تأملی بر پیروز و پیروزها ...
- شناسه: 7191
- پنج شنبه 11 اسفند 1402
- انتشار در صفحه ۱
این چند روز فضای مدیا و رسانه لبریز از توفان خبری تاسفبار تلف شدن توله یوز ایرانی بود.
حجم غیر قابل باور و بیش از انتظار اشتراک غم، درد، اشک، عصبانیت و حسرت.
پرسشی که از خود دارم این است؛
= «چرا برخی از مردم اینقدر شدید ناراحتی و عصبانیت خود را بروز دادند؟»
= مگر در نقاط مختلف دنیا تولههای دیگری تلف نمیشوند؟! که البته بسیار اند.
در علم حیات وحش در خصوص گربهسانان، از هر ده توله، یک توله در زیست بوم به بزرگسالی میرسد.
= مجدد پرسش اینکه پس چرا اینقدر شدید واکنش نشان دادیم؟!
= به زعم بنده پیشتر در پستهای قبلیام در یادداشتی (چاپ در روزنامه آفتاب یزد و آرمان) در فوت ابتهاج عرض کردم؛
ما (ملت، کشور) جامعهای همواره نگران و... شدیم (فقیر و غنی هر کدام به هر اندازه شدت و حدت) که جملگی دچار احساس خاصی در حال و آینده شده ایم. احساسی که در تار و پودمان ریشه زده.
در این احوالات، منتظر کوچکترین نشانه، علامت، تلنگری از عشق، امید و... هستیم که تمام احساسات و عقدههایمان را به واسطه خلأ و نداشتن شان، خالی کنیم.
به واقع به واسطه برآورده نشدن احساسات، عشق و عاشقانه هایمان، علایق، شکوه، عزت و عزت نفس، امید، امنیت اجتماعی، مالی،
کاری و...، فورا دنبال امثال پیروز، سایه، شجریان و... هستیم.
البته که منظور بنده این نیست که این واکنشها غلط است. بلکه بجاست. اما شدت آن و گسترده واکنش عجیب و نشأت گرفته از بار سنگین و فشار روانی حاکم بر جامعهای است که منتظراند به هر نحوی و با هر علامتی، خود را خالی کنند. حال این فریادها پشت نابودی پیروزها، زیست بوم و دریاچه و یا دیگر... و یا پشت چراغ قرمزی و سبقت دلار، تورم، گرانی گوشت، مرغ، ماشین و اجاره جملگی پنهان شده، ناخودآگاه و ناخواسته با کلی ناسزا خودمان را میخواهیم آرام کنیم. حتی برای چند لحظه.
بله امروزه برخیها بهواسطهی تمامی ناکامیهای ریز و درشت که ممکن است به واسطه بیکفایتی باشد و یا تصمیمات غلط فردی که میتواند البته ترکیبی از هم نیز باشد، بسیار بهانه گیر شدیم.
چراکه متاسفانه، عامدانه یا از سر بیکفایتی که هر دو عذر بدتر از گناه است، کوچکترین امیدها و دلبستگیهایمان نیز رخت بر میبندد و ما منتظر اشارت و اتفاق بعدی هستیم.
انتهای پیام