این فوتبال بیدر و پیکر!
- شناسه: 6826
- یکشنبه 7 اسفند 1402
- انتشار در صفحه ۴ | فرهنگی
آفتاب یزد - یوسف خاکیان: مدتی از پایان مسابقات جام جهانی فوتبال میگذرد و همه تیمها به خانه برگشتند و بازیکنان هم به تیمهای باشگاهی که در آنها عضویت دارند، رفته و بازیهای داخلی و خارجی تیمهای مختلف آغاز شده و هر کدام از تیمها با بازیکنان داخلی و خارجیشان در مقابل یکدیگر صف آرایی کرده و در آوردگاه زمین سبز چمن به به نبرد ورزشی میپردازند، مثلا منچستر یونایتد در مقابل منچر سیتی قرار میگیرد، اِوِرتون به مصاف استون ویلا میرود، دربی شهر میلان بین دو تیم مشهور ایتالیایی انجام میشود، رئال مادرید در فینال مشابقات باشگاههای جهان با پنج گل الهلال عربستان که یک تیم آسیایی است را شکست میدهد و به همین ترتیب هر روز و هر هفته و هر ماه تیمهای مختلف بازیهای خودشان را انجام میدهد، این مسئله البته درباره تیمهای ایرانی هم مصداق دارد، این یعنی ریکاردو ساپینتو هرچقدر هم که خودش را بکشد باز هم بعضی از بازیهایش را به حریف واگذار میکند، جواد نکونام هرچقدر هم که مورد هجمه قرار بگیرد و در نشست خبری تیمش در مقابل تیم عربستانی استعفا بدهد باز هم هفته آینده فولاد خوزستان مقابل حریف بعدیاش قرار میگیرد و این یعنی بازیها انجام میشوند، همانطور که تاکنون انجام شده اند، بازیهایی که در آنها هر کدام از تیمها یک سرمربی دارند و به واسطه دانشی که آن سرمربی دارد هدفهای کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت خودشان را دنبال میکنند، مثلا لیونل اسکالونی سرمربی تیم ملی آرژانتین چند سال پیش هنگامی که لیون مسی میخواست از فوتبال ملی خداحافظی کند او را به گوشهای کشید و در گوشش گفت: «هی لئو ببین چی میگم، یه پیشنهادی واست دارم، بیا با هم یه شرطی ببندیم، تو چهار سال دیگه هم تو فوتبال ملی بمون در عوض من به تو قول میدم که با هم آرژانتین رو قهرمان جام جهانی ۲۰۲۲ قطر میکنیم، اگه همچین اتفاقی افتاد من شرطو بردم و هر چی بگم تو باس قبول کنی، اما اگه آرژانتین قهرمان نشد، اونوقت دوتایی از تیم ملی آرژانتین خداحافظی میکنیم، خوبه؟» لیونل هم که سالها در حسرت بردن جام جهانی فوتبال بود در جوابش گفت: «من که میدونم قهرمان نمیشیم، ولی باشه قبول» چهار سال بعد یعنی سال ۲۰۲۲ آرژانتین در فینال جام جهانی فرانسه غول کش را لت و پار کرد و اینگونه شد که لیونل اسکالونی شرطی را که سالها پیش با لیونل مسی بسته بود، برد. این یعنی سرمربی تیم ملی آرژانتین چنین قهرمانیای را پیشتر پیشبینی کرده بود، آنهم نه بر اساس حدسیات و شیر یا خط بازی، بلکه با اتکا به توانایی خود و بازیکنانش. در نقطه مقابل چنین تیم، تیمهای دیگر قرار داشتند که هر کدام دیر یا زود با جام جهانی خداحافظی کردند و فضا را برای تحقق رویای یاران کالونی بازتر کردند. او و یارانش هم از این فضا بهترین بهرهبرداری را انجام دادند و آرژانتینی که در بازی اولش در یک عملیات انتحاری و کاملا محیرالعقول ۲ بر یک نتیجه را به سبزپوشان عربستان واگذار کرده بود، در بازی آخرش در فینال فرانسه را از پیش رو برداشت و قهرمان جهان شد. گفتیم تیمهای دیگر یک به یک از کوران رقابتها کنار رفتند، یکی از این تیمها هم، تیم ملی کشورمان بود، تیمی که با یک مربی نه چندان مطرح به نام دراگان اسکوچیچ بازیهای مقدماتی خود را انجام داده بود و برای نخستین بار خیلی راحت به جام جهانی صعود کرده بود. اما همه چیز از همان لحظهای که صعود تیم ملی به جام جهانی مسجل شد بهم ریخت وای دل غافل که این بهم ریختگی هنوز هم همچنان ادامه دارد. سوال مهم این است که در شرایطی که آرژانتین از چهار سال قبول تمام تلاشش را میکند تا قهرمان جهان بشود، ما ایرانیها چرا پس از آنکه به جام جهانی صعود کردیم مربی خودمان را کنار گذاشتیم و به جای او سرمربیای را آوردیم که پیشتر امتحانش را در فوتبال ایران پس