از کشاورز طبسی تا چوپانی در بیابان
- شناسه: 6839
- یکشنبه 7 اسفند 1402
- انتشار در صفحه ۷ | سیاسی
اولین هشدار را آبان 1400 دادیم، همان زمانی که برای حذف «ارز ترجیحی» سر از پا نمیشناختند!
آفتاب یزد ـ رضا بردستانی: اینهایی را که دوباره داریم مینویسیم را وقتی نوشته بودیم که کابینه و دولت رئیسی تنها 100 روز بود ساکن پاستور شده بودند، یک سال و 4 ماه قبل، آبان 1400: «تا دیر نشده، آقای رئیسی؛ کابینه و مدیران ستادیِ خود را جمع کند زیر یک سقف و از یک استاد عالی رتبه ی رسانه نیز دعوت به عمل بیاورد تا قدرت و سرعت و دقت و ظرافت رسانه را در چند جمله تبیین کند شاید کابینه و مدیران ارشد دولت سیزدهم متوجه شوند در عصری به سر میبرند که کتمان و تکذیب و «درزگیری» برخی اخبار و اظهار نظرات نه تنها آسان نیست که غیرممکن است خاصه وقتی بدانیم، جامعه دچار تردیدها شده، تا بیاید تکذیب را باور کند با شایعه خود را تا کجاها که نبرده و دادگاهی نکرده است!» و اما میرزاعلی شجاعی 4 سال قبل از آن چه ما آبان 1400 نوشته بودیم، خطاب به «حجتی» وزیر وقت جهاد کشاورزی دولت روحانی گفته بود:«یک عدد گوجهفرنگی در مملکت شما ۷۰۰ تومان شده است. آیا گوش میدهی؟ روزگار را هر روز بدتر میبینم ـ این جهان را پر از خوف و خطر میبینم...» در انتها این کشاورز طبسی جمله ی معروف شدهاش را در حالی که دست بر سر شانه ی وزیر میزد گفت و رفت: « خودتان میدانید و ... خداحافظ!» 5 سال بعد از رو در رویی کشاورز طبسی با حجتی، وقتی رو در روی او نشستیم گفت:« من گفتم ولی کسی گوش نکرد!»
> قصه ی اقتصادی از حذف ارز ترجیحی آغاز شد!
اینهایی را که دوباره داریم مینویسیم را وقتی نوشته بودیم که کابینه و دولت رئیسی تنها 100 روز بود ساکن پاستور شده بودند، یک سال و 4 ماه قبل، آبان 1400: « خاندوزی وزیر امور اقتصادی و دارایی با اشاره به هزینههایی که ارز ۴۲۰۰ تومانی بر فعالان اقتصادی تحمیل میکند، گفته است: «مدتها است موضوع حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی مطرح است اما اجرایی نمیشود و این روند باید تغییر کند.»
در واکنش به ادعای به غایت بیبنیان احسان خاندوزی نوشتیم: «عارضیم خدمت آقای خاندوزی که؛ تک نرخی شدن ارز، حذف ارز 4200 تومانی و تکیه بر واقعیتهای بازار، نه تنها خواست دولت رئیسی که آرزوی دولت روحانی و بخشی از تلاش دولتهای احمدینژاد و از احمدینژاد به قبل نیز بود اما نباید خود را به غفلت زد، اقتصادی که وابسته به نفت است و زیر فشار سنگین تحریم؛ اگر قرار باشد همه ی کالاها و خدمات را با همان ارز رایج بازار که همچنان حوالی 27هزار تومان پرسه میزند(در لحظه ی تنظیم این گزارش، دلار حوالی 50 هزار تومان پرسه میزند اندکی حدود دوبرابر!) تهیه و تأمین کرد آن وقت؛ «پرایدِ 500 میلیون تومانی و برنج 100هزارتومانی و دلار... هزارتومانی»، از دمِ دستیترین رخدادهایی است که میتوان به چشم دید پس، لطفاً به گونهای سخن نگویید که دولتهای قبل میتوانستهاند و انجام ندادهاند و شما این امر بر زمین مانده را میخواهید به انجام برسانید، عالمتر از شما معتقد است: نه میتوانید نه دست به چنین اقدامی بزنید اصلا بگذارید خیال تان را راحت کنم« مافیای اقتصادی به دنبال حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی است» حالا به قول آن کشاورز طبسی: «خود دانید و...»
اگرچه همه ی نا به سامانیها مختص حذف ارز ترجیحی نیست اما در کنار حذف ارز ترجیحی، بیتوجهی به اهمیت به سرانجام رسانیدنِ مذاکرات هستهای در کنار انفعال عجیب و غریب در دیپلماسی منطقهای و بینالمللی و تکیه ی بیدلیل و بیملاحظه به برخی کشورها دست به دست هم دادند تا این روزها، اقتصاد مملکت را «خاندوزی و مخبر» نیز گردن نگیرند و شد آن چه گفته بودیم و گفته بودند و نبایست که میشد.
