«برگُزین» روزنامههای ایران
- شناسه: 11434
- چهارشنبه 3 خرداد 1402
- انتشار در صفحه ۱۰ | سیاسی
در این ستون ـ بیهیچ دخل و تصرفی ـ گزیدهای از مطالب روزنامههای سراسری کشور را فردای انتشار میتوانید مطالعه کنید.
شرق: ترجیح بدویت بر جهان مدرن
مدتی است که موضوع آب هیرمند بین ایران و افغانستان بالا گرفته و این بار سخن از این است که افغانستان به تعهدات خود پایبند نیست. موضوع این است که نام برای هر کشوری فقط یک اسم است و آن که باید به تعهدات عمل کند، حاکمیت مستقر در آن کشور است. دو سال است آنکه قدرت را در افغانستان در اختیار دارد، یک گروه چریکی است که اصلا چیزی به نام تعهد برایش معنا ندارد.تعهد به مردم کشور خود که ندارد، چه برسد به تعهدات بینالمللی. فرض کنید ایران بخواهد طالبان را بهعنوان حاکمان افغانستان، ملزم به رعایت تعهداتش بکند، برای این کار چه ابزاری در اختیار کشورمان است؟ به طور طبیعی وقتی بین کشورها معاهداتی برقرار میشود، ضمانت اجرائی آن، مراجع داوری بینالمللی هستند. الان ایران به کدام مرجع داوری میتواند شکایت ببرد که طالبان به تعهدش عمل نمیکند؟ اصلا هیچ نهاد جهانی وجود دارد که بتواند طالبان را به کاری ملزم کند؟ این از مرجع جهانی، راه دیگر چه؟ مثلا ایران وارد درگیری با طالبان شود؟ آیا اصلا برای طالبان اهمیتی دارد که با ایران وارد درگیری نظامی شود یا حتی از آن استقبال هم میکند؟با استقرار طالبان در افغانستان، این کشور به دوران ماقبل مدرن بازگشته است؛ به یک دوران بدوی که سنگپراندن به قطار، تفریح محسوب میشود و شیشهای اگر بشکند، کلی جای شادمانی و تفریح دارد. موضوع این است که زمانی میشد جلوی بازگشت افغانستان به بدویت را گرفت؛ ولی برای خود ما، آنچه اولویت داشت، بیرونکردن دشمن از جوار خاکمان بود، بدون اینکه توجه کنیم که در عصر مدرن، با دشمن هم میتوان در جنبههایی به توافق رسید؛ درحالیکه با نظامی بدوی هیچ توافقی امکان ندارد و تنها کاری که میشود کرد، دورماندن از پنجره قطار است که مبادا از شکست شیشهها، چشممان کور نشود. و البته هنوز گویی که متوجه نشدهایم، تلاش برای بیرونکردن یک دشمن قدیمی از کشور همجوارمان، چه هزینه سنگینی برای کشور به ارمغان آورده که ماجرای آب هیرمند فقط یکی از آنهاست و این هزینه و بسیاری هرینههای دیگر که هیچگونه نمیشود از آن رهایی یافت و تا روزی که طالبان در افغانستان بر سر کار است، همچنان ادامه دارد و کشورمان، بدون هیچ فایدهای باید این هزینهها را بپردازد و به هیچ نتیجهای هم نرسد.
هم میهن: یادی از دومخرداد
انتخابات ترکیه موجب شد که یک بار دیگر توجهات به دومخرداد 76 جلب شود، این پرسش طرح شود که چرا آن جریان عقیم ماند و بهرغم دستاوردهای چشمگیر خود، نتوانست روندی پایدار را فراهم کند تا ایران از چرخه باطل ستیز سیاسی و کشمکش خارج شود و نوعی رقابت جانشین آن شود؟ تنش و ستیزی که بلافاصله پس از پایان دوره خاتمی و با انتخابات 84 به اوج خود رسید و حتی کار به جایی رسید که آقای هاشمی نیز درست یا نادرست بر روی زمین، مرجعی برای شکایت کردن پیدا نکرد و آن را به نزد خدا برد!
