سیدمحمود کمال آرا
- شناسه: 9677
- چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۷ | سیاسی
آفتاب یزد: محتوای پیش رو گزارشی از مقاله نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده و بازنمایی و بزرگ نمودن تهدید ایدئولوژیک چین: نقش گفتار غیرمنطقی و ایدئولوژیکسازی تهدیدات ژئوپلیتیکی نوشته آقای استفانی کریستین وینکلر در مجله بینالمللی روابط بینالملل و توسعه میباشد؛ نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، چین را از سال ۲۰۱۸ بعنوان بزرگترین تهدید برای کشور خود به تصویر کشیدهاند. در این مقاله تلاش شده است تا دلایل تهدید بشمار آمدن چین برای ایالات متحده مورد بحث و بررسی قرار گیرد. با اجماع نظریات در خصوص روسیه و مفاهیم قدرت نرم و قدرت سخت و نیز دیدگاهی قلیل در آمریکا در سیاست خارجی برای جاهطلبی و سختگیری در برابر چین، این مهم پیوندی میان ملیگرایی لیبرال و تهدید بلامنازع چین ایجاد کرده است. نخبگان سیاست خارجی لیبرال که در ابتدا با دیدگاه واقعی سیاسی با چین مخالفت داشتند اما در حال حاضر میتوانند تهدید ژئوپلیتیکی را به یک تهدید ایدئولوژیک تبدیل کرده و به نوعی خاطرهی رقابت جنگ سرد میان آمریکا و چین را یادآوری کنند. در واقع این مهم زمانی که با رفتارها و تواناییهای چین همراه شود، یک تسهیلکنندهی ضروری برای همسو کردن اکثر نخبگان سیاست خارجی برای پذیرش چین به عنوان جدیترین تهدید برای ایالات متحده آمریکا و جایگاه این کشور در جهان میباشد.
در سی سال گذشته، ظهور چین و پیامدهای آن بر نظم، صلح و رفاه جهانی نظرات بسیاری را به خود جلب کرده است. برخی در آمریکا و دیگر نقاط جهان که تقابل میان این دو کشور را پیشبینی کرده بودند، بر این باورند که اگر بتوان این روند پیشرفت را مدیریت کرد، چین توانایی آن را دارد که بصورت صلحآمیز به عنوان یک قدرت بزرگ در نظم جهانی موجود ادغام شود. از این رو از حدود سال ۲۰۱۸ شاهد ظهور اجماع بیسابقهای در میان نخبگان سیاست خارجی آمریکا بودهایم که ظهور چین را بصورت صلحآمیز نمیدانند و این کشور را جدیترین تهدید برای امنیت ملی آمریکا میدانند. نویسنده بر اساس مطالعه استقرایی و بازنمایی تهدید در جلسات کنگره، سخنرانیهای عمومی، مقالات روزنامه و رویدادهای اتاق فکر و وب سایتهای رایج نظیر؛ وزارت امورخارجه، کاخ سفید و وزارت دفاع مقاله حاضر را نگاشته است. بر این اساس نویسنده دریافته است که اجماع این لفاظیها برای معرفی چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک بسیار مهم بوده است.
> جنگ سرد جدید؛ درگیری میان دو سیستم ایدئولوژیک ناسازگار آمریکا و چین
یک ویژگی که بوضوح در این گفتمان قابل مشاهده بوده آن است که چین نه تنها به عنوان یک تهدید نظامی، سیاسی و یا اقتصادی بشمار میآید بلکه یک تهدید ایدئولوژیک برای دموکراسیهای لیبرال غربی و نظم جهانی است. از اینرو الی رانتر دستیار وزیر وقت دفاع آمریکا استدلال کرده که حزب کمونیست چین در تضعیف ارزشهای اساسی دموکراتیک در این کشور موفق بوده است. یا پمپئو وزیر وقت امورخارجه ایالات متحده آمریکا مدعی شد که چین کمونیستی آینده دموکراسیهای آزاد در سراسر جهان را تهدید میکند.
از نظر نگارنده پذیرش ناگهانی چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک برای امنیت ملی ایالات متحده آمریکا با اینکه از گذشته در سطح بینالمللی مستحکمتر شده، جای تامل دارد چراکه شواهد کمی مبنی بر راهاندازی یک تشکیلات و یا نظامی خاص برای شکل دادن به جهان و یا آمریکا در رفتارهای چین مشاهده نمیشود.