> گوشت 400 هزارتومانی را آذرماه گوشزد کرده بودیم!
بررسی مسائل گوشت را نه در بازار و قصابیها و مقایسه بین قیمتهای پایین و بالای شهر که از وسط بیابان شروع کردیم؛ آذرماه که هنوز گوشت را میشد با 200 هزارتومان خرید. بررسی مسائل گوشت را از نشستن پای درد دلهای مرد چوپان آغاز کردیم تا بهتر متوجه شویم این که میگویند گوشت گران شده و خانوادهها توان خرید ندارند یعنی چه!؟
آذر ماه بود که نوشتم: « با مرد چوپان از قیمت گوشت و گرانیها نگفتم اما او خودش گفت: کم کم خرید گوشت برای مردم ناممکن میشود چون تولید گوشت آن قدر گران شده که ممکن است ناگهان قیمتها دوبرابر شود. میگوید: عادت به مصرف گوشت ندارد اما میداند که مصرف گوشت به شدت کاهش پیدا کرده است.»
آذرماه بود که نوشتم: « دنبال دامداری میگردم که خودش گلهاش را به چرا ببرد، خودش باشد و گلهاش تا بتوانم از جزئیات بیشتری باخبر شوم.» و بالاخره موفق میشوم!
از لا به لای گفتهها متوجه میشوم از سال 99، ایجاد شیب تند در قیمت علوفه و دیگر نهادههای دامی، شرایط را سخت کرده است. متوجه میشوم این شیب از تابستان 1401 با سرعتی بیشتر قد کشیده و اینک به اوج خود رسیده است. متوجه میشوم قیمت تمام شده ی دام برای عرضه به کشتارگاهها و دلالان دقیقا نصف قیمتی است که پرداخت میشود. متوجه میشوم خرید مدت دار کاه و علوفه و دیگر نهاده ها، تقریبا از اواخر بهار 1401 غیر ممکن شده است. متوجه میشوم دامداری اگرچه شغل خوب و مفرحی است اما این شغل و پیشه اگرقرار باشد اوضاع بر همین منوال حرکت کند به زودی از بین میرود. چوپان گله داری که 60سال را تمام کرده میگوید: دو چوپان در استخدام خود دارم که با هزینهها و مسائل دیگر ماهانه 20 میلیون تومان باید بپردازم. چوپان گله دار طرف صحبت من میگوید: هر سال مقداری از دامها را باید برای جبران ضرر و زیان بفروشم.
او میگوید: دو سال قبل گلهای 1200 رأسی داشتم و اینک به 500 رأس رسیده است. دیگرانی که او را به من معرفی کردند، این چوپان خوش صحبت و مهربان را یکی از بزرگترین دامداران منطقه معرفی میکنند که خوش انصاف و درست کردار است. این چوپان مدعی است؛ صبر میکنم تا پایان سال که ببینم اوضاع چطور خواهد شد. او میگوید: اگر این ملک و روزگار باشد باید جمع کنم تا بیشتر از این مقروض نشده ام!
آذرماه بود که نوشتم:«پای قیمت گوشت و گرانی آن را وسط میکشیم. او لبخندی تلخ میزند و میگوید: هر بار که میگویند گوشت گران است و خانوادهها قدرت خرید ندارند میمانم بگریم یا بخندم. اصلاً یک چشم اشک و یک چشم خون درست برای همین مواقع است. میگوید: مردم از مشکلات دامدارها خبرندارند. میگوید: ما دامدارها حاضریم اوضاع را برگردانند به قبل از 93، آن وقت گوشت 20 هزارتومانی تحویل مردم بدهیم نه گوشت 200 هزار تومانی! میگوید: این روزها اگر گوشت را 400 هزارتومان هم قیمتگذاری کنند بازهم دامدار نجات پیدا نمیکند. او با یک حساب سرانگشتی، با برشمردن جزء به جزء هزینه ها، به اصطلاح با عدد و رقم ثابت میکند: اگر گوشت 500 هزار تومان بشود و کاه و علوفه نیز بیشتر از این گران نشود شاید بشود یکی ـ دو سال دیگر دوام آورد.»
بله! زمزمه ی رسیدنِ قیمتِ گوشت را آذرماه از آن چه مرد گله دار گفته بود حس کردم و با تیتر درشت نوشتم:«پیغام به دولت از وسط بیابان / گوشت 400 هزارتومانی هم دامداران را نجات نمیدهد! »
> گوشت 500 هزارتومانی تکذیب شد اما گوشت 400 هزارتومانی را
جایی نمیتوان خرید!
وقتی بازار گوشت آتش گرفت، رسانه بنا بر وظیفه و رسالتی که دارد «وضعِ موجود» را نوشت اما با رسانه برخورد شد، اصلاً از اساس گوشت 500 هزارتومانی تکذیب شد، حتی پیشنهاد شد خبرنگاری که مدعی است قیمت گوشت به 500 هزارتومان رسیده را ببرند فروشگاههای گوشت تا خودش ببیند از این خبرها نیست و آن خبرنگاری که گزارش گوشت 500 هزارتومانی را نوشته بود برای این که کار از محکم کاری عیب نکند(!) بازهم راهی قصابیها شد و بازگشت و نوشت:« اگرچه گوشت 500 هزارتومانی تکذیب شد اما گوشت 400 هزارتومانی را جایی نمیتوان خرید!»
