سرتان سلامت عالیجناب کاویانی
- شناسه: 11266
- دوشنبه 1 خرداد 1402
- انتشار در صفحه ۵ | فرهنگی
> فکت
طی روزهای گذشته اظهارات دو نفر از اهالی سینما موجب شد که دوستداران فرهنگ و هنر این مرز و بوم به یاد یکی از بازیگران طراز اول سینما و تلویزیون ایران بیفتند و متوجه شوند که زمان درازی ست که از او خبری ندارند. یکی از این دو نفر زهره حمیدی بازیگر سینما و تلویزیون بود که 30 اردیبهشت در گفتگویی بیان کرده بود: «فردوس کاویانی در بستر بیماری است و برایش پرستار گرفتهاند… اصلا چه کسی یادش میکند؟ فردوس کاویانی که این همه برای ما نقشآفرینی و خاطرهسازی کرد…» چند ساعت بعد هم خبر رسید که ایرج راد نیز مطالبی را درباره وضعیت جسمانی فردوس کاویانی گفته است. رئیس هیئت مدیره خانه تئاتر در گفتگویی بیان کرده بود: «ما میدانیم فردوس کاویانی در بستر بیماری است و ماجرا را بیش از ۶ ماه پیش دنبال کردیم که مشکلاتِ ایشان و پرداخت هزینههای درمانیشان از صندوق اعتباری هنر پیگیری شود. خوشبختانه اتفاقاتی هم افتاد. چند روز پیش هم جلسهای داشتیم و این موضوع را مجدد پیگیری کردیم. البته همیشه حمایت و پیگیری مشکلاتِ هنرمندان پیشکسوت در دستور کار ما و خانه تئاتر بوده و هست.» راد خاطرنشان کرده بود: «در پیگیریهای مان از خانواده فردوس کاویانی، آنها خواستههایی داشتند که سعی کردیم رسیدگی کنیم و این مسیر ادامه خواهد داشت. تا جایی که دستمان بوده، موضوعات را در دستور کار قرار دادیم؛ حتی به خاطر تشدید بیماری، برای او پرستار گرفتیم. از طرفی دیگر، هفته پیش هم با صندوق اعتباری هنر این موضوع را مطرح کردیم.» ایرج راد با تاکید بر اینکه فردوس کاویانی بازنشسته اداره تئاتر است و وضعیت جسمانی خوبی هم ندارد، گفته بود: «امیدوارم با دعای خیر مردم، این هنرمند خاطرانگیز و دوستداشتنی بتواند وضعیت جسمانی بهتری پیدا کند. واقعاً شرمندهایم گاهی اوقات آنطور که در شأن این هنرمندان بوده نتوانستیم کاری کنیم.»
> پیش گفتار
چند سال پیش یکی از همکاران رسانهایام گفت: «اگه من بتونم شرایط مصاحبه با فردوس کاویانی رو برات ردیف کنم حاضری باهاش گفتگو کنی؟» گفتم: «حرفا میزنیا؟ من حاضر باشم با ایشون مصاحبه کنم؟ از خدام هم باید باشه، چرا که نه؟ منتش رو هم میکشم، یه عمری برای ما زحمت کشیده، فیلم بازی کرده، حالا من باید حاضر باشم با ایشون مصاحبه کنم؟ از زمین به آسمون میباره؟ تو ردیف کن مصاحبه رو، من سینه خیز میرم تا در
خونه اش» همکارم گفت: «البته میدونی که حالش چندان خوب نیست، حالا من با خانوادهاش یه ارتباطی بگیرم پیشنهاد مصاحبه رو بدم ببینم چی میگن» چند
روزی از این ماجرا گذشت و از آن همکار خبری نشد به همین دلیل خودم با او تماس گرفتم و راجع به مصاحبهای که قرار بود برای من ردیف کند، پرسیدم؛ متاسفانه همان چیزی که از آن میترسیدم رخ داد و آن همکار گفت: «من با خانواده فردوس کاویانی صحبت کردم، گفتن که ترجیح میدن مصاحبهای انجام نشه.» آب پاکی روی دستم ریخته شده بود و یکی از شانسهای بزرگ زندگیام که همانا مصاحبه با آقا کمال سریال تلویزیونی «همسران» بود را
از دست دادم. مدتی بعد عکسی از این بازیگر بزرگ در فضای مجازی منتشر شد که وی در مراسمی(جشن بازیگر در اردیبهشت سال 96) شرکت کرده بود و چهره تکیده وی (به خاطر بیماری) توجه عکاسان را به خود جلب کرده بود. دو سال بعد در تیرماه 98 هم رفقا و همکاران فردوس کاویانی دور هم جمع شدند و مراسم بزرگداشتی را برای این بازیگر پیشکسوت برگزار کردند، مراسمی که البته خود آقا فردوس به دلیل کسالت در آن حضور نداشت. در آن مراسم اهالی سینما و تلویزیون اظهاراتی را درباره این بازیگر بیان کرده و اظهار امیدواری کردند که هرچه زودتر حال وی خوب شود و بتواند دوباره به محافل هنری برگردد و نقشهای ماندگار دیگری را در سینما و تلویزیون بازی کند.
