات و ارباب دروغها اجرا شد تا او و خانواده اش، وفادارترین خانواده به حزب نازی و پیشوا لقب بگیرند. صبح وقتی روسها به ساختمان رسیدند همه چیز تمام شده بود.
> سخن آخر
«اِدگار مور» روزنامه نگار آمریکایی، گوبلز را دارای قدرت بیان و کلام خوب ولی با ناپایداری در عقیده میدانست که بعلت هوش زیادش وقاحت لازم برای آن نوع حکومت را دارد که همین بیثباتی عقیده او را پنهان میکند!
آیا ممکن است همانگونه که چند سال قبل سازمان اطلاعات آمریکا به دستور «ترامپ» مدارکی منتشر نمود دال بر اینکه خودکشی پیشوا دروغ محض بوده، او فرار و سالها در چند کشور آمریکای جنوبی زندگی رکده و اتفاق عمر طولانی هم داشته، روزی مدارکی هم کشف شود دال بر اینکه انتحار گوبلز و همسرش هم دروغ بوده؟ آیا جنازههای نیمه سوخته به خوبی شناسایی و واقعا گوبلز و همسرش بودهاند؟ اما چه جریان انتحار پیشوا، گوبلز و همسرش راست باشد و چه دروغ، آنچه مسلم است، اینست که جریان هیتلریسم، نازیسم، رایش سوم و کلا هیتلر و گوبلز همان روز برای همیشه پایان یافته است. نازیسم مثل فاشیزم، کمونیزم و تمام ایسمها به زبالهدان تاریخ پیوست تا تمام دیکتاتورهایی که به واسط افکار متروک و آرزوهای منسوخ خود، سودای سیادت با زور را دارند بدانند عصر تسلط ایسمها پایان پذیرفته و دیگر نمیتوان با حربه ایدئولوژی بر جامعه جمهوری خواه قرن حاضر حکم راند! خوشبختانه دیگر دوران پیشواها، مقتداها، رهبران جزم اندیش و... پایان پذیرفته و بجای آن رجوع به افکار عمومی و نظر جمع، تعیینکننده نظم نوین جهانیست.
انتهای پیام