گم شدهای به نام اخلاق سیاسی
- شناسه: 3878
- شنبه 1 بهمن 1402
- انتشار در صفحه ۱
توئیت حلالیتطلبی عبدالرضا داوری مشاور سابق احمدینژاد، از ظریف، و واکنش ظریف به آن، بازتاب زیادی در رسانهها داشته است. این نوشتار در تکمیل و تایید تمایز هوشمندانه «حلالیت و عذرخواهی»، نکاتی را درباره ریشههای رد شدن از
خط قرمزهای اخلاق سیاسی در جامعه ایران
یادآور میشود:
1- هرچند رویکرد رسمی جامعه ما در تعیین رابطه اخلاق و سیاست «یکانگی سیاست و اخلاق» و انتقاد از نظریههای ماکیاولی جدایي اخلاق از سياست میباشد، اما منش سیاسی اعلام نشده برخی جناحهای سیاسی و رسانههای حامی آنها «واقع گرایى سیاسى» است که بر اساس آن، توجه به اخلاق در سیاست، به شکست در عرصه سیاست مىانجامد، زیرا به زعم آنها، مدار اخلاق، «حق و حقیقت» و هدف سیاست، «منفعت و مصلحت» میباشد.
2- رویکرد اعلام نشده «جدایی اخلاق از سیاست» به این راحتی در فضای دینی جامعه ما نمیتواند جنبه اجرایی و عملیاتی پیدا کند.آنچه این روند را تسهیل میکند فرایند «خنثیسازی وجدان اخلاقی» است. بر اساس این فرایند، فرد در زیر پا گذاشتن اخلاقیات مسلم مانند راستگویی، و عدم افترا به افراد، نه تنها خود را از اتهام عمل غیراخلاقی تبرئه میکند، بلکه با اعلام تبعیت از اصول والاتر و هنجارهای مهم مثل حفظ نهاد تابعه خود، ولو به قیمت تخلف از اخلاقیات، شرم گناه و زیر پاگذاشتن اخلاق را از نظر روانی از خود دور میکند. برای مثال در این حالت به قدرت رسیدن جناح سیاسی و فرد خاصی، همعرض با زیر پا گذاشته شدن ارزشهای مهم جامعه تلقی میشود. این طرز تلقی به فرد اجازه میدهد با ادعاهای واهی و کاذب، زمینههای تضعیف آن گروه سیاسی و کارگزاران آنها را فراهم کند. در این حالت فرد اخلاقیات را بر اساس اهمیت، درجهبندی کرده و به خود اجازه میدهد برخی از آنها را موقتا کنار بگذارد و برای جبران آنها در آینده از آموزههایی مانند «کسب حلالیت» کمک بگیرد و با وجدانی راحت سر بر بالین زندگی یا مرگ بگذارد!
3- آنچه فرایند «خنثیسازی وجدان اخلاقی» را در کنشگران سیاسی و رسانهای تشدید میکند، «عدم تمایز بین تاثیرات کنشهای فردی و کنشهای اجتماعی» است. برخی کنشگران سیاسی و رسانهای به راحتی از یاد میبرند که کنشهای سیاسی و رسانهای از جنس کنشهای فردی نیستند؛ در نتیجه خطاها و جرایم مرتبط با کنش سیاسی را نمیتوان تنها با توافقهای فردی جبران نمود و یا آنها را تخفیف داد. اما در فرایند خنثیسازی وجدان اخلاقی، فرد با شخصیسازی کنشهای سیاسی و رسانهای، مسیر جبران واقعی خطاهای خویش را
سد میکند.
4- برخلاف تصور، بسنده نمودن به «طلب حلالیت» در کنشهای سیاسی نه تنها نشانهای بر هشیاری مجدد وجدان اخلاقی نیست، بلکه این اقدام بخشی از فرایند خنثیسازی وجدان اخلاقی است؛ و تنها زمانی میتوان این اقدام را معادل هوشیاری اخلاقی تلقی نمود که فرد با اذعان به خطاهای خود در پی جبران و ترمیم تبعات فردی و اجتماعی آن برآید.
5- لازم است بین افرادی که به خطاهای خود در رسانههای عمومی یا مکانی خصوصی اعتراف میکنند تمایز قایل نمود. دست کم، افراد دسته اول، فرصتی برای بازخوانی خطاها و رفع اتهامهایی که ناجوانمردانه و به ناحق، درباره افراد و یا گروهها زده شده است فراهم میسازند.
6- فرایند خنثیسازی اخلاقی در جامعه ما، نشاندهنده نقصهای جدی در مباحث فکری و اخلاقی است. برای توقف این فرایند فکری و ذهنی، لازم است علمای اخلاق در نظریههای اخلاقی به عواملی بپردازند که ارزشها را روی در روی هم قرار داده و با درجهبندی ارزشها، بهانه زیر پا گذاشتن برخی از آنها را فراهم میکند. فرد به زعم خود تصور میکند این مجوز را دارد که بخشی از اخلاقیات را برای رسیدن به ارزشهایی والاتر و یا حفظ آنها قربانی کند و با شخصیسازی اخلاقیات، در زمانی دیگر با یک حلالیت طلبی ساده سر و ته
قضیه را سر هم بیاورد.
7- لازم است نظریه «یگانگی سیاست و اخلاق» را از همان دوران کودکی و نوجوانی در اذهان ملکه ذهن سازد که اخلاق و سیاست نمیتوانند نقضکننده یکدیگر باشند. به عبارت دیگر تنها یک سیستم اخلاقی در دو عرصه زندگی فردي و اجتماعی معتبر است. در نتیجه هرآنچه در سطح فردي، اخلاقی است، در سطح اجتماعی و سیاسی هم اخلاقی است؛ و هرآنچه براي یکایک شهروندان غیر اخلاقی است، براي حاکمیت و کارگزاران سیاسی نیز غیراخلاقی به شمار
میرود.
انتهای پیام