برف سوء تفاهمی بود میان ابرها!
- شناسه: 3476
- سه شنبه 27 دی 1402
- انتشار در صفحه ۱
نوشتند پیشنهاد اغواگرایانه صنعتیها به قفسبان یوزها و خواندند صد میلیارد تومان. به همین راحتی! نوشتند و گفتند اما یادشان رفت این سوال سهل و ساده و سلیس را بپرسند که وقتی اندوهِ فقر و گرسنگی به خوابهای جماعتی مغموم و مغبون سرایت کرده، سراغ عقابهای واقعی را در کدام آسمانِ یائسه باید گرفت و خبرها را چگونه باید در ویترین روزنامهها نشاند که اشک جای خوشباشی و خجسته دلی را نگیرد.
اینکه لُر بالابلند تیم ملی عنقریب صد میلیارد تومان مختصر! را به حساب خویش واریز
خواهد کرد قطعا نیمچه ربطی با افکار عمومی خواهد داشت. با مخاطبی که دیگر ته مانده غذایش را نیز برای گنجشکها نمیریزد تا با رد پای سفید زمستان گم نشود و به ضرب تکه نانهای خشکیده کمی بیشتر زنده بماند!
باور کنید اینجا همه چیزمان به همه چیزمان میآید. اینجا در این شهر درندشت روزنامهها در صفحه جرائم از مردی مینویسند که از فرط شرمساری پیش روی اهل و عیالش، دیگر هیچوقت به خانه کوچک حاشیه شهر بازنگشت و در برف و بوران خودش را گم کرد. اینجا ستارههای پوشالی حسابهای خود را لبریز کردند تا در افقهای پیش رو کمی پرواز کنند و سکوهای نمور و صامت و ساکت را سر ذوق بیاورند. ستارههایی که احتمالا یادشان رفت، برف سوءتفاهمی میان ابرهاست، وگرنه در شهری که مروت به واژهای دل آزار بدل شده و وجدانها به موش آب کشیده بدل شده، مدتهاست آسمان آنقدر کوتاه است که مجالی برای بالگشایی سُهرهها و سارها نیست.
حالا تو بگو چشمهای خیس کدام دهقان دلخسته و دلریش، خشکسالی سالهای خالی از برف و بوران را جبران کرده؟! فکر کن و بعد بگو لطفا...
انتهای پیام