داده بود، شخصی با نام کارلوس کی روش که حالا از مرز ۷۰ سالگی هم عبور کرده و عجبا که در این سن و سال پس از پایان جام جهانی، قطر قهرمان دور پیش جام ملتهای آسیا با او قرارداد چهارساله میبندد و او را تا سال جام جهانی ۲۰۲۶ روی نیمکت سرمربیگری تیمش مینشاند. القصه اسکوچیچ را بیرون انداختیم و کی روش را آوردیم به تیم ملی و انصافا او از همان ابتدا هم گفت که «وقتی خانواده صدات میکنه، تنها کاری که باید انجام بدی اینه که باید بری، من هم اومدم، حالا هم داریم میریم جام جهانی که فقط کیف کنیم، بیایید با هم انجامش بدیم» عدهای از افراد با شنیدن این جمله آقای سرمربی خوش خوشانشان شد، چرا که کی روش حس ناسیونالیستیشان را قلقلک داده بود، اما ما که میدانیم منظور او از این حرف چه بود، او میخواست بگوید: «انتظار شق القمر از من نداشته باشید، من هیچ کاری نمیتونم براتون بکنم، حتی شاید هر سه تا بازیمون رو هم ببازیم، از الان گفته باشم» باز خدا خیر بدهد ولزیها را که در مقابل ما تاب و توان نیاوردند و حداقل یک برد در کارنامه ما ثبت کردند، اگرنه از همان ابتدا هم معلوم بود چه میشود. اینجاست که باید یک سوال دیگر مطرح کرد، آنهم این است که چه کسی مسئول ماجراهایی است که در طول چند ماه مانده به آغاز جام جهانی برای تیم ملی کشورمان پیش آمد؟ بیایید خودمان را بزنیم به نفهمیدن، انگار که ما نمیدانیم او کیست؟ اصلا بیایید اسمش را بگذاریم «آقای فلونی»! خوب است؟ اگر نگوییم که تمام ماجراهایی پیش آمده در تیم ملی فوتبال تقصیر آقای فلونی بود، با اطمینان میتوانیم بگوییم که حداقل نیمی از این ماجراها به گردن اوست، البته صابون آقای فلونی پیشتر هم به تن تیم ملی و مردم خورده بود، میپرسید چه زمانی؟ یعنی خودتان نمیدانید؟ آهان یادم رفت، قرار شد خودمان را بزنیم به نفهمیدن، بسیار خب، ولی اجازه دهید برای اینکه نگارنده لال از دنیا نرود، اشارهای کور به نام فرد بکند، فردی که کمر تیم ملی و مردم ایران را در عرصه فوتبال شکست، آن نام این است: «مارک ویلموتس». حتما همه شما
میدانید که زیان حاصل از قرارداد تیم ملی با این سرمربی نه چندان مشهور از زیان قرارداد «ترکمنچای» هم بیشتر بود، سوال اینجاست که چه کسی این قرارداد را بست؟ خودمانیترش این است که بگوییم چه کسی باعث بسته شدن این قرارداد شد؟ نه، اسم نیاورید، اجازه دهید باز هم بگوییم: «آقای فلونی» این آقای فلونی چه بلاهایی که سر تیم ملی و فوتبال و حتی مردم نیاورده، همین حالا که چند ماه از بازیهای جام جهانی میگذرد، تیم ملی هنوز
سرمربی ندارد، جالب ماجرا میدانید کجاست؟ یک زمانی بود که ما سرمربی داشتیم اما بازی تدارکاتی نداشتیم، حالا اما قرار است در روزهای نوروز دو بازی تدارکاتی داشته باشیم آنهم در حالیکه سرمربی نداریم. بعد با این شرایط تازه میخواهیم قهرمان جام ملتهای آسیا هم بشویم. خاله بازی شده رسماً! معلوم نیست عزیزان دل که جملگی از دوستان آقای فلونی
هستند در فدراسیون فوتبال چه میکنند. لابد مصاحبههای آقای فلونی را هم در تلویزیون دیده اید، اصلا حقش بود آقای خیابانی، چه معنی دارد که درباره تیم ملی فوتبال و قرارداد و پرونده «مارک ویلموتس» مهمان برنامه را سوال پیچ کند، تلویزیون هم با این مجری هایش، آنقدر کار سر رئیس فدراسیون و همکارانش ریخته که وقت سرخاراندن ندارند، بعد در این گیر و دار تلویزیون هم شده مدعی العموم و درباره نتایجی که تیم ملی در جام جهانی قطر کسب کرده، مهمان برنامه را «سین جیم» میکند، مگر یک آدم چقدر میتواند سعه صدر داشته باشد، بالاخره که از کوره میرود، نتیجهاش هم همان شد که دیدیم، بفرما، آقای خیابانی، همین را میخواستی، میخواستی مهمان برنامه جلوی
۸۰ میلیون نفر آدم بگوید: «تو جیب منه؟» حقت بود! تا تو باشی دیگر از رئیس فدراسیون فوتبال، سوالات فوتبالی نپرسی، اینهمه سوال، اد رفتهای گیر دادهای به قرارداد «ویلموتس»؟ بگذریم.