> ورود به بحث اصلی
در همین ابتدای کار با شجاعت تمام بیان میکنم که بعد از اینهمه سال کار کردن در حوزه رسانه، الان که میخواهم درباره فردوس کاویانی قلمفرسایی کنم، انگار که قرار است یک کوه بزرگ را از جایی به جای دیگری انتقال دهم، اینقدر سخت است نوشتن درباره هنرمندی که بسیاری از بزرگان سینما وقتی نام او را به زبان میآورند دست به سینه میایستند و با او بسان یک استاد بزرگ برخورد میکنند، حال کوچکی چون من قرار است برای بزرگی مانند فردوس کاویانی مطلب بنویسد و واژه هایش را به احترام این کوه تجربه که چند ماه دیگر (سوم مهر) 82 سالگیاش تمام میشود کنار هم قرار دهد و برای کسی بنویسد که خودش یک دانشگاه سیار بازیگری است. فردوس کاویانی در میان رفقا و همکارانش به عنوان فردی خوش مشرب و مهربان شناخته میشود و در این سالها که این مرد بزرگ سینما و تلویزیون از کار کردن در حوزه بازیگری دور شده و به خاطر بیماری کنج عزلتی برای خود برگزیده و مشغول استراحت است، دوستانش بیش از همه دلتنگ او شدهاند و لابد دورادور جویای احوالش هم بوده اند. اما نکته مهم درباره این هنرمند پیشکسوت آن است که در طول این سالها (از سال 93 به بعد) که دیگر در مقابل دوربین هیچ کارگردانی هنرنمایی نکرده، هیچ کارگردان و فیلمسازی حتی برای یک نقش کوچک به سراغ این بازیگر توانای سینمای ایران نرفته و هیچ پیشنهادی به او نداده است، بله ما هم قبول داریم که استاد کاویانی در شرایط بیماری نمیتواند در مقابل دوربین نقش آفرینی کند، اما این نکته را هم باید مد نظر داشته باشیم که برای یک هنرمند اصلا خوشایند نیست که پیشنهادی برای کار نداشته باشد و منصفانه اگر بنگریم ارائه پیشنهاد برای ایفای نقش در فیلمها و سریالهای مختلف وظیفه کارگردانان جوان و کهنه کاری ست که سالها در این سینما زحمت کشیدهاند و آنچه به عنوان هنر هفتم امروز دست آنها رسیده، مرهون دود چراغ و خاک صحنه خوردن امثال فردوس کاویانی است که پایه و اساس سینما را از ابتدا بنا نهادند و عجبا که هیچ ادعایی هم درباره کارهایی که انجام داده اند، ندارند. صفحه فرهنگی روزنامه آفتاب یزد در گزارشهای مختلف بارها به این موضوع اشاره کرده و از فیلمسازان محترم درخواست کرده که توجه به موسپیدان حوزه هنر را در گوشه ذهنشان داشته باشند و بازی در آثارشان را به این عزیزان پیشنهاد نمایند، اصلا گیریم که قبول نکنند، گیریم که نتوانند، منِ کارگردان باید به این نکته آگاه باشم که پیشنهاد من به بازیگران پیشکسوت و خانه نشین اگرچه ممکن است برای من و گروه تولید فیلمم هیچ سودی نداشته باشد، اما در خوب شدن روحیه آن هنرمند خانه نشین نقش بسیار زیادی دارد، تا حدی که حتی نمیتوان تصورش را کرد. در چنین شرایطی بازیگرانی مانند فردوس کاویانی، رضا رویگری، غلامحسین لطفی پس از سالها عدم کار و فعالیت با خودشان میگویند: «این سینما هنوز به آدمهایی مثل من نیاز داره، هنوز میتونم مفید باشم، هنوز میتونم مقابل دوربین نقش بازی کنم، اگه غیر از این بود که بهم پیشنهاد بازی نمیدادن» همین امر موجب میشود که منِ پیشکسوت که سالهاست خانه نشین شدهام و خیال میکنم مردم و سینماگران فراموشم کردهاند به جنب و جوش بیفتم و تلاش کنم تا شرایط بهتری داشته باشم. سالهای سال همین هنرمندان اعلام کردهاند که مرگ بازیگر زمانی رخ میدهد که او دیگر نتواند در مقابل دوربین نقش آفرینی کند، خب با علم به این موضوع، جامعه سینمایی چرا در انجام چنین اقدامات کم کاری میکند؟ البته شاید بهتر باشد بگوییم چرا هیچ کاری انجام نمیدهد؟ سینما که فقط مختص جوانها و چشم سبزها و خوب صورتها نیست. بارها بیان کردهایم که در تمام دنیا، فقط ماییم که با هنرمندانمان اینگونه رفتار میکنیم؛ اگرنه رابرت دنیروی 80 ساله و آنتونی هاپکینز 83 ساله هنوز هم فیلم بازی میکنند، چطور آنها میتوانند با هنرمندانشان آنگونه رفتار کنند، اما ما نمیتوانیم؟ چه چیزی باعث میشود مارتین اسکورسیزی 81 ساله با رابرت دنیروی 80 ساله هنوز همکاری سینمایی داشته باشد؟ شاید خیلیها بگویند که دنیرو در این سن و سال از سلامت جسمانی برخوردار است در حالیکه فردوس کاویانی در بستر بیماری قرار دارد، در جواب این افراد باید بگوییم مگر هنرمندانی که در سن و سال رابرت دنیرو هستند و هیچ بیماری خاصی هم ندارند در سینمای امروز ایران جایی دارند که دلمان را به این خوش کنیم که اگر فردوس کاویانی بیمار نبود امروز در فیلمهای سینمایی نقش بازی میکرد؟ متاسفیم که این را بیان میکنیم، اما در سینمای ما سن بازیگر از 60 سالگی که گذشت باید غزل خداحافظیاش با سینما را بخواند، چون دیگر کسی او را تحویل نمیگیرد، چون سنش رفته بالا، چون در این مملکت، سینما مال آدمهای جوان است. فردوس کاویانی هم متاسفانه دارد چوب همین تفکر اشتباه را میخورد، بله میگوییم تفکر اشتباه و با شجاعت هم این مسئله را بیان میکنیم، با درجه بالایی از اطمینان معتقدیم اگر در طول سالهای اخیر حتی یک فیلمساز پیشنهاد بازی در یک فیلم یا حتی یک سریال را به فردوس کاویانی و کاویانیهایی که در این مملکت زندگی میکنند، میداد شرایط بهتری از آنچه امروز برای این هنرمندان رقم خورده، رقم میخورد. حداقلش این بود که این بازیگران پیشکسوت از فیلمساز مورد نظر عذرخواهی کرده و میگفتند: «شرایط بازی کردن ندارم» اما میدانید همین پیشنهاد ساده چه اندازه در روحیه آن هنرمند تاثیر میگذاشت؟ این نکته بسیار مهمی است که متاسفانه در میان اهالی سینمای ایران هیچ جایگاهی ندارد، تلخترین بخش ماجرا اینجاست که همه این افراد وقتی در مراسم تشییع جنازه و ختم هنرمندانی که سالهای سال در تنهایی روزگار گذراندهاند با سری افراشته و سینهای ستبر میگویند: «قرار بود کار جدیدی را با همکاری هم کلید بزنیم و مقابل دوربین ببریم، اما متاسفانه اجل مهلت نداد و این هنرمند از دنیا رفت.» حال اگر همان هنرمند درگذشته از دنیا نمیرفت و ده سال دیگر هم زنده میماند، هیچ همکاری از سوی هیچ کارگردانی به او پیشنهاد نمیشد و به قول قدیمیها «آش همان آش بود و کاسه همان کاسه.»
> ناگهان چقدر زود دیر میشود
باید خدا را هزاران بار شکر کرد، باید در آستانش به خاک افتاد و سر به سجده نهاد، به این دلیل که در میان اینهمه بیرحمیها و بیتوجهیهایی که در عالم سینما و تلویزیون وجود دارد، افرادی مانند زهره حمیدی و ایرج راد هستند که هر از گاهی ما را به یاد خودمان میآورند و گوشزدمان میکنند که ما آدمیم و یکی از خصوصیتهای آدمی این است که هوای همنوعش را داشته باشد و با سراغ گرفتن از وی، به او خاطرنشان کند که هنوز ارزشمند است و دوستش دارند. اگرنه بازیگری مانند زهره حمیدی چه نیازی داشت که در گفتگوی ذکر شده نامی از فردوس کاویانی بیاورد و اینگونه به یاد ما بیاورد که زمانی آقا کمالی بود که شبها در جعبه جادویی حاضر میشد و با هنرنماییهای بینظیرش خاطر ما را شادمان میکرد، خدا را شکر که همین یادآوری ساده، تلنگر دوبارهای به ذهن رئیس هیئت مدیره خانه تئاتر زد و او و همکارانش را وادار کرد که با جدیت بیشتری پیگیر مراحل درمان فردوس کاویانی عزیز باشند. وجود عزیزانی مانند ایرج راد در عرصه هنر نشانگر این است که در این مملکت، همه فقط اهل شعار دادن نیستند و آدمهایی هم پیدا میشوند که پا را از مرحله شعار فراتر گذاشته و وارد مرحله عمل میشوند. باید خدا را بابت وجود چنین انسانهایی شکر کرد و قدردان زحمات آنان بود. باشد که رفتارهایی شبیه آنچه زهره حمیدی و ایرج راد درباره ماجرای فردوس کاویانی در پیش گرفتهاند برای هنرمندان دیگر به عنوان الگو در نظر گرفته شود و آنان هم در این مسیر قدم بردارند و بدانند که دیر یا زود فرصت پیری و فراموش شدن برای آنان هم پیش خواهد آمد.
