ابراهیم پشتکوهی کارگردان تئاتر فعالیت خود را از دهه هفتاد و دوران نوجوانی در تئاتر آغاز کرد. «مثل آب برای شکلات»، «آخرین انار دنیا»، «تنها خرچنگ خانگی لای ملافهها خانه میکند، اتللو»، «لنجهای بیبادبان» و «رسالهی گردش خون» تنها تعدادی از آثار این هنرمند به شمار میآید. بسیاری از مخاطبان پشتکوهی را به واسطه برداشتهای آزاد و اقتباسهایش از آثار بزرگ نمایشی و ادبی همچون «کمدی الهی دانته»، «بوف کور و پیکر فرهاد»، «اتللو» و «مکبث» میشناسند. برداشتهایی که با فرهنگ، آیین و رسوم ایرانی تلفیق شده اند. نمایش «مکبث زار» به نویسندگی و کارگردانی این هنرمند تلفیقی از نمایشنامه «مکبث« شکسپیر با آیین «زار» و با نگاهی به شیوههای اجرایی کابوکی (ژاپن)، کاتاکالی (هند)، بوتو (ژاپن) و کمدیا دلارته (ایتالیا) است که این روزها در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه است. نمایشی که پیشازاین در جشنوارههایی همچون هایفست ارمنستان، شبهای مسکو روسیه، شکی آذربایجان و چهل و یکمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر میزبان مخاطبان بوده است. اجرای عمومی این نمایش بهانهای شد تا ایران تئاتر با کارگردان این کار به گفتوگو بنشیند. آنچه در ادامه میخوانید ماحصل این مصاحبه است.
چه عاملی باعث شد تا تصمیم به اجرای نمایشنامه «مکبث» با تلفیقی از آیین «زار» بگیرید؟
تاکنون هزاران «مکبث» در دنیا روی صحنه رفته است، بنابراین ایده اولیه ما این بود که اگر قرار است این نمایش را روی صحنه ببریم؛ چگونه آن را کار کنیم که تکراری نباشد. کشور ژاپن یکی از کشورهایی است که در زمینه آداپته، اقتباس و دراماتورژی در دنیا بهویژه در آثار شکسپیر پیشرو است. شاید دیدن «سریر خون» از کوروساوا از سالهای پیش در ذهن من بود. اینکه این اقتباس چنان ژاپنی شده است که گویی شکسپیر از ابتدا این اثر را برای ژاپن و در فضای فرهنگی و اجتماعی این کشور نوشته است. از طرف دیگر با توجه به اینکه اصالت جنوبی دارم، سالهای جوانیام را در هرمزگان زندگی کردهام و با آیینهای آن منطقه آشنا و دمخور هستم و آیینها و سنتهای آن منطقه همیشه جزئی از زندگی و بافت حیات من بوده است. شناخت قبلی من و همچنین تحقیقاتی که درباره زار داشتم از عوامل دیگری بود که به ترکیب زار با نمایش «مکبث» پرداختم. مولفه اصلی و بیرونی زار بهجز موسیقی جذابش، جادو و سحرانگیز بودن آن است. شروع نمایش «مکبث» هم با خواهران جادوگر بود؛ بنابراین این آغاز میتوانست عاملی برای فضاسازی و خلق جهانی باشد که با زار همخوانی دارد. به این فکر کردم که اگر همه این عوامل در بستر زار اتفاق بیفتد عجیب نیست و ازاینجا بود که جرقه تطبیق «مکبث» در بستر زار شکل گرفت.
این تلفیق تنها به زار ختم نمیشود...
بله، از آنجا که من به هنر پستمدرن علاقهمند هستم و تمامی آثار هنری در این زمینه را پیگیری میکنم، سعی کردم تا در اجرای «مکبث زار» با توجه به طبقهبندی شیوه رفتار و زیست شخصیتهای روی صحنه از این هنر نیز بهره ببرم. حرکات مکبث و لیدی مکبث را به کابوکی نزدیک کردم تا اشرافیت را به تماشا بگذارند. برای خواهران زار از کاتاکالی استفاده کردم. کمدیا دلارته را برای طیف فرودست و مردم معمولی در نظر گرفتم تا به کولاژی از نمایشهای متفاوت که بوتو نیز شامل آن هست، رسیدم. در هر شکل، تمرین و اجرای تمامی این حرکات و نشستن در آنها در بدن بازیگران سخت بود.