کمرم درد گرفت، چقدر سخت است گزارش ورزشی نوشتن، آنهم گزارشی که در آن میخواهی از مظلومیت فدراسیون فوتبال ایران دفاع کنی، برای خودش بیستون کندنی ست؛
خدا نصیب گرگ بیابان نکند، حالا یک سرمربی انتخاب نکردهاند دیگر، گزینههایش را که اعلام کردهاند، نکرده اند؟ پس این اسامی که عنوان شده چیست؟ همین «پاکو خمز» و «ژوره مورایس» و «برانکو ایوانکوویچ» و «اروه رنار» و... را مگر فدراسیون فوتبال معرفی نکرده؟ نکرده؟ گمانه زنی بوده؟ کار فضای مجازی ست؟ همین طوری الله بختکی یک چیزی گفتهاند که گفته باشند؟ عجب مردمانی پیدا میشوند؟ ببینم نکند خدای نکرده منظورتان این است که فدراسیون فوتبال حتی گزینه مشخصی را هم برای سرمربیگری تیم ملی در نظر ندارد، منظورتان این است؟ خدا ما را ببخشد درباره فدراسیون فوتبال کشورمان گمان بد میکنیم، بندگان خدا نشستهاند دارند کارشان میکنند، سرمربی تیم ملی را هم به وقتش معرفی میکنند دیگر، زمان میبرد خب، خم رنگرزی که نیست، باید صبور باشیم،
از قدیم گفتهاند «گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی». اصلا همین که طول کشیده نشاندهنده این دست که بندگان خدا با دقت نظر بسیار زیادی در حال بررسی هستند تا آن گزینه اصلح که صلاحیت نشستن بر روی نیمکت سرمربیگری تیم ملی را دارد، انتخاب کنند، نتیجه چنین دقت نظری را هم در مسابقات جام ملتهای آسیا خواهیم دید، شاید هم در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۶ وای بسا در مرحله گروهی این مسابقات، خواهش میکنم، خواهش میکنم درباره صعود از مرحله گروهی جام جهانی ۲۰۲۶ صحبت نکنید، هنوز سرمربی را انتخاب نکردهایم شما صحبت از صعود از مرحله گروهی میکنید؟ واقعا چه انتظاراتی دارید؟ اصلا فقط خدا کند دستمزدی که میخواهند برای سرمربی جدید در نظر بگیرند، اصلا تیم ملی فوتبال کشور ما برای چه باید به از مرحله صعود کند؟ لابد پس فردا انتظار دارید جزو بیست تیم برتر دنیا هم باشیم، همین که به جام جهانی صعود کنیم بس است دیگر، در این گیر و دار برخی میآیند، میگویند: «عربستان آرژانتینی را که قهرمان جهان شده برده» یک نفر هم نیست، بگوید: «خب ما هم ولز را بردیم، ما هم چهار سال پیش به همین قهرمان جهان یک هیچ باختیم» هوم؟ چقدر این جمله آشنا بود، انگار قبلا در جایی از زبان کسی شنیده بودم که بود که این حرف را زده بود خدایا؟ چرا یادم نمیآید؟ آقای فلونی نبود؟ نه، فکر نکنم، آن بنده خدا کلی گرفتاری دارد، حالا بیاید درباره نتایج تیم ملی ایران در جام جهانی ۲۰۱۸ صحبت کند؟ نه، او نبود، یادم نیست چه کسی بود اما مطمئنم او نبود، بیخودی حرف در دهان مسئولان نگذارید، بگذریم.