ابتدا درباره دستاوردهای آن جریان باید گفت که بهترین دوره در حوزه آزادیهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بود که موجب افزایش امید و مشارکت عمومی شد. بدون تردید، پاکیزهترین ادبیات سیاسی در سطح دولت دیده میشد، بهویژه هنگامی که با ادبیات پس از آن مقایسه شود. بهترین دوره اقتصادی پس از انقلاب بنا به دادههای آماری، دوره اصلاحات است. روابط خارجی کشور در مسیر سازندهای قرار گرفت و اعتبار ایران در سطح جهانی افزایش یافت. نوعی از وفاق عمومی در عرصه نخبگان مشهود بود که بدون تردید در هیچ دورهای از تاریخ اخیر ایران وجود نداشت. برخلاف آنچه که گفته میشد، اقتصاد در رأس امور این دوره نبود، اتفاقاً بهترین دستاوردهای اقتصادی از نظر مهار تورم، رشد اقتصادی، بهبود دستمزدها در مقایسه با تورم و... در این دوره است. مجتمع عظیم عسلویه و پارسجنوبی در این دوره شکوفا شد که بسیار مهم است. علت شکوفایی نسبی اقتصادی نیز بهبود فضای عمومی و سیاسی بود. بهترین برنامهای که در 45 سال گذشته اجرا شد، برنامه سوم بود که مورد اتفاق نظر است و بهترین برنامهای که تدوین شد، برنامه چهارم بود که هر دو در این دوره بود، ولی اجرای برنامه چهارم در دوره بعد متوقف شد و مملکت در سراشیبی قرار گرفت. وضعیت اشتغال بسیار روشن بود؛ سالانه بیش از ۶۰۰ هزار شغل اضافه میشد. به لحاظ فساد، کمترین میزان را پس از سال ۶۸ تاکنون در این دوره شاهدیم. ولی چرا همه این دستاوردها با آمدن احمدینژاد در سال 84 به هوا رفت و دومخرداد فقط به یک خاطره خوش تبدیل شد؟ علل گوناگونی برای آن میتوان ذکر کرد ولی سه علت کلی؛ چرایی این فرآیند را توضیح میدهند.
اولین و مهمترین علت، عدم پذیرش این تحول و شیوه سیاسی از سوی ساختار رسمی بود. کافی است که گفته شود از همان ابتدا تحرکات براندازانه علیه دولت آغاز شد؛ که قتلهای زنجیرهای مهمترین آن بود و اگر متوقف نشده بود، دهها نفر را شامل میشد. ادبیات مخالفان صریح بود ولی در سطح رسمی هم مطابق خاطرات آقای هاشمی، ردصلاحیت خاتمی از سوی شورای نگهبان برای دور دوم از این نمونه است که با صلاحدید مقامات بالا مسکوت ماند. ولی این تصمیم، عصاره نگاه بخش تندرو علیه دوم خرداد بود. این اقدامات با ورود دستگاه قضائی و بستن مطبوعات و محاکمهها و ترور حجاریان و موارد دیگر زنجیره طویلی را شکل داد که ذکر جزئیات آن در این مجال نمیگنجد. علت دوم، فقدان رهبری قدرتمند نزد اصلاحطلبان بود که با پرهیز آقای خاتمی در ایفای این نقش، تنوعی از رفتارها به نام اصلاحات شکل گرفت که شامل طیف وسیعی میشد و چون این مجموعه ذیل یک رهبری منسجم نبود، هزینههای انواع آن سیاستها را متحمل میشدند، بدون اینکه از منافع آن بهرهمند شوند. عوارض این را در جریان مجلس ششم و نحوه پایان آن شاهدیم. این وضعیت منجر به مواضعی شد که وحدت نیروها را زایل و شرایط را برای مخالفان اصلاحات فراهم کرد که ابتدا با آرای حداقلی در شوراهای شهر و سپس انتخابات سال 84 به قدرت برسند؛ انتخاباتی که طبعاً اجرای آن نیز با ضعفهای فراوان سیاسی اصلاحطلبان و نقصهای عملی مدیریت اجرایی انتخابات همراه بود.
در همین رابطه بیتوجهی اصلاحطلبان و آقای خاتمی به اعلام خطوط قرمز در مورد حاکمیت قانون و تناسب قدرت و مسئولیت موجب شد که در ادامه حرف چندانی برای گفتن نداشته باشند و با رد شدن لوایح دوگانه خاتمی، ادامه حضورشان در دولت بیش از پیش بیمعنا شد. علت سوم فراتر از این دو جریان بود که تحولی ساختاری در درآمدهای ناشی از فروش نفت و درآمدهای فراوان آن در جامعه بود. روی کار آمدن خاتمی در شرایطی بود که کمترین درآمدهای نفتی را داشتیم و مدیریت چنین جامعهای نیازمند عقلانیت و کاردانی بود ولی در سالهای پایانی او درآمدهای نفتی فراوان شد و راه را برای حضور عوامگرایان فراهم کرد که باید برای آن چارهای میاندیشیدند که نیندیشیدند.