> سخنی با مسئولان
روی سخن این بخش از گزارش با بالاترین مقام سازمان صداوسیما یعنی پیمان جبلی و همینطور بالاترین مقام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان سینمایی یعنی محمد مهدی اسماعیلی و محمد خزاعی و همینطور بالاترین مقام خانه سینما یعنی مرضیه برومند است. اگر بخواهیم در میان این سه نهاد در بحث توجه به هنرمندان پیشکسوت و احوال پرسی از آنان رتبهبندی داشته باشیم انصاف این است که وزیر محترم ارشاد و همچنین رئیس سازمان سینمایی را در صدر جدول قرار دهیم، محمد مهدی اسماعیلی و محمد خزاعی از زمانی که در مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صاحب منصب شدهاند بارها نشان دادهاند که توجه مسئولان فرهنگ و هنر در وزارت ارشاد به هنرمندان پیشکسوت در اولویت کارها قرار دارد، این عزیزان بارها به منزل هنرمندان پیشکسوت رفته و از نزدیک جویای احوال این عزیزان شده اند، پس از آن هم به صورت مستمر مراحل درمان و حمایتهای وزارت ارشاد را درباره این هنرمندان پی گرفتهاند و تا انتها از پای ننشسته اند، با این تفسیر حقشان است که رتبه یک توجه به هنرمندان پیشکسوت را در اختیار داشته باشند. از رتبه دوم و سوم این جدول هم هیچ نمیگوییم چرا که مرضیه برومند به تازگی در خانه سینما مسئولیت پذیرفته و پیمان جبلی هم به عنوان رئیس رسانه ملی عادت چندانی ندارد که به منزل هنرمندان پیشکسوت رفته و احوال آنان را جویا شود، ایشان معمولا انجام چنین اقدامی را بر عهده معاونتهای زیردستش میسپارند و خودشان مسائل مهمتری را پیگیری مینمایند، البته به قول مش قاسم «دایی جان ناپلئون» دروغ چرا؟ تا قبر آ آ آ آ، جناب جبلی یکبار به عیادت نادر طالب زاده کارگردان سینما و تلویزیون رفت و از نزدیک جویای احوال این کارگردان فقید سینمای ایران شد. مخلص کلام اینکه در بخشهای پیشین آنچه شرط بلاغت بود را با عزیزان هنرمند، اعم از بازیگران و کارگردانان در میان گذاشتیم (البته کتمان نمیکنیم که برخی از فیلمسازان در مسیر ذکر شده قدمهایی را برداشته اند، نشان به آن نشان که مسعود شاهوردی مدیرصدابرداری سریال تلویزیونی «بر سر دو راهی» در سال 97 برادر خودش اصغر شاهوردی را به صحنه فیلمبرداری این سریال برد و اینگونه دل برادرش که از صدابرداران قدیمی سینماست و سالهاست که در بستری بیماری قرار دارد را شاد کرد)، حال در پایان این گزارش هم به مسئولان محترمی که نامشان در این بخش آورده شد بیان میکنیم که عزیزان مسئول حتما میدانید که وظیفه فردی که در این مملکت مسئولیت فرهنگی و هنری دارد فقط این نیست که به مناسبت درگذشت هنرمندان پیام تسلیت نوشته و آن را منتشر کند، وقتی پذیرفتیم که به عنوان متولی امور فرهنگی در بخش خاصی از فرهنگ و هنر فعالیت کنیم، باید به این موضوع واقف باشیم که کارمان فقط به نوشتن پیام تسلیت خلاصه نمیشود، ما مسئولیت بزرگی را پذیرفتهایم که فقط یکی از مواردش این است که در صورت درگذشت یک هنرمند برای بازماندگانش پیام تسلیت صادر کنیم، عمده کارهایی که باید انجام شود مربوط به قبل از درگذشت هنرمند است، در این گزارش درباره یکی از این اقدامات به صورت مفصل پرداختیم، اگر مرد عمل هستید؛ این گوی و این میدان.
انتهای پیام