> هدف اصلی مقاله
نخبگان سیاست خارجی آمریکا از چه دریچهای و با درنظرگرفتن چه پیامدهایی، چین را به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک بشمار آورده اند؟ نویسنده در صدد است تا برای بررسی این موضوع از ادبیات تغییر سیاست خارجی و مشروعیت عمومی استفاده کند. بر اساس تجزیه و تحلیلها متوجه میشویم که رسانهها واتاقهای فکر و کارهای آکادمیک در ایالات متحده، کلید اصلی معرفی چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک بوده و از این رو اقلیتی از نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا، چین را به عنوان تهدیدی برای امنیت ملی این کشور معرفی و از این تئوری حمایت میکردند. این گروه، لیبرالها را متقاعد کردند که چین در یک تهدید ایدئولوژیک است. در حالی که در گذشته یک خوش بینی نسبت به ظهور چین وجود داشت و همین خوش بینی از بوجود آمدن یک اجماع گسترده علیه چین ممانعت میکرد. پس از آن، درگیری ایدئولوژیک شبیه به یک رقابت جنگ سرد با اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد و چنین فرآیندی زمینهی تسهیلگری همسویی نخبگان سیاست خارجی آمریکا را برای پذیرش چین به عنوان تهدید بزرگ علیه ایالات متحده آمریکا فراهم کرد. (این گروه به شاهین چین هم معروفند). نکته حائز اهمیت آنجاییست که از سال ۲۰۱۷ افزایش تعداد مقالات خبری که شامل کلمات «چین» و «تهدید» در کنار یکدیگر دیده میشوند رو به افزایش بوده است و در آنها از دولت چین به عنوان تهدیدی برای صلح و رفاه جهانی نام برده میشود.
> ظهور چین به عنوان یک تهدید جهانی؟
از طرفی رئالیسم تهاجمی به ما میگوید که پذیرش تهدید بودن یک کشور به قابلیتهای قدرت بستگی دارد، هر چه یک دولت قدرت بیشتری کسب کند، برای دیگران تهدید آمیزتر بنظر خواهد رسید. بعنوان مثال؛ ناظران رشد تولید ناخالص داخلی چین (GDP) را به عنوان شاخصی از رشد بیش از حد قدرت، یا مدرنسازی نظامی و نظامی کردن دریای چین جنوبی را بعنوان نمونههایی از اهداف سوء این کشور در نظر گرفته اند. یا بعنوان مثالی دیگر؛ سایر نظریهپردازان نظیر جک سالیوان در این حوزه، سرمایهگذاری در آسیا و ایجاد کمربند و جاده ابریشم را به عنوان شاخصی ارائه کردهاند که نشان میدهد چین به دلیل نارضایتی از نظم بینالمللی لیبرال و نقش خود در آن، بدنبال ایجاد نهادهای جایگزین است. یا در جایی دیگر در نشست کمیسیون بررسی اقتصادی و امنیتی ایالات متحده و چین، سرکوب جامعه مدنی، افزایش تمرکز قدرت در دست شی جین پینگ و گفتمان غیرمنطقی رهبران چین را تصویری از یک چین قدرتمندتر و تبعات آن به تصویر کشیده اند. البته برخی دیگر این بزرگنمایی تهدید چین را با تفسیرهایی متفاوتی به تصویر کشیده اند. مثلا برخی مفید بودن «تهدید چین» را در زمینه داخلی ایالات متحده برجسته کردهاند که این امر شاید توجیهی برای افزایش بودجه نظامی و یا یافتن دشمن مشترک برای زمینه همکاری دو حزب و یا حتی دامن زدن به پوپولیسم در مسیر رسیدن به اهداف داخلی دانسته اند.
> بازنمایی تهدید چین از طریق لنز ایدئولوژیک؛ سه گانهی قابل تامل نویسنده
- در مقایسه با دهههای اولیه جمهوری خلق، رفتارهای بینالمللی چین کمتر ایدئولوژیک بوده و حداقل در برخی جنبهها استراتژیک بوده است.
- ایده تهدید ایدئولوژیک چین جدید نیست و قبلا تهدیدآمیز تلقی نمیشد. بعنوان مثال موسسه کنفوسیوس به عنوان یک تهدید در حال حاضر بشمار میآید که متهم به تبلیغ در پوشش آموزش زبان و فرهنگ چینی است. در حالی که کمپینهای اینچنینی میراثی برای چین محسوب میشده و این موسسه در سالهای گذشته به این حد بحث برانگیز نبوده است.
- تفاسیر دیگری از رقابت و تغییر موازنه به نفع چین نظیر تهدیدهای اقتصادی قابل مشاهده بوده و عنصر ایدئولوژیکی در آن دیده نمیشود.
