بابای خسیس
- شناسه: 11156
- شنبه 30 اردیبهشت 1402
- انتشار در صفحه ۸ | فرهنگی
در خبرچین امروز درد دل یکی از همکاران را میخوانید:
خسته شدم از دست این خساستهای اجباری از اینکه دائم از سوی زنم و بچهام مرا خسیس خطاب کنند. بخاطر خساستهای غیر اختیاری بین من و همسرم و فرزندم انگار یک دو قطبی ایجاد شده. کانون خانوادگی تبدیل به کانون جر و بحث و جدل شده. دائم از سوی آنان همچو یک رقیب حزبی تندرو تخریب میشوم. کاش رعایت اصول تخریب را هم میدانستند کمی متعادل تخریب میکردند. بدجور رادیکال تند و تیز
تخریب میکنند.
مثلا مدتی قبل در صحن مجلس استیضاح شدم رایعدم اعتماد هم گرفتم از پست و مقام افتادم! واضحتر بگویم: در خانه مادر زنم بودم که خانمم تمام معایب و سوءمدیریت مرا قرائت کرد. بعد با بغض عجیبی گفت: «من از انتخابم پشیمانم»! مادر خانمم هم به طنز و جدی گفت: «مادر! ناراحت نشی ها؟ اما رایعدم اعتماد گرفتی، یعنی به قول مجلسیها: افتادی».
آری من افتادم، این پشیمانی همسرم و رایعدم اعتماد مرا بر زمین زد. البته من هم پشیمانم که قبول مسئولیت کردم. کسی که کارایی ندارد نباید سرنوشت یک خانواده را به دست بگیرد. همسر و زن و بچه ما چک سفید امضا به ما ندادند که هر رقم تنگدستی و فشار را تحمل کنند! همسرمن صبور است اما صدای او هم از این قناعتهای تکراری که تا کنون بخرج داده در آمده و میگوید: هر چه قناعت میکنم پیشرفتی که حاصل نمیشود هیچ، پسرفت حاصل میشود. منم به طنز میگویم: «قطار پیشرفت ما دنده عقب حرکت میکند»! چندی پیش همسرم و بچهام هوس کباب کوبیده کردند اما خساست کردم و کباب کوبیده نخریدم پای وجدان درد آن هم ایستادم. خانمم با غیظ گفت: ناراحتی نشیها اما دستت میلرزه دست به جیب کنی! حق دارد چون کلا لرزه به جانم افتاده و دستانم لرزش دارد و پایم لرزش شدید دارد برای همین به سختی رانندگی میکنم اما خب مجبورم مسافرکشی هم بکنم.
نمیدانم با این خساستهای «غیر اختیاری» چه کنم و چگونه از دست آن رها شوم؟ از این لقب «بابای خسیس یا همسر خسیس» رها شوم! البته خانمم گاهی به طنز خطاب به من میگوید: «فقر و نداری بهانه است -خساستت نشان است»! کاش فقر بهانه بود خساست نشان بود!
انتهای پیام