«برگُزین» روزنامههای ایران
- شناسه: 6883
- یکشنبه 7 اسفند 1402
- انتشار در صفحه ۱۱ | فرهنگی
در این ستون ـ بیهیچ دخل و تصرفی ـ گزیدهای از مطالب روزنامههای سراسری کشور را فردای انتشار میتوانید مطالعه کنید.
هم میهن:طغیان گوشت و گزارش CNN
در ایران وضعیت مطبوعات را میدانیم که چگونه است. در حقیقت به علت سیاستهای رسمی فاجعهبار در حوزه رسانه، مطبوعات به محاق رفتهاند و قدرت آنان در حوزه افکار عمومی بسیار محدود شده است. برای مثال در پیگیری مردم از اخبار اعتراضات پاییز امسال، به ترتیب شبکههای اجتماعی و صداوسیما و شبکههای ماهوارهای هستند و در مرحله بعد با فاصله زیاد دوستان و آشنایان و سایتهای خبری، و در نهایت روزنامهها قرار دارند که بسیار اندک هستند. احتیاج به هیچ مطالعهای نیست، کافی است شمارگان مطبوعات را بپرسید، ماجرا روشن میشود. با این حال یک روزنامه که گزارشی را درباره گوشت و قیمت آن میزند، فوری توقیف میشود. گزارشی که هیچ اثری به قیمت گوشت ندارد، اگر هم داشته باشد به اندازه نیشی است که یک پشه روی بدن یک فیل میزند!!
مورد دوم؛ مدتی است که در مدارس دخترانه قم اتفاقات تأسفباری رخ میدهد، و دانشآموزان مسموم میشوند. این خبر بسیار مهم است و اگر در یک جامعه رسانهمحور بودیم، جامعهای که رسانهها در آن واجد نقش و کارکرد مثبتی باشند، باید دهها خبرنگار به صورت برخط از آنجا گزارش میدادند و همه مسئولین را به پرسشگری میطلبیدند و یقین دارم که اگر چنین بود، در همان روزهای اول ماجرا حل میشد. ولی به عللی که روشن است این خبر ابتدا تکذیب شد، در بالاترین سطوح وزارتخانههای ذیربط، ولی خبر آنقدر تکرار شد که دیگر ظرفیت تکذیب شدن نداشت، لذا دادستان کل نامه نوشت که پیگیری شود، و پذیرفت که مسئله جدی است. درحالیکه نیازی به نوشتن نامه نیست، وظیفه دادستان قم و دستگاههای اطلاعاتی و انتظامی است که آن را حل کنند. شاید در نهایت هم مسئله حل شود، ولی ساختار رسمی هم چوب را خواهد خورد و هم پیاز را، و هزینه سنگین روانی و سیاسی در برابر این نحوه اطلاعرسانی خواهد پرداخت.
اما مورد سوم؛ شبکه خبری مهم cnn ایالات متحده در روزهای اخیر سومین گزارش «تحقیقی» خود علیه ایران را منتشر کرد. این شبکه خبری که در همه جهان میلیونها بیننده دارد در ماههای اخیر درباره مسئله شکنجه و آزار و اذیت بازداشت شدگان در ایران گزارش مثلا تحقیقی تهیه و پخش کرده است. گزارشهایی که معلوم است دنبال زمینهسازی برای اقدامات بعدی است. گزارشهایی که به لحاظ معیارهای حرفهای ایراداتی دارد که بعضا نیز روشن شده است. این گزارشها اثرات ویرانگری بر تصویری که از ایران وجود دارد در افکار عمومی جهانیان خواهد گذاشت. بویژه که این دولت ایران هیچ راهی برای تکذیب آن ندارد یا اصولاً درکی از اینکه راههای مناسب برای تکذیب آن را پیدا کند، ندارد.
این وضعیت محصول چیست؟ ممکن است بگوییم دشمنان در حال دروغپراکنی هستند. این پاسخ نهتنها هیچ مسئلهای را حل نمیکند، بلکه خطرناکتر میکند. چون از یک سو دروغ آنان در جهان پذیرفته میشود، از سوی دیگر شما هیچ ابزار بیطرفی برای اثبات دروغ بودن آنها ندارید، فقط میتوانید به صورت رسمی تکذیب کنید، تکذیبی که هیچگاه پذیرفتنی نیست. بعلاوه اینکه بتوان علیه حکومتی دروغ گفت و پذیرفته شود مسئله بدتری است تا اینکه گزارش مبتنی بر حقیقت را علیه آن بگویند. مهمترین ابزار برای مقابله با این دروغها، وجود و حفظ و تقویت مرجعیت رسانهای در داخل کشور است. که ساختار رسمی با تمام قوت در صدد مقابله با شکلگیری آن است.واقعاً به دولت و سیاستمدارانی که درباره یک تیتر از روزنامهای با تیراژ اندک چنین برآشفته میشوند، ولی CNN را نمیبینند، و هیچ اقدامی در برابر آن نمیکنند، چه میتوان گفت و یا چه باید گفت؟
اگر اقدام آن روزنامه در موضوع قیمت گوشت، در حد گزیدن فیل از طرف یک پشه باشد، اقدام CNN در حد نیش زدن مار کبرا به یک انسان است، که اگر فوری از پادزهر استفاده نشود، باید رو به قبله دراز کشیده شود.