این فقط قصه ی ترسیم شده ی گوشت است از وسط بیابان تا قصابیهای بالا و پایین شهر. این روزها که به نوشتهها و گفتهها مراجعه میکنم میبینم آن چه به وفور یافت میشود: «وجدان رسانهای است».
> چرا پیشبینیهای هرچند عجیب «مردم و رسانه» درست از آب درمیآید؟!
اساساً این که چرا مردم و رسانه به آن چه اشاره کرده و هشدار میدهند ایمان دارند و روی آن پای میفشارند و به وقوع میپیوندد هم برای من معمایی است. مثلا همان کشاورز طبسی که 5 سال قبل به وزیر دولت روحانی هشدار داد یا همان چوپانی که خیلی ساده و سلیس رسیدن قیمت گوشت به قیمت فعلی را محتمل دانست، چگونه میشود که مردم میبینند و میدانند و میگویند اما مسئولانی که در مصدر امور نشسته و ناگفتهها و اسرار مگو را از حفظ میدانند متوجه نمیشوند؟ یا متوجه میشوند و به آسانی کتمان میکنند!؟
اصلا از حرف مردم فاصله بگیریم؛ وقتی رسانه از همان ابتدا دست میگذارد روی «ارز ترجیحی» و به صراحت مینویسد «حذف» نکنید چون اگر حذف کنید افسار از دست تان در میرود(!) کسی گوش نمیدهد؟! مگر صلاح و فلاح این مردم و این مملکت به دست همین مسئولان نیست؟ مگر نمیخواهند آینده و تاریخ از آنها خوب بنویسد و چهره ی درست و نیکنامانهای از آنها در یادگار بماند؟ پس دلیل این همه لجبازی ریشه در چه دارد؟!
تنها پاسخی که تا اینجای ماجرا برای پرسشهای خود یافتهام این است: نادیده انگاری واقعیتهای ملموس و موجود، زندگی نکردن مانند مردم و در میان و کنار مردم، بیارزش دانستن علم و آگاهی و تجربه و در نهایت: تلاشهای مجدانه برای اختراع دوباره ی چرخ!
اینها را از میان حرفها و وعدههای رویایی مسئولانی یافتهام که اگرچه به ظاهر عنوان دکتر و مهندس و غیره و ذلک را یدک میکشند اما تجربه ی کافی و مفید کار ندارند!
> بازگردیم به میرزا علی و گفتههای آبان 1401 او!
گزارش را با گفتههای معنادار میرزا علی به پایان میرسانیم، او که در خشت خام آن چه جوان در آئینه نمیبیند را دید!
آبان 1401، «میرزا علی شجاعی» به «آفتاب یزد» گفت: «اگر بازهم با وزیر کشاورزی مواجه شوم میگویم:«من گفتم ولی شما گوش نکردید» و باز هم میگوید: «خودتان میدانید و...» و بازهم دست سر شانه ی او خواهم زد و خداحافظی کرده و نکرده راهم را میگیرم و میروم!
می گوید: به او میگویم: آقای وزیر! من آن چه میبایست بگویم را گفتم ولی کسی گوش نکرد! میگوید: بازهم دست سر شانه ی او خواهم زد و بازهم خواهم گفت:«خودتان میدانید و...»
میرزا علی سکوت میکند، با دو دست، صورتش را پنهان میکند و چندبار پشت سر هم آه میکشد. میرزا علی، بدون این که سؤالی پرسیده شود میگوید: دولت داری سخت است، خیلی سخت است. دولت داری بلدی میخواهد، خیلی هم بلدی میخواهد.
می پرسم: واقعاً فکر میکنی دولت داری سخت است؟ میگوید: شاید هیچ کاری در دنیا به سختی دولت داری نباشد.
می پرسم: عیب کار کجا است؟ چرا به اینجا رسیدیم؟ میگوید: برای دولت داری باید از آدمهایی استفاده کرد که باتجربه و باشهامت باشند و چون بیتجربه و ترسو بودند به این جا رسیدیم. میگوید(با همان لهجه ی شیرین طبسی و شاید دیهشکی): دولتداری تأمین میخواهد، باید بلد باشی شکم مردم را سیر کنی، باید بلد باشی اجازه ندهی پدر و مادرها پیش اولادشان خجالت زده نباشند، باید بلد باشی برای مردمان سرزمینت آسایش بیافرینی، ثروت نه، آسایش.
میگوید: اندوه پدر این مردم را درآورده، کسی که میخواهد کشورداری کند باید بلد باشد آسایش مردمان سرزمین خودش را تامین کند.
انتهای پیام