ابتکار: آیا دلار نافرمان است یا مشکل جای دیگری است؟
تقریبا از زمانی که به یاد میآورم شاهد اخبار تلویزیون و رادیو گوینده در حال دادن وعده کنترل دلار و پخش مصاحبه از روسای بانک مرکزی در باب تلاش انها برای حفط قدرت خرید ریال هستم و البته میدانم شما نیز خاطرات مشترکی در این باب دارید.ولی چگونه است که بر خلاف این همه تلاش و جلسه و کارگروه و سامانه شاهد سقوط ازاد ریال هستیم از ۷ تومان در ابتدای ۱۳۵۷ تا امروز که دلار به ۵۱۰۰۰ تومان رسیده است. چرا دلار به دستور روسای جمهور، بانک مرکزی و وزرای اقتصادی و حتی برخی از اقتصاددانان وقعی نمینهد و نافرمانی میکند؟ چرا در کشورهای حوزه خلیج همیشه فارس شاهد فیکس شدن برابری واحد پولی انها و دلار امریکا هستیم؟ آیا عملکرد علم اقتصاد در ایران و ان کشورها متفاوت است؟ در رویکرد سیتمی شما برای درک نحوه روی دادن اتفاقات باید به سلسله اتفاقات و عوامل کلیدی ایجادکننده ان موضوع دقت کنید، در باب کاهش ارزش ریال هم انچه در ایران در باب ان مغالطه روی میدهد دلیل اصلی تورم است. این تورم است که اقتصاد ایران را به سمتی میبرد که ریال شاهد نزول ممتد در دهههای مختلف بدون استثنا بوده است. حال اگر شما در تمام این دورهها شاهد هر توجیهی به غیر از این مورد هستید بدانید که مغالطهای بیش نیست، مثلا تخصیص ارز ۴۲۰۰ و فیکس کردن ان و یا ارز ۲۸۵۰۰ و هر انچه که تحت عنوان ارزهای ترجیحی در اقتصاد ایران خلق میشود نه ریشه در ندانستن موضوع ساده تورم و تاثیر ان بر دلار بلکه ریشه در یک اقتصاد ذینفعانه دارد. حتما شما هم شاهد بودید که وقتی دلار ریزش میکند ناگهان برخی اقتصاددانان شروع به تمجید از ان و اهمیت ان بر رشد صادرات دارند و صادرکنندگان هر نوع عدم قدرت رقابت را با کاهش ارزش پول ملی جبران میکنند و البته شما در دولتها شاهد رکوردهای افزایش صادرات هستید و بلعکس ناگهان با ارز ترجیحی واردکنندگان برایشان این امر جذاب میشود و البته کسی هم که کاری در واردات نداشت به سبب جذابیست فاصله بین ارز فیکس شده با نرخ بازار ازاد جذب واردات میشود و رقابتی در میگیرد بین تمام اقشار جامعه برای دریافت ارز ارجیحی که زمانی ۷ تومانی بوده و روزی ۴۲۰۰ تومانی و بعدها هم نامهای دیگری خواهد گرفت. پس نباید این روند را به ندانستن سیاستگذار فروکاهید و حتما باید ان را به در یک اقتصاد ذینفعانه مورد بررسی قرار داد. همواره یک سیکل تکراری در زمان افزایش قیمت دلار در ایران تکرار میشود، افزایش یافتن قیمت، انکار دولتها، بازیدی روسای کل از خیابان فردوسی و عکس با صرافی ها، دادن وعدهها برای کاهشی شدن نرخ ارز و در نهایت اعلام یک نرخ فیکس برای دلار و باز هم جهش دلار و … به خاطر ندارم رئیس بانک مرکزی که کاهش ارزش ریال در برابر دلار را از نقطه اصلی ان یعنی تورم شروع به تحلیل کند و البته همواره این حسرت برای ما باقی است که چرا هیچ ریس کلی بر تورم و دلایل پایایی ان اشاره صریحی نمیکند. پس در پس هر فرمان به دلار نافرمان علاوه بر پشت کردن به علم اقتصاد شما با رویکردی ذینفعانه روبهرو هستید که ممکن است منویات خود را از زیان یک اقتصاددان، کارشناس اقتصادی و … ارائه دهد.
انتهای پیام