خراسان: با این گزینهها دلتنگ کیروش شدیم!
تیم ملی بعد از جامجهانی سرمربی ندارد و در این بین فقط گمانهزنیهایی مطرح میشود که دل هواداران فوتبال را خالی میکند و اسامی مطرح میشوند که حتی سرسختترین مخالفان کیروش را مُجاب میکند آرزو کنند کاش به جای این چهرهها با کارنامههای گاه متوسط، همان مربی پرتغالی با همه ضعفهای فنی و شخصیتی ماندگار میشد. واقعیت این است که فوتبال در کشور ما مثل همه دنیا محبوب است و از قضا شاید محبوبیتش بیشتر نباشد، اما کارکردش به دلایل زیادی پررنگتراست. آدمهای مختلف از نسلها، طبقات اجتماعی و اقتصادی مختلف، با دیدگاههای سیاسی و فرهنگی متفاوت، حول کمتر پدیدهای مثل فوتبال گرد هم جمع میشوند و کمتر بهانهای میتواند همزمان همه آنها را خوشحال کند که آخرین نمونهاش نشاطی بود که پیروزی برابر ولز به ارمغان آورد.برای همین در شرایط این روزها، بیشتر از هر زمان دیگری به معجزه فوتبال برای نشاط مردم، ایجاد هویت مشترک بین آنها و حال خوب نیازمندیم تا آدمها بهانه جالبی برای صحبت کردن، برای همدلی و برای هویت داشتن ذیل اتفاقی به نام شادی از موفقیت تیم ملی داشته باشند. اما لیگ برترمان که بهجای فوتبال، تبدیل به لیگ بیانیهنویسی و شکوائیه علیه دیگر تیمها و داوری شده، نبود حداقل امکانات مثل چمن مناسب، فیلمبرداری با استاندارد جهانی، موفق نبودن تیمها در لیگ قهرمانان آسیا، نبود کمک داور ویدئویی و... باعث شده لیگ برتر جذابیت لازم را نداشته باشد و کارکرد فوتبال در سطح ملی، برای تزریق هیجان و نشاط به جامعه بیشتر و حساستر شود. افسوس در این وضعیت ماههاست تیم ملی بلاتکلیف است و سرمربی ندارد. به نظر میرسد گزینههای خارجی صرفاً مطرح میشود تا ژست مذاکره گرفته شود و احتمال این که سرمربی بعدی داخلی باشد بیشتر از هر زمان دیگری است. اما با این همه حساسیت و اهمیتی که برای تیم ملی قائلیم، این روزها گزینههای داخلی که برای هدایتش مطرح میشود نگرانیهایی را ایجاد میکند. هنوز مشخص نیست این ادعا که از مربیانی مثل قلعهنویی، نکونام، فرکی، تارتار، مجیدی، مطهری و... برنامه گرفته شده تا چه حد صحت دارد؟ اما بهفرض صحت این مذاکرهها، باید به چند نکته توجه کرد. اول این که کارنامه مربیان داخلی و خارجی مشخص است، به صرف یک برنامه ضعیف نمیتوان قید بهترین مربی را زد و به خاطر یک برنامه خوب هم نمیتوان به یک مربی ضعیف اعتماد کرد. وقتی به اسامی مربیان داخلی نگاهی میاندازیم اگر از بحث تحت قرارداد یک باشگاه بودن بیشترشان فاکتور بگیریم، رزومه بیشتر آنها جز یکی دو نفر در حد تیم ملی نیست. اگر بخواهیم تیم ملی را از جامملتها عبور دهیم شاید بتوان به یک مربی متوسط اعتماد کرد؛ اما واقعیت این است که فوتبال ما نیاز به تغییر نسل جدی دارد، به اینکه بازیکنانی با نظر سرمربی ساخته شوند و سالها کنار هم بازی کنند تا لااقل خیالمان از چهار سال بعدی و جامجهانی راحت باشد. با این اوصاف چند گزینه موجود داخلی و خارجی به دلیل سن بالا، نداشتن ایدههای تازه و کارنامهشان که عمدتاً در باشگاههای متمول مصرفکننده بودند تا بازیکنساز بهراحتی حذف میشوند. تنها گزینه محتمل و جوان که جسارت تغییر نسل، ارائه فوتبال تماشاگرپسند و... را دارد فرهاد مجیدی است که با یک باشگاه خارجی قرارداد دارد و طوری نیست که با پادرمیانی فدراسیون مشکل قراردادش حل شود.