قرار شد بگذریم و گذشتیم، اما آیا واقعا باید از چنین مسائلی به این سادگی گذشت؟ از مسائلی مانند فوتبال و تیم ملی که واقعا در این شرایط بسیار سخت به عنوان دلخوشی مردم شناخته میشوند و افراد بسیاری از ساکنان این سرزمین را به خود مشغول کرده اند؟ واقعا چرا؟ چرا قرار نیست تکلیف مسئولان ورزشی، خصوصا ورزش فوتبال با تیم ملی و طرفدارانش مشخص شود؟ باور کنید شده بازی فوتبال دستی، مسئولان میدانند که مسئله تیم ملی فوتبال برای مردم خیلی مهم است، اما پای عمل که به میان میآید واقعا با واکنشهای فوق خنده داری مواجه میشویم، خدا رحمت کند «میروسلاو بلاژویچ» را، همین خدا رحمت کند «زلانکو کرانچار» را، ایضا یادی هم بکنیم از «تومیسلاو ایویچ»، خداوند او را رحمت کند، «استانکو پوکله کوویچ» را فراموش نکنیم، او هم دار فانی را وداع گفت، خدایش بیامرزد. همه این چهار نفر کروات بودند و هر کدامشان در دورهای به عنوان سرمربی تیم ملی فوتبال ایران کار میکردند. آنقدر به سراغ گذشتهها رفتیم و از زمان گذشته برای زمان حال تیم ملی سرمربی انتخاب کردهایم که عددش از شماره خارج شده، مثلا بارها سراغ همین برانکو رفتهایم تا بیاید و سرمربی تیم ملیمان شود، مصطفی دنیزلی هم همینطور، همچنین امیر قلعه نویی و ایضا علی دایی. سوال اینجاست که مگر این عزیزان پیشتر امتحان خود را در عرصه سرمربیگری در تیم ملی پس نداده اند؟ چرا میخواهیم دوباره به سراغشان برویم، حتما اگر «بلاژویچ»، «کرانچار»، «ایویچ» و «استانکو» زنده بودند سراغ آنها هم میرفتیم، با این کار عملا داریم ضرب المثل «آزموده را آزمودن خطاست» را زیر سوال میبریم، گاهی هم از این سوی پشت بام میافتیم، همین چند وقت پیش کل فدراسیون فوتبال هر دو پایش را کرده بود در یک لنگه کفش که الا و بلا تیم ملی را بدهیم دست جواد نکونام. فردی که بازیکن خیلی خوبی بود اما آیا همین موضوع دلیل میشود که مربی خیلی خوبی هم باشد؟ آنهم در عرصه تیم ملی؟ جدا از تواناییهای آقا جواد، آیا به این کار نمیگویند مهره سوزی؟ همین نکونام اگر ۵ سال سرمربی یک تیم باشگاهی معروف مانند همین فولاد خوزستان باشد و تیمش جام کسب کند در آن زمان میتوان به عنوان سرمربیگری تیم ملی رویش حساب کرد، اما الان با انتخاب این مربی فقط داریم او را میسوزانیم، البته این موضوع درباره فرهاد مجیدی هم صدق میکند.
بگذریم، که اگر بخواهیم گلایه کنیم تا صبح فردا میتوان حرف زد و واژه کنار هم چید. در پایان این مقال بهتر است خودمان را با یک حقیقت کاملا عریان مواجه کنیم، متاسفانه یا خوشبختانه تجربه این چند سال اخیر نشان میدهد که مردم سرزمین ما، فوتبال ما و تیم ملی فوتبال ما بیش و پیش از آنکه به سرمربی مشهور و کاربلد (اعم از ایرانی و خارجی) نیاز داشته باشند به مدیران دانش محور و دلسوز و با تجربه نیاز دارند، این یعنی ما در جامهای جهانی فوتبال در سالهای گذشته به کم شانسی و کم دانشی و کم کاری و هزار مسئله و موضوع کم دیگر نباختیم، ما به سوء مدیریت وعدم مدیریت صحیح که به تصمیم گیریهای اشتباه و انتخابهای نادرست منجر میشود، باختیم و اگر باد به همین صورت بوزد و شاخه به همین صورت بجنبد، باز هم خواهیم باخت و باز هم موفقیتها را به آیندهای که هرگز از راه نخواهد رسید، خواهیم سپرد.
انتهای پیام