> مشروعیت بخشی عمومی
نویسنده در این بخش معتقد است که سخنرانان باید از منابع صریح و روشن در یک جامعه گفتمان ایجاد کنند تا تهدید را بتوانند بازنمایی نمایند. این مطالب میتواند شامل واژههایی همچون «دموکراسی» یا «ضدکمونیسم» باشد و سخنرانان ماهر میتوانند با بکارگیری آن برای توسعه و بازنماییهای خاص نظیر موضوع مورد بحث ما از آن استفاده کنند. دولت در این شرایط از نقش سفسطه استفاده میکند تا امکان ظهور و بازنمایی سیاستهای متفاوت را ایجاد کند. بطور مثال رفتار شوری در طول جنگ سرد زمینهای مهمی برای بهرهگیری از گزینههای مختلف سیاستی برای ایالات متحده آمریکا فراهم میکرد. در این مقاله رفتار بینالمللی و داخلی چین در طول سالهای متمادی و رشد سریع چین و ظهور نگرانیهایی در مورد آمریکا که بویژه در دوره ترامپ برجستهتر شد، زمینه لازم را برای تهدید ایدئولوژیک بشمار آوردن چین ایجاب کرده است.
> از روسیه تا چین
یکی از عواملی که اجازه میدهد نخبگان سیاست خارجی آمریکا از چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک نام ببرند، ظهور گفتمانی در حوالی سال ۲۰۱۴ بود که روسیه را به عنوان یک تهدید جدی برای دموکراسی غربی نشان میداد. این تهدید پس از الحاق کریمه به روسیه و مفهوم جنگ اطلاعاتی در دخالتهای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۱۶ مفهوم مداخله اقتدارگرایانه «ظهور بینالمللی اقتدارگرای ضدغربی» به جریان اصلی بحثهای سیاسی گسترش یافت و در نتیجه آن را به عنوان یک منبع روشن برای موضوع چین معرفی کردند. این نوع مداخلات توسط روسیه و ترویج آنها توسط چهرههای معتبر، این پذیرش را در میان متفکران لیبرال و چپ تسهیل کرد که عملیات نفوذ اقتدارگرایانه ممکن است تهدیدی مهلک برای دموکراسیهای آزاد باشد. بنابراین «مداخله روسیه» منبع لفاظی مفیدی برای معرفی چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک فراهم کرد. هر چه مخاطبان بیشتر با مفهوم مداخله روسیه آشنا میشدند و به آن وابسته میشدند، اجماع این منبع و تطبیق آن با بحث چین آسانتر میشد. اگر چه که هنوز پکن به سبک مسکو، هنوز اقدامات فعال را در آمریکا بکار نگرفته است. کشف شباهت بین روسیه و چین به ناظران اجازه داد تا توجه را به جنبههایی از نقش بینالمللی چین جلب کنند که قبلاً کمتر مورد بحث قرار گرفته بود. این امر موجب بازتعیین معنای طرفداری بینالمللی چین نه تنها تهدید به طور کلی، بلکه به طور مشخصتر، تهدید به معنای ایدئولوژیک نیز شد. این به حلقهای مهم در ظهور مجدد تهدید ایدئولوژیک چین برای دموکراسیهای غربی تبدیل شد. اما در مقالهای خارجی اشاره میشود که: تاکتیکهای سیاست خارجی روسیه و چین به روشهای جدید و هم افزایی در حال همگرایی هستند. سیاست خارجی روسیه متخاصم و گستاخانه است اما چین تا کنون از استراتژی زیرکانهتر و ریسک گریزتر استفاده کرده است و ثبات را ترجیح میدهد که برای روابط اقتصادی و تاثیرگذار و مفید باشد. اگر چه این دو رویکرد متفاوت و به ظاهر ناهماهنگ هستند، اما در کنار هم تاثیر مخربتری بر دموکراسی دارند. گاهی اوقات، چین برتر از معلم خود یعنی روسیه توصیف میشود، مانند این مثال از موسسه بروکینگز: «چین چندین سال است که فعالیتهای روسیه را مطالعه کرده و از تجربیات آن درس گرفته است. آنها از بسیاری جهات بهتر از روسها هستند. روسها هنوز هم بسیار به رباتهایی تکیه میکنند که اطلاعات را منتشر میکنند، در حالی که چینیها هنوز از انسانها استفاده میکنند چرا که محتوا میتواند سریعتر به موقعیتها واکنش نشان دهد.» از طرف دیگر روگین میگوید: «مداخله سیاسی روسیه یک وضعیت اضطراری کوتاهمدت است اما مداخله سیاسی چین چالش بلندمدت است.»
از این رو بحث تهدید ایدئولوژیک جدید چین آغاز چالش کمونیستی در برابر دموکراسی میتوان معرفی کرد. این استدلالها به آرامی در سطوح بالای آمریکا نفوذ کرد و در سال ۲۰۱۸ پمپئو درست قبل از آنکه وزارت امورخارجه شود، در رابطه با عملیات نفوذ مخفی استدلال کرد که «چینیها ردیابی بسیار بزرگتر از روسها برای اجرای ماموریت دارند» و یا مایک پنس معاون وقت رئیس جمهور در همان سال خاطرنشان کرد که «آنچه روسها انجام میدهند در مقایسه با آنچه چین در سراسر کشور انجام میدهد کمرنگ است».