همدلی: لزوم فهم درست از مخالفان
برخلاف بسیاری از کوتهفکران و بخش گستردهای از فعالین بینام و نشان و جاعلان در شبکههای اجتماعی و کوشندگانِ پیوندِ طنز و هجو به کنشهای سیاسی، نمیتوان کنش سایر فعالیتها را به هر دلیل نادیده گرفت، تمسخر کرد، آنان را به مثابه دلقکها و لودههای امروز به مردم معرفی نمود و با ادبیاتی سخیف و لمپنوار درباره منتقدان، مخالفان و حتی معاندان ساختار سیاسی سخن گفت و یا قدرت آنان را برای ایجاد چالشهای خرد و کلان دستکم و هیچ گرفت. طی کردن این راه به هیچ فرجامی در سپهر عمومی، جذب مخاطبان و یا هیچانگاری کنش دیگران نخواهد داشت، مانند مسیری که یکی از برنامههای به اصطلاح طنز صدا و سیما با کوچکنمایی غیرقابل وصف و تحقیر درباره مخالفان و منتقدان در حال انجام است. تفاوت شرایط امروز و دیروز را باید با دقت نگریست و بدون تعارف درباره دشوارههای زمان حال سخن گفت.در سیاست هیچ امری شوخی نیست، از همینرو لازم است کوچکترین تغییرات در طیفهای سیاسی برای شناخت و فهم بهتر وضعیت امروز مورد بررسی و بازخوانی مجدد قرار بگیرد، مهمتر آنکه این همه میبایست از دریچههای مختلف برای صاحبان قدرت و تصمیمگیران اصلی صورتبندی و هزینه و فایدههای آن روشن شود. به عنوان مثال؛ چه بسیار از استادان، مدرسان دانشگاه و نویسندگان بولتنهای سیاسی که فهمشان از فعالین سیاسی خارج از مرزها همچنان در حوالی دهه شصت و هفتاد سیر میکند، بسیار قدیمی و فرسوده بوده و متاسفانه از اساس در دنیای ابطال شدگان سیر میکنند. روایت امروز را به رویدادهایی ابطال شده ارجاع میدهند که بیثمر بودن آن مانند روز روشن است. جهانی که استادان کتابنخوان برای صاحبان قدرت شرح میدهند به واقع چنین جهانی در حال حاضر به معنای واقعی کلمه وجود خارجی ندارد، اما دانش نحیف مدعیان باعث میگردد همچنان در خیالات و اوهام سیر و تصویر اشتباه امروز را مجددا نقاشی کنند. به عبارتی همچنان گمان دارند با فسیلشدگان در دهه پنجاه سر و کار دارند و مخالفان آنان انبوهی پیرمرد و انسانهای وابسته به نوستالژیهای سالهای دور هستند و اساسا آنقدر پیر و فرتوت شدهاند که توانایی راه رفتن ندارند، چه برسد که بخواهند علیه ساختار سیاسی دست به اقدامات بزنند. نه تنها مخالفان سیاسی نظم موجود، مخالفان سابق با رویکردهای گذشته و فرسوده نیستند، بلکه طیف مهاجران ایرانی که براساس آمارها بیش از 5 میلیون ایرانی در کشورهای مختلف جهان رسیده است، همه در یک دستهبندی مشخص قرار نمیگیرند. طی سالهای گذشته چه بسیار نیروهای کار از قبیل متخصصان نفت و گاز، پزشکان متخصص، کارشناسان و مهندسان در رشتههای برق، مکانیک و کامپیوتر به دلایل بسیار از جمله نبود چشمانداز قابل لمس و امیدوارکننده در داخل کشور بار مهاجرت را با تمام تلخیها، دلبستگی و وابستگیها بستهاند و از ایران رفتند. بنابراین افرادی که در تظاهرات، راهپیماییها و نشستهای سیاسی خارج از کشور دور هم جمع میشوند ایرانیان اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی نیستند که به دنبال راه تباه بختیار و امثال او برای دریافت کمکهای مالی و نظامی از صدام حسین و... سراسیمه دنبالهروی کنند. اختلاف دیدگاههای منتقدان و مخالفان نظام سیاسی نسبت به کنشهای سیاسی در شبکههای اجتماعی دقیقا نمایانگر آگاهی نسبی مخاطبان نسبت به طیفها، گروهها و چهرههای سیاسی و کارنامه گذشته آنان است.
انتهای پیام