تلفیق این شیوههای متفاوت نمایشی بهشدت در دل کار نشسته است اما به نظرتان برای تمامی مخاطبان قابلتشخیص است؟
امتیاز یا بُرد کار این است که چیزی در کار خارج نزند و این هارمونی در کل اثر به وجود بیاید. حالا یک تماشاگر متخصص یا پیگیر به این شیوهها علاقهمند است و با تماشای نمایش میتواند تکتک آنها را پیدا کند و تماشاگری دیگر ممکن است تنها از کار لذت ببرد و هیچکدام از این شیوهها را نشناسد. ما برای فخرفروشی تئاتر کار نمیکنیم بلکه این هنر برای ارتباط است و سعی میکنیم تا یک تجربه انسانی را با مخاطب در میان بگذاریم. بنابراین این بسیار اهمیت دارد که مخاطب عادی از تئاتر لذت ببرد و کشف و شهود در تئاتر برای بعد از لذت بردن است. در واقع مثل لایههای پیاز که با کنار زدنشان، آرامآرام میتوان به عمق آن دست پیدا کرد.
از تمرینهایی که برای رسیدن به این خروجی نهایی و هماهنگ برایمان بگویید.
برای رسیدن به این هارمونی تمرینهای زیاد و سختی انجام شد. بازیگران آنقدر عاشقانه همراه کار بودند که تمام سختیها و مرارتها را برای رسیدن به آنچه مدنظر بود به جان خریدند و خوشبختانه نتیجه نهایی برای ما بسیار دلچسب است.
نمایشی که روی صحنه میبینیم تا چه حد بر اساس ایده اولیهای که در ذهن داشتید، پیش رفته است؟
من معتقد هستم کارگردان برای اجرای یک اثر نمایشی باید یک ایده اجرایی داشته باشد. من یک شمایل کلی داشتم ولی رسیدن به این جزییات در طول تمرین و با کمک بازیگران و دیگر عوامل اجرایی شکل گرفت.
و در مورد بازیگران چطور؟
هیچکس به اندازه بازیگر در ساختهشدن نقش سهم ندارد. به قول «میرهولد» رابطه کارگردان و بازیگر رابطه زن حامله و قابله است. کارگردان قابله است و کمک میکند تا نوزاد به دنیا بیاید. در اصل بازیگر خودش نقش را در خود میپروراند و به بالندگی میرساند. بعضی از بازیگران خلاقتر هستند و پیشنهادات بیشتری با خود دارند و برخی نیز با راهنمایی بیشتر کارگردان به نقش میرسند ولی من در تمام مدت تولید و بازتولید اثر با یک گروه پر از انرژی همراه بودم که وقتی کلیت را میگفتم؛ جزییات زیادی را به آن اضافه میکردند.
مخاطب در میان نشانههای دیداری صحنه با پارچه قرمزی روبهروست که نقش زیادی در طراحی صحنه، فضاسازی و حتی شخصیتپردازی کاراکترهای نمایش دارد. گویی در بیچیزترین حالت ممکن همهچیز را میسازد...
قطعا همینطور است. این پارچه از ابتدا و روز اول تمرین وجود داشته است و شاید ارجاعی به تئاتر بیچیز گرتوفسکی باشد. بیچیز نه به معنی اینکه چیزی نداریم، به معنی اینکه چطور از هیچ بتوانیم به ساخت همهچیز برسیم. پارچه، خیزران یا زیرپاییهای حصیری عناصر دراماتیک کار هستند که اگر حذفشان کنیم نمایش «مکبث زار» به کار دیگری تبدیل میشود. پس به قول ژاپنیها ما از راه حذف یا مرتب کردن از راه حذف کردن عناصر غیر ضروری تنها به آنچه لازم داشتیم، توجه کردیم. این پارچه همهچیز این نمایش هست و بهقدری کارکردهای آن عوض میشود که درنهایت شاخصه بسیار مهمی از نمایش «مکبث زار» به شمار میآید.
با توجه به آنچه گفته شد، «مکبث زار» را میتوان یک نمایش فرم گرا نامید؟
واژه فرمگرا در فارسی گستردگی معنا را به ما نمیرساند. بعضی از فرمها تنها به برخی حرکات توجه دارند که این معنای درستی نیست. «مکبث زار» تئاتری تصویرگرا و شاعرانه هم هست چون تئاتر صرفا هنری برای دیدن و شنیدن نیست. تئاتر برای تمام حواس ماست و ما نیز سعی کردیم تا تمامی این موارد مورد توجه قرار بگیرد. اگرچه رسیدن به بیان بدنی حتی از دیالوگها هم مهمتر است. باید توجه داشت که در اجرای خارج از کشور تماشاگران زبان ما را متوجه نمیشوند اما با وجودی که از زیرنویس هم استفاده نمیشود؛ کاملا متوجه کار میشوند و با آن ارتباط میگیرند؛ بنابراین اگر از این منظر به «مکبثزار» نگاه کنیم؛ بله، این نمایش یک اثر فرمگراست.
انتهای پیام