> از قدرت نرم تا قدرت سخت
دومین موضوع روشنی که نخبگان سیاست خارجی آمریکا برای معرفی چین به عنوان تهدید ایدئولوژیک استفاده کردند، مفهوم قدرت نرم است. رایجترین پذیرش در این حوزه آن بوده است که چین و دولت آن از قدرت نرم (تشویق دانشجویان چینی برای تحصیل در خارج از کشور و یا مصرف فیلمهای هالیوودی) استفاده میکردند تا از تلقی ظهور به عنوان یک تهدید را خنثی کنند و ماهیت صلحآمیز یا نرم خود را نشان دهند. برخی در این خصوص مدعی شدند که چین این واژه نرم را ربوده و با بکارگیری آن درصدد گسترش فعالیتهای موسسه کنفوسیوس در سراسر جهان است. از این رو قدرت سخت راهی را برای واقع گرایان باز کرد تا انتقاد خود را از قدرت نرم بیان کنند.
> جمعبندی نویسنده مقاله
هدف این مقاله بررسی چگونگی و چرایی پذیرش چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک توسط نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بود. از این رو رفتار سرکوبگرایانه و قاطعانه چین زمینه لازم را برای بهرهبرداری بازیگران اصلی در این موضوع فراهم کرد تا از چین به عنوان یک تهدید ایدئولوژیک نام ببرند و شکافی که میان نخبگان سیاست خارجی آمریکا در لیبرالها و واقع گرایان بود به نوعی پر کنند. تا زمانی که نخبگان سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بر این باورند که رقبای بالقوه ژئوپلیتیکی بر اساس قوانین نظم بینالمللی تحت رهبری ایالات متحده (مثل ژاپن، بریتانیا یا آلمان) بازی میکنند یا میتوانند به سمت لیبرال دموکراسی ترغیب شده و چنین کشورهایی تهدید ژئوپلیتیکی تلقی نمیشوند، بنابراین اگر چنین باشد میتوان برداشت کرد که نخبگان سیاستی از این موضوع به عنوان یک نمایش احتمالی و امری متقاعدکننده برای تهدید شماردن چین استفاده میکنند. همچنین اگر تهدیدات ژئوپلیتیک وجود نداشته باشند و یا به نوعی ایدئولوژیک نشان داده شوند، این نشاندهنده آن است که سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا صرفا موضوعات ژئوپلیتیکی را به عنوان هسته اصلی استراتژی کلان خود انتخاب نکرده و پیامدهایی را همچون هرج و مرج و توزیع تواناییهای مادی یا اهداف اقتصادی و تمدنی بطور خاص دنبال نمیکند.
> نظر پژوهشگر و پرسش اصلی
باعنایت به مقاله آقای استفانی کریستین وینکلر که در بالا آورده شده، سوالاتی نظیر پرسشهای پایین در ذهن متبادر میشود و همچنین بیراه نیست تا نقدی محتوایی و ساختاری به این اثر علمی به ترتیب ذیل آورده شود.
۱- ایدئولوژی چین در سیاست خارجی، چه تاثیری بر کشورهایی دارد که خود با ایدئولوژی محوری بر حیات خود ادامه میدهند؟ آیا نقطه عطفی میان چین مارکسیستی و اسلام خاورمیانهای وجود دارد؟
۲- چرا چین نسخهی سانسور را برای هم پیمانان خود در منطقه تجویز میکند؟ آیا رسانهی آزاد، احزاب آزاد، بازار آزاد، آزادی بیان، آزادی ادیان، التزام به رعایت حقوق بشر و... ایدئولوژی چین را با مخاطرات احتمالی مواجه خواهد ساخت؟
بنظر میرسد نویسنده مقاله بدون در نظر گرفتن برخی واقعیات داخلی چین و حزب کمونیست این کشور و همچنین شخصیت و رویکرد شی جین پینگ این مقاله را به رشته تحریر درآورده و نگاهی مثبت به رویکرد ایدئولوژی چین داشته است و همچنین چارچوب لازم برای یک مقاله علمی به درستی رعایت نشده بود و تمرکزی بر یک نظریه خاص نداشت و در بخشی با بهرهگیری از نظریه سازه انگاری و در بخشهای دیگری با در نظر گرفتن لیبرالیسم و رئالیسم نگاشته شده بود. محتوای مقاله بدون در نظر گرفتن رفتار سیاست داخلی و خارجی چین نگاشته شده و یافتههای مقاله ناقص بوده وعدم انسجام در آن
مشاهده میشد.
